رمان سکوت قلب پارت 6 - رمان دونی

رمان سکوت قلب پارت 6

من که از همون اول خواستم کمکتون کنم خودتون نخواستید.

لبخندی می‌زند
-هنوزم نمیخوام چیزی عوض نشده. چند تا خراش جزئی بعدا تمیزش می‌کنم.

خوشش می‌آید از حرص دادن آدم ها!؟
من هم اینکار را خوب بلدم اما به نفعش است سکوت کنم.

-الان دیگه اجباری هیوا بعدا پوست از کلمون می‌کنه

دستمالی را در می‌آورم و تا میزنم.
کمی آب روی دستمال می‌ریزم و آن را روی زخم صورتش می‌کشم.

ایندفعه مخالفتی نمی‌کند.
یعنی تسلیم شده!
لبخند پیروزمندانه ای می‌زنم و به کارم ادامه می‌دهم تا خون های خشک شده را پاک کنم.

از نظر خودم کارم احمقانه است اما بهترین کار در این شرایط است.

مچ دستش کبود شده معلوم نیست به چه چیزی مشت زده!

دستش را صاف می‌گیرد.
می‌بینم مچاله شدن صورتش را وقتی یک ثانیه انگشتم با مچ دستش برخورد می‌کند.

قبلا اینکار را کردم اما نه برای یک غریبه.
امشب تقریبا از تمام خط قرمز هایم رد شده ام!

فقط به تنها چیزی که فکر کمک کردم کمک کردن به او بود از همان لحظه که دیدمش.
حتی همان موقع که نمی‌دانستم مهمان های هیوا هستند.
حسی مانع میشد از کمک نکردن به او!

در سکوت نگاهم می‌کند شاید هم متعجب است که چگونه دختری به این سن اینکارها را بلد است.
خودش به نظر بیست و هفت _هشت سال به نظر میاید.

چیزی از نگاهش نمی‌توانم حدس بزنم.
غیر قابل نفوذ است!

برای اولین بار خوشحال میشوم از رفتن به آن دوره اجباری کمک های اولیه!

آرشین با ساشا درگیر ماشین هستند. وقتی آنها را مشغول می‌بینم از جایم بلند می‌شوم.

-لطفا همین جا بمونید سر خیابون یه مغازه بود برم ببینم آب می‌تونم بگیرم دست و صورتتون رو بشورید حداقل یکم بهتر شه اوضاتون رفتیم خونه برید حموم کنید.

صبر نمی‌کنم جوابی بدهد و با دو به سمت خیابان اصلی می‌روم.

هیوا برای اتفاقاتی که برای هاکان و ساشا افتاده است ناراحت است از آن طرف هم خوشحال از اینکه هاکان را دیدم و کمکش کردم در صورتی که من کاری نکرده بودم.

هر کس دیگری جای او بود اینکار را برایش می‌کردم.
البته فکر کنم!

نگاهم سمت او می‌رود.
سر و صورتش زخمی است و از چهره اش خستگی می‌بارد.

نگاهایش برایم عجیب است. معنی آنها را نمی‌فهمم و این مرا کلافه می‌کند.

آرشین دستی به گردنش کشید و بلند شد : ببخشید شما راحت باشید من برمیگردم.

ناخداگاه من هم پشت سرش بلند می‌شوم و به دنبال او می‌روم .

ریز خندید : چته اوینار هر جا میرم دنبالم میایی.

پشت چشمی برایش نازک کردم : خوشم ازشون نمیاد.

اخمی می‌کند :
_چرا ازشون خوشت نمیاد؟ آدمای خوبی آن درست نیست راجب کسایی که نمی‌شناسی قضاوت کنی

دلخور سکوت می‌کنم .
مگر چه گفتم که اینگونه سرزنشم می‌کند.

به داخل اتاق میروم و در را قفل میکنم.

کتاب زیست را جلویم می‌گذارم و سعی میکنم تمام تمرکزم را فقط و فقط روی آن متمرکز کنم.

اما یک چیز نمی‌گذارد.
فکرم را حسابی مشغول کرده و حالم را خراب…!

