رمان سکوت تلخ پارت 20 - رمان دونی

 

 

 

 

از دیدن شماره او ابروهایش به هم نزدیک شد

 

گوشی را در کیف انداخت و آن را روی دوش کشید

 

عمرا اگر جواب میداد

 

– طلا جون

 

بلند صدا زد و طولی نکشید که سر و کله زن در درگاه آشپزخانه پیدا شد..

 

– چیه مادر؟ چی میگی؟

 

صدای تلفنش برای سومین بار درامد

 

اینبار حتی به خود زحمت نداد آن را از کیف بیرون بکشد.

 

رو کرد به طلا‌ و گفت

 

– میشه زنگ بزنی آژانس یه ماشین واسه من بگیری؟

 

قبل از آنکه طلا دلیل بخواهد توضیح میدهد

 

– هاکان کار براش پیش اومده نمیتونه بیاد دنبالم باید زودتر برم

 

از نبود میرزا راضی بود..

اگر حالا‌پدربزرگش در خانه بود..

 

تا تماس نمیگرفت و از هاکان نمیپرسید چرا نمی آید بیخیال نمیشد

 

طلا که خواسته اش را پذیرفت ، ذوق زده لبخندی زد

 

تشکر کرد و حین آنکه طلا تماس میگرفت هاکان پیامکی برایش ارسال کرد

 

-بمون ، دارم میام دنبالت

 

#پارت_هفتادوچهار

 

گوشی را بین دست فشرد و زیر لب غر زد

 

– حتما ، منتظرم از بغل سارا جونت پا شی بیای..

 

طلا که گفت برود دم در خداحافظی کرد و از خانه بیرون آمد

 

دم در نگاهش مدام از این طرف به آن طرف

خیابان میشد

 

کاش تاکسی زودتر می آمد

 

نمیخواست با هاکان رود

 

حتی جواب تماس های را نمیخواست دهد

 

شاید کارش درست به نظر نمیرسید اما بالاخره بین آنها چه میخواستتد چه نه داشت یک ازدواج شکل میگرفت

 

هاکان حق نداشت سرکارش بگذار

 

که زنگ بزند و بگوید خودش برود و او بخاطر عشق بازی با سارایش نمی آید

 

مضطرب می افتد به جان پوست لبهایش

 

دعا دعا میکرد تاکسی سریعتر بیاید

 

چند دقیقه که گذشت

 

هاکان مجدد تماس گرفت

 

جواب نداد

 

با پیدا شدن سر و کله ماشینی که وارد خیابان شد لبخندی زد

 

تاکسی بود…

 

#پارت_هفتادوپنج

 

در خانه را‌ محکم به هم کوبید و سوار شد

 

– سلام .

 

مرد راننده با خوشرویی جوابش را داد

 

آدرس را گفت و با حرکت ماشین تکیه بر پشتی صندلی زد

 

گوشی میان دستش لرزید

 

نگاه به صفحه انداخت و زیر لب پچ زد

 

– بیخیالم نمیخواد بشه ..

 

بی اهمیت فشاری به دکمه کنار گوشی اورد و آن را خاموش کرد

 

حالا هر چه میتواند تماس بگیرد

 

چطور دیگران میتوانستند او را مسخره خودشان کنند او نمیتوانست؟

 

صبح عروسی اش هر چند حالا از پیش تعیین شده و غیرواقعی ، یکبار در عمرش که بیشتر جشن عروسی نمیگرفت

 

آن مرد حق نداشت شب قبل قول امدن دهد و فردای آن شب اما چند دقیقه قبل از آمدنش از بغل معشوقه اش تماس بگیرد و حرف از نیامدن بزند …

 

تاکسی که به سر خیابان میرسد به عقب می چرخد

 

ماشین هاکان دم خانه حاج میرزا بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 178

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاشقانه پرواز کن pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :   گاهی آدم باید “خودش” و هر چیزی که از “خودش” باقی مانده است، از گوشه و کنار زندگی اش، جمع کند و ببرد… یک جای دور حالا باقی مانده ها می خواهند “شکسته ها” باشند یا “له شده ها” یا حتی “خاکستر شده ها” وقتی به ته خط میرسی و هرچه چشم می گردانی نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helen Helen
Helen Helen
9 ماه قبل

کاشکی یکم طولانی تر بود واقعا رمان قشنگیه خیلی ممنون ادمین عزیز

شیما
شیما
9 ماه قبل

آخيش دلم خنک شد 🥳🥳😂😂😂😂😂😂

نام نامدار
نام نامدار
9 ماه قبل

آفرین به مانلی بهترین کار در جوابش همین بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x