– کم و زیادش تفاوتی داره عزیزم؟
عزیزمش را از روی تمسخر گفته بود
مانلی هم متوجه آن بود
پوفی میکشد
در واقع هاکان راست میگفت
تعداد ادمهایی که در آن مهمانی حضور پیدا میکردندچه فرقی داشت مگر؟
اصل ماجرا کمال خان بود .
جوابی نمیدهد
تا رسیدن به دانشگاه سکوت میکند و هاکان هم حرف دیگری نمیزند.
با توقف ماشین
در اتومبیل را باز میکند
زیرلب از او تشکری میکند و پیاده میشود
قدمی به جلو برمیدارد
هنوز اما چندان فاصله نگرفته است که هاکان صدایش میزند
– مانلی
می ایستد
قدم پیش آمده را به عقب برمیگردد و سوی شیشه ماشین خم میشود
– بله؟
– ساعت چند بیام دنبالت؟
– لازم نیست بیای ، با یکی از دوستام برمیگردم.
دروغ گفته بود
از سر خجالت تعارف کرده بود
اما انگار هاکان چندان اصراری هم به آنکه دنبالش بیاید نداشت
– خیله خب پس خداحافظ
#پارت_صدوهفتادوهفت
* * *
ساعت شش عصر بود که بالاخره کلاس هایش تمام شد
در برگشت به خانه اولین گزینه ای که به ذهنش میرسید اسنپ بود
اما پیش از آنکه بخواهد نسبت به آن اقدامی کند
این یک صدای مردانه است که خطاب قرارش میدهد
– خانم فکور
چشم از صفحه تلفن همراهش برمیدارد
سر بلند میکند و یاسین مولوی که یکی از سال بالایی ها بود را در یک قدمی خود می بیند
با تعجب نگاهش میکند و یاسین ادامه میدهد
– ماشین نیاوردین امروز؟
با لحن مغموم و ناراحتی جواب میدهد
– نه ، داشتم اسنپ میگرفتم
نگاه یاسین میان چشمانش و آن تکه موی فر بیرون افتاده از مقنعه اش جا به جا میشود
– اسنپ چرا؟
بفرمایید میرسونمتون ..
#پارت_صدوهفتادوهشت
پذیرش پیشنهاد یاسین مولوی وسوسه انگیز بود
نباید می پذیرفت
در واقع در شرایط معمولی بود هرگز نمی پذیرفت
حالا هم شرایط معمولی بود اما
امروز به قدری خسته بود که دیگر توان رد کردن این پیشنهاد وسوسه انگیز را نداشت…
سوار اتومبیل یاسین مولوی شده بود .
در راه بازگشت به خانه بودند .
میان راه یاسین از سختی های کار و همزمان تحصیل میگفت و او به این فکر میکرد اگر این مرد می دانست متاهل است هم اینطور دست و دلبازانه پیشنهاد رساندنش را میداد.؟
قطعا که نه…
دست به سینه گوش میداد
گاهی هم میان صحبت های یاسین چیزی میگفت که خود را متمرکز روی حرف هایش نشان دهد ..
با توقف ماشین و رسیدنشان از یاسین تشکر میکند .
در را باز میکند و درست حین پیاده شدنش از ماشین است که سر و کله اتومبیل هاکان پیدا میشود
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 212
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میشه لطف کنید بیشتر پارت بزارید رمان مانلی رو رمان خوبیه ممنون میشم بیشتر پشت سرهم پارت بزارید هفته ۲ باز 🥺🥺
رمان مانلی هرهفته پارت گذاری کنید خیلی کنده ببخشید چرا درست پارت نمیزارید
وا این همه رمان مونده بذارید نمیدونم فئودال و..
یکم به سایت سر و سامون بدید خواهشاً
آخخخخ حالا آتیش بگیر جناب هاکان
خب مگه اون هاکان قرار نشد بیشتر وقتش با سارا بگذره و در صورت ضرورت بیاد خونه مانلی حالا یهو چی شده سر و تهشو بزنی تو این خونه اس با عقل جور در نمی یاد
نه هیچوقت نگفت خونه برا مانلیه حتی وقتی مانلی به حضور سارا در شب عروسیش اعتراض کرد گفت خونه خودمه فقط گفت سارا رو سعی میکنه کمتر بیاره
خب آدم عادی اگر کسی رو واقعا دوست داشته باشه بیشتر وقتش رو با همون طرف میگذرونه هاکان حتی شب عروسی رو با سارا و نه مانلی گذروند پس طبیعیه که بیشتر خونه سارا باشه نه تو مسیر خونه مانلی این رو چطور توجیه میفرمایید
داره دل می بنده