” هاکان”

سارا برای بار چندم شماره ساشا را می‌گیرد :
_جواب نمیده پیمان نباید میزاشتی تنها بره. کله خراب رو که می‌شناسی

ترانه با دلسوزی دست روی شانه او میزارد : نگران نباش گفت یه سر میره هوا بخوره

بیتا بیخیال خودش را روی تخت ول می‌کند :
_آره بابا نگران نباش. نهایتا دوباره تو خیابون بی دلیل شروع می‌کنه با یکی دعوا کردن خیلی خیلی بخواد دیگه اوضاع وخیم شه چاقو می‌خوره که البته باعث می‌شه یاد بگیره دیونه بازی در نیاره

پیمان چشمانش را در حدقه می‌چرخاند :
_بیتا حرف نزنی نمی‌گن لالی.

بیتا نیشخندی می‌زند:
-تو چرا جوش میاری من گفتم بره دعوا کنه.

عصبی بلند میشوم و بیرون میروم.
فقط همین یکی را کم داشتم.
وارد حیاط میشوم.
خانه قشنگی است. نمای خانه سنگی است و قسمتی از حیاط با چراغ های رنگی تزئین شده است و کنارش باغچه ای پر از گل های رز!

_کار برادرمه

به طرفش برمیگردم.

به نظر نمیاید بیش از 17سال سن داشته باشد اما چندین ساعت قبل ماهرانه نبض مرا گرفت!

کتابی در دست دارد و به من نگاه می‌کند.
چشمان مشکی اش در تاریکی می‌درخشید. چهره اش معمولی است. اما من در همان نگاه اول…

_طراحی خونه رو میگم کاره آرشین.

سری تکان میدهم و چیزی نمی‌گویم.

_حالتون بهتره؟

به دیوار تکیه میزنم و نگاهش میکنم

_ممنون خوبم شما چند سالتونه؟

لبخند که می‌زند تازه متوجه چاله گونه اش میشوم.

_17سالمه

ابرویی بالا می اندازم.
_به یه دختر 17ساله نمیاد اون طور خوب چک کردن یه بیمار

ذوق می‌کند؟!

چرا من هم احساس خوبی پیدا میکنم از صحبت کردن با او؟

_من از بچگی پزشکی رو دوست داشتم واس همین براش هم خیلی تلاش کردم و می‌کنم.

با لبخند نگاهم را دوباره به کتابش می‌دهم. احتمالا داخل خیلی سرو صدا بوده که مجبور شده به حیاط بیاید.

-چه رشته ای رو بیشتر دوست داری؟

احساس می‌کنم ذوق صدایش می‌خوابد. سرش را پایین می‌اندازد : دندون پزشکی

تا میخواهم چیزی بگویم صدای هیوا می آید.
_هاکان بیا بریم تو سرما…اوینار تو اینجا چی کار میکنی؟

_ سر و صدا زیاد بود می‌خواستم برم زيرزمين

هیوا پوفی می‌کشد و نگاهی به من می اندازد :

_هاکان به این بگو اون رشته لعنتی همچین اش دهن خوری نیست که این میخواد بره.

اشاره ای به کتاب دست اوینار میکنم.
_اتفاقا خیلی هم خوبه ولی نه واس یکی تو که اصلا علاقه نداری اون سری اومدی مطب کلی به سر منو پیمان غر زدی.

قبل اینکه هیوا چیزی بگوید اوینار متعجب می‌گوید :
_شما دندون پزشکی خوندید؟

هیوا با غرور خاصی لبخند می‌زند.
برای یک لحظه فکر میکنم او جای من است!

_بله تازه یه مطبم بالا شهر تهران داره ولی من به شخصه خودم پیشش نمیرم تخفیف نداره

میخندم و دستانم را داخل جیب میکنم.
_من به‌همه تخفیف میدم غیر بچه پرو هایی مثل تو. شما هم اگه واقعا این رشته رو دوست داری پس تمام تمرکزت رو روش بزار و به حرف های دیگران گوش نده اونا جای تو نیستن اونا بعدا قرار نیست به جای تو زندگی کنن پس فقط و فقط به هدفت فکر کن.

هیوا تشکر نگاهم می‌کند.
انگار چیزی که گفتم به مذاقش خیلی خوش آمده است.
ظاهرا دقیقا همین مشکل را دخترک دارند.

