رمان دونی

 

 

 

 

از دیدن شماره او ابروهایش به هم نزدیک شد

 

گوشی را در کیف انداخت و آن را روی دوش کشید

 

عمرا اگر جواب میداد

 

– طلا جون

 

بلند صدا زد و طولی نکشید که سر و کله زن در درگاه آشپزخانه پیدا شد..

 

– چیه مادر؟ چی میگی؟

 

صدای تلفنش برای سومین بار درامد

 

اینبار حتی به خود زحمت نداد آن را از کیف بیرون بکشد.

 

رو کرد به طلا‌ و گفت

 

– میشه زنگ بزنی آژانس یه ماشین واسه من بگیری؟

 

قبل از آنکه طلا دلیل بخواهد توضیح میدهد

 

– هاکان کار براش پیش اومده نمیتونه بیاد دنبالم باید زودتر برم

 

از نبود میرزا راضی بود..

اگر حالا‌پدربزرگش در خانه بود..

 

تا تماس نمیگرفت و از هاکان نمیپرسید چرا نمی آید بیخیال نمیشد

 

طلا که خواسته اش را پذیرفت ، ذوق زده لبخندی زد

 

تشکر کرد و حین آنکه طلا تماس میگرفت هاکان پیامکی برایش ارسال کرد

 

-بمون ، دارم میام دنبالت

 

#پارت_هفتادوچهار

 

گوشی را بین دست فشرد و زیر لب غر زد

 

– حتما ، منتظرم از بغل سارا جونت پا شی بیای..

 

طلا که گفت برود دم در خداحافظی کرد و از خانه بیرون آمد

 

دم در نگاهش مدام از این طرف به آن طرف

خیابان میشد

 

کاش تاکسی زودتر می آمد

 

نمیخواست با هاکان رود

 

حتی جواب تماس های را نمیخواست دهد

 

شاید کارش درست به نظر نمیرسید اما بالاخره بین آنها چه میخواستتد چه نه داشت یک ازدواج شکل میگرفت

 

هاکان حق نداشت سرکارش بگذار

 

که زنگ بزند و بگوید خودش برود و او بخاطر عشق بازی با سارایش نمی آید

 

مضطرب می افتد به جان پوست لبهایش

 

دعا دعا میکرد تاکسی سریعتر بیاید

 

چند دقیقه که گذشت

 

هاکان مجدد تماس گرفت

 

جواب نداد

 

با پیدا شدن سر و کله ماشینی که وارد خیابان شد لبخندی زد

 

تاکسی بود…

 

#پارت_هفتادوپنج

 

در خانه را‌ محکم به هم کوبید و سوار شد

 

– سلام .

 

مرد راننده با خوشرویی جوابش را داد

 

آدرس را گفت و با حرکت ماشین تکیه بر پشتی صندلی زد

 

گوشی میان دستش لرزید

 

نگاه به صفحه انداخت و زیر لب پچ زد

 

– بیخیالم نمیخواد بشه ..

 

بی اهمیت فشاری به دکمه کنار گوشی اورد و آن را خاموش کرد

 

حالا هر چه میتواند تماس بگیرد

 

چطور دیگران میتوانستند او را مسخره خودشان کنند او نمیتوانست؟

 

صبح عروسی اش هر چند حالا از پیش تعیین شده و غیرواقعی ، یکبار در عمرش که بیشتر جشن عروسی نمیگرفت

 

آن مرد حق نداشت شب قبل قول امدن دهد و فردای آن شب اما چند دقیقه قبل از آمدنش از بغل معشوقه اش تماس بگیرد و حرف از نیامدن بزند …

 

تاکسی که به سر خیابان میرسد به عقب می چرخد

 

ماشین هاکان دم خانه حاج میرزا بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 178

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اوج لذت
دانلود رمان اوج لذت به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  خلاصه: پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helen Helen
Helen Helen
6 ماه قبل

کاشکی یکم طولانی تر بود واقعا رمان قشنگیه خیلی ممنون ادمین عزیز

شیما
شیما
6 ماه قبل

آخيش دلم خنک شد 🥳🥳😂😂😂😂😂😂

نام نامدار
نام نامدار
6 ماه قبل

آفرین به مانلی بهترین کار در جوابش همین بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x