اَوینار نفسی عمیق می‌کشد و سرش را بالا می‌آورد.
-می‌شه تو این زمانی که اینجا هستین اگه سوالی داشتم ازتون بپرسم؟

هیوا می‌خواهد مخالفت کند که نمی‌گذارم.

_آره حتما مشکلی برای من نداره خوشحالم می‌شم به کسی که این همه علاقه و پشتکار داره کمک کنم. هیوا هم خوشحال می‌شه مگه نه؟

هیوا پوفی می‌کند.
-اونجا کار و تدریس و گالری اینجا هم ول نمی‌کنی پسر.

-کار کردن رو دوست دارم

در واقع بهتر بود می‌گفتم مشغول شدن ذهنم را دوست دارم.
از این گرداب بزرگی که داخلش هستم کمی نجاتم می‌دهد.
البته شاید…

_هاکان معلوم هست کجایی دو ساعته دارن صدات میزنم.

پوفی میکشم و بلند میشوم.

_باز کجای این دنیا خراب شده من باید درستش کنم.

_اولین جایی که باید درست کنی مغزته برادر من. معلوم نیست نشستی اینجا به چی فکر میکنی میگم پاشو میخوایم بریم یه دوری بزنیم.

بدون حرف بلند میشوم و لباسم را عوض میکنم.
ابرویی بالا می اندازد.

_صبر کن الان بدون هیچ مخالفتی قبول کردی هاکان ماجرا چیه تو هر وقت خیلی فکرت مشغوله یا عذاب وجدان داری این شکلی میشی.

چقدر خوب است رفیقی در زندگی ات باشد که از حفظت باشد.
که بدون هیچ حرفی بفهمد دردت چیست اما خیلی وقت ها نمی‌شود بعضی حرفها را گفت…

_خوبم نگران نباش بریم منتظرمونن

قبل از خروج از اتاق بازویم را می‌گیرد.
_و این اخلاقت هم خوب میشناسم. نمیخوای حرف بزنی ولی بدون هر وقت که بخوای من سر تا پا گوشم و از تمام توانم برای کمک بهت استفاده میکنم.

لبخندی میزنم.
تمام عمر هر چه تلاش کنم نمیتوانم کارهایی که برایم کرده است جبران کنم.

بیتا طبق معمول عینک آفتابی مارک دارش را زده ولی باز هم با وجود عینک می‌توان غرور و تمسخرش را نسبت به بقیه دید.

شاید خیلی ها با دیدن این اخلاق هایش از او فاصله بگیرند اما ما به خوبی می‌دانیم تقصیر او نیست.

از بچگی با همین غرور بزرگ شده.
عادت کرده دستور دهد و هر چه بخواهد در اختیارش قرار بگیرد. به قول بچه ها آقازاده بی درد!

اما از اولین دیدارمان تمام تلاشش را برای تغییر خودش کرده و تا حدودی تغییر کرده است.

با دیدنمان از جایش بلند می‌شود.

_من الان میتونستم تو ساحل آفتاب بگیرم و موهیتومو بخورم.

_اما فعلا که اینجایید و جلوی در وایسادید. میشه لطفا بیاید کنار؟

اوینار را می‌بینم که این را می‌گوید با اخم بیتا را نگاه می‌کند.

بیتا کنار می‌رود و به اوینار که سبد سنگینی در دستش دارد پوزخند می‌زند.

امیدوارم اوینار این بحث را کش ندهد چون بیتا همیشه جوابی برای هر حرفی دارد!

_بفرما مواظب باش نندازیشون گرسنه بمونیم مجبوری هر چی پول پس انداز داری بدی بری غذا بگیری.

دخترک ابروهایش بد تر در هم می‌شود. انتظار هر چیزی را دارم جز کاری که می‌کند.

دست به سمت عینک بیتا می‌برد و آن را در می‌آورد و بعد سبد را به دستش می‌دهد

_عینکتون رو من براتون نگه میدارم تا بتونید بهتر ببینید به وقت نخورید زمین چون اون موقع شما مجبوری همه رو مهمون کنی.

این را می‌گوید و بی توجه چهره متعجب بیتا به سمت در میرود.

به محض خروجش پیمان خنده اش منفجر می‌شود و من هم به دنبال او!

بیتا چشم غره ای به سمتمان می‌رود
_زهرمار.
دختره احمق نمیدونه با کی حرف میزنه البته تقصیر خودمه که اومدم اینجا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان ماه مه آلود جلد سوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد سوم خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
66 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Niayesh
Niayesh
3 سال قبل

سلام اجی خوشگلم❤️ الی عالیییییییییی بودی اصلا فکر نمی کردم قلمت اینقدر خوب باشه😍😍😍😍😍😍😍 افریننننننننن❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Niayesh

سلام نیایش جانم
فدات شم عزیزم لطف داری تو❤️
مرسییییییییی

Niayesh
Niayesh
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خواهش می کنم گل من😍😍😍❤️

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

خیلی عالیه

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  اردیبهشت41

مرسییییی ❤️😍
خوشحال شدم شماهم این رمان‌ رو میخونید

Niki
Niki
3 سال قبل

سلام النازی ، خوبی ؟؟
این دو پارتت عالی بود ، عالی 😍

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

سلام نیکایی
کامنت های شما رو می‌بینم خوب میشم
فدات شم خوشحالم خوشت اومده!

Aban
Aban
3 سال قبل

عاه ،حالیدم!😅
ایول الناز با آوینار خیلی حال میکنم!
دمت گرم😃

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

منم حالیدم!
اونم با تو حال می‌کنه نگران نباش سفارشت رو پیشش می‌کنم 😂
مرسیییی عزیزم ❤️😘

Aban
Aban
3 سال قبل
پاسخ به  (:

وَووووو میسی😘😍

Sogol
Sogol
3 سال قبل

الناز جون این پارتت هم عالی بود مثل بقیش
خسته نباشی گلم😘

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Sogol

سوگول جانم مرسی عزیزم خوشحالم کردی با کامنت گذاشتنت ❤️❤️

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل

اقاااا
من هستم
فقط گشادیم میشه کامنت بزارم
شما زر بزنین
من فردا ج میدم🤓

شیرین
شیرین
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

تو که از منم گشادتری

ayliiinn
3 سال قبل

خو من دیگه برم
مراقب خودت باشین!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اه زوده آیلین
زودتر میخوابی دخی

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

نه فردا کلاس دارم برم یکم درس بخونم!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اه خب ببخشی برو دلبر
من خودم تعطیلم فردا فکر میکنم همه باید تعطیل باشن!
شبت به خیر خوشگل خانوم
موفق باشی!

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

عه عشخم!
دیر اومدی نخوا زود برو😢😢

(:
(:
3 سال قبل

فدات

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

هنو رمان و نخوندم گفتم یه کامنت برا عکسه بزلرم😍😍😍😂

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

عجببب این یکی مال منه با این کاری نداشته باشید😂

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خخخخ
باشه!
برا تو ، تو برا من😐😂
.
.
یاسیییی دفه دیگه عکس کراشمو بزار😎😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

دقیقا کدوم کراشت؟؟؟
.
.
عکس پارت بعد رو انتخاب کردم
باشه برا پارت بعدیش😅

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

کدوم کراشم؟
مگه چند تا کراش دارم😑
.
.
عکس بعدی کیههه؟

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

سورپرایزه😅

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

رو بابای منم کراش داری ننه😅

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

گمرو
خدایی باباتو وارد ماجرا نکن معذب میشم😂
.
.
خدایی من یه کراش بیشتر دلرم؟!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

قبوله می‌پذیریم 😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

ببین چه جیگرررریه😍
.
حیییف دادمش به الی
زشته راجبش بحرفم دیگه😅

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

آفرین نگاه یاسی چه بچه خوبیه یاد بگیرید

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  (:

حالا یه بار به کسی نظر نداشتااا😂

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

نه بچه قانعی ولش کن 😂

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  (:

ول کنم بهش اتصالی کرده😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

نظر ک دارم
فقط جرعت نمیکنم دهن وا کنم😅

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

خخخ
مائدههههه دختر بد اینو از راه به در نکن
من سر کرم شوخی ندارم
پارت نمیدم دیگه بخواید شوخی کنید سرش 😂🤣

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  (:

عههه
من چی گفتم! این بیزو از اول چشم ناپاک بود😂

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

عجبببب😂😂

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

بیا
اینم از بچه قانع😂😂

(:
(:
3 سال قبل

مرسییی مهری جونم
باعث افتخارمه واقعا
خیلی خوشحال شدم خوشت اومده از شروعش
بخون اگه اشکالی داشت حتما بهم بگو
حالا مهری جدی جدی داره رمان‌ گرگ ها تموم میشه انگار همین دیروز بود شروع شد 🤧😂

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خخخ
خسته نباشی عزیزم
به امید موفقیت های بیشتر و چاپ کردنشون

شیرین
شیرین
3 سال قبل

وای الی جون دمت گرم عالی بود
الهی من فدات شم موفق باشی گلم خسته نباشی

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  شیرین

دم خودت گرم شیرین جونم❤️
خدا نکنه
عزیزمی مرسییی

Maral
Maral
3 سال قبل

عاشقتم النااااااززززززززز😍😍😍😍😍
بیا ماچ تفی خفن بدمت دخی کرد عزیزم💋💋💋💋
ایووول دمت گرم😍😍💋💜✨💛کرم 😍😍😍😍😍😍
رمانتم که دیگه نگم 🤩عالی🥳

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

منمممممم😍❤️
ماچ تفی نههه بوس ساده بیا بهت میدم😂
نظر لطفته عزیزم

Maral
Maral
3 سال قبل
پاسخ به  (:

من بچه خوبیم به بوس سادهم غنایت میکنم 😂
خدایش خیلی خوب رمانت من همش پارت که تمام میشه میخونم قیافهاشون تصور میکنم دیالوگ هاشون مرور میکنم اصلا با اکیپ شوم حال میکنم 😍🤩😍
بعد نکه بقیر از زبان فارسی به زبان دیگم صحبت میکنن بیشتر جذابش میکنه💛✨🤩

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

به به تو از من بیشتر دوستشون داری ظاهرا 😂
آخ اگه بدونی چقدر بهم انرژی داد کامنتت

Maral
Maral
3 سال قبل
پاسخ به  (:

اره انگار من رفیقشونم اصلا 😂😂
قربونت عزیزم این که بهت انرژی دادم به منم انرژی داد کلی

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

مرسییییییییی عزیزمممم😘😍

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

النااااز☹☹☹☹

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

جانم
سلام یاسی خوبی

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

نوچ
حوصله ندارم🤦‍♀️
.
تو چی؟؟
بهتری؟؟

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

من بهترم
بد نیستم
چرا حوصله نداری آقاتون نیست؟
.
.
الان با گوشی نیستم، اومد دستم بهت پیام میدم

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

نه بابا
نمیدونم چ مرگمه🤦‍♀️
دلم‌میخواد پاجه یکیو بگیرم
زودی گوشیتو بگیر بیا 🥺🤦‍♀️

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

باش میام
یعنی میخوای پاچ من بگیری 😂😂
همین جا ببین کی هست پاچه اونو بگیریم

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

اره
پاچت خوبه🤣 میدوست🤪😅
ولی امروزو نمیخوام پاچتو بگیرم
حسش نی🤦‍♀️

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

ای بدبختی 😂😂
انشالا همیشه حست باشه! ❤️😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

الی مرگ یاس سر به سرم نزار😅🤦‍♀️
خیلی قاطیم🤦‍♀️
.
میدونی ک قاطی کنم نمیفهمم چه زری میزنم🤦‍♀️
دوست ندارم دلخور شی ازم
😭💔
.
فقط منتطر یه تلنگرم ک حرصمو خالی کنم 🤦‍♀️

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

چشم 😂
نه باو من هر زری بزنی دلخور نمیشم😂❤️
بیا حرصتو خالی کن

ayliiinn
3 سال قبل

من عاشق اسمای کردیم!
خیلی حس خوبی به ادم میدن!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

منم عاشق توام
حالا با کدوم اسم بیشتر همزاد پنداری می‌کنی
کردم ولی اسمم ترکیه😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

تو رمان تو از اسم اوینار خوشم اومده!

..
.
ولی در کل دیاکو و دانیار خیلی دوست میدارم!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

دانیار منم دوس!
البته تو داستان چنین فردی داریم ولی در آینده دورر وارد رمان‌ میشه 😅

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

وویییی!
از الان کراش منه!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

صاحب داره بچه😂

(:
(:
3 سال قبل

عکس ایندفعه از هر دفعه خوشگل ترهههه😂😍😎

دسته‌ها
66
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x