رمان سکوت قلب پارت یک - رمان دونی

رمان سکوت قلب پارت یک

نام رمان : سکوت قلب

نام نویسنده : الناز

ژانر : اجتماعی عاشقانه

 

پاهایم دیگر توانی برای ایستادن ندارد.
چشمهایم دیگر تاب اشکهایم را نمی‌آورد.

قلبم! امان از قلبم که هنوز می‌تپد.
با که لجبازی دارد!

نمی‌بیند که دختر سرزنده قبل نابود شده که خودش را در همان گورستان جا گذاشته است. کنار همان خاک های سرد…

آن‌خاک های مزاحم!
منتظر چه هست؟
برای چه هنوز دست از تپیدن بر نداشته است.

وقتی که من در همان خانه ای که لحظه به لحظه شاهد شادی ام بوده؛ آرزوی مرگ می‌کنم.
آرزوی برگشتن به گذشته، به گرفتن تصمیماتی که حال باعث نابودی همه شده است.

با بسته شدن چشمانم، اشکهایم جاری می‌شود.
بارها و بارها تصویر اخرین دیدارمان مانند یک فیلم از جلوی چشمانم می‌گذرد.
لعنت به همه شان!

لعنت به خودم که نمی‌دانستم با رد کردن آغوشش، دیگر فرصتی برای جبران نمی‌ماند.
که حسرت آغوشش را باید به گور ببرم!

“منو ببخش عزیزم.من فقط و فقط خوشبختی تو رو میخواستم. ببخشم …”
صدای زجه هایم کل خانه را گرفته است.
همه این ها تقصیر من است کاش هیچکدام از این اتفاق ها نمی افتاد.
کاش به گذشته برمی‌گشتیم. کاش…

 

هاکان دو سال قبل

_پیمان میشه لطفا بیخیال شی؟

خونسرد از قهوه اش می‌نوشد.

_خودت که بهتر میدونی تا نگی میام ولت نمیکنم.

روپوش سفیدم را در میاورم و آویزان میکنم.

_تو برای خودت بشین همین جا میگم منشی هم درو قفل کنه که کسی مزاحمت نشه .من الان کلی کار دارم میخوام برم.

اخم روی پیشانی اش یعنی اوضاع اصلا به نفع من نیست!
_چرا مسخره بازی در میاری.
یه هفته اس میریم میایم بعد به کارات برس. بعدم نیایی هیوا ناراحت میشه.

_ خودم زنگ میزنم ازش عذرخواهی میکنم.
نه حالش رو دارم نه وقتش.
بعدم ببینم مگه تو گالری کار نداری ؟!
اون همه کار باید تحویل بدی تا هفته دیگه بعد به جای انجام دادنشون قرار سفر میزاری تازه منم داری از راه به در میکنی.

چشمانش که گشاد میشود ،سوییچ و موبایلم را برمیدارم تا آماده فرار شوم.

_ هاکان داری میری رو اعصابم. من اونا رو درست میکنم تو کارت نباشه.
الانم یا مثل ادم قبول میکنی یا دیگه نه من نه تو.
نفس بیچاره از دست تو چی میکشه.

با شنیدن اسمش ضربه ای به پیشانی ام میزنم : وای خدای من امشب قرار بود با نفس شام بریم بیرون . به کل یادم رفته بود.

با تاسف میخندد و همان طور که ساعتش را نگاه میکند میگوید :آخه آدم قرار با نامزدش رو فراموش میکنه؟!
الانم عیب نداره برو خدا رو شکر کن که من اومدم .
الان حرکت کنی میتونی به موقع برسی اگه دیرم رسیدی دلیل همیشگی رو بیار ترافیک !

_ میتونم بگم بهترین حرفی بود که امروز ازت شنیدم . اونجوری هم نگام نکن شکل سنجاب میگیری

به سمتم خیز بر میدارد که سریع میگویم : شوخی کردم تسلیمم . اون سفر اجباری هم میام ولی فقط یه هفته بیشتر از اون نمیتونم .

لبخندی از سر رضایت میزند :
_تو که اخرش مجبوری به حرف من گوش کنی مریضی انقدر اذیت میکنی . راستی به نفسم بگو بیاد اونم یه بادی به کلش بخوره

کتم را بر میدارم :
_نمیشه کلی کار داره . اگه اشتباه نکنم پنجشنبه صبح دادگاه داره

پوفی میکند :
_شما دو تا هم که کلا معنی زندگی رو فراموش کردید . دو تا رباط افتادن با هم نه تفریحی نه سرگرمی . شرط میبندم قرار امشب هم خالت ترتیب داده نه ؟

خسته دستی به گردنم میکشم .
_تو نگران چی هستی ؟ نفس خودش شرایط منو میدونه و باهاشم کنار اومده .

_ نگران حس نداشته ات . اونم خسته شده از این وضعیت مطمئن باش اگه چیزی هم نمیگه واس اینه که دوست داره ولی تو چی؟ هنوز از حست مطمئن نیستی . من نگران زندگی جفتتونم زندگی بدون علاقه که نمیشه چند وقت دیگه میخواید عقد کنید، اگه واقعا همین جوری میخواین پیش برید به نظرم جدا شید . چون بعدا جدایتون نه تنها واس خودتون سخت تره بلکه باعث اذیت شدن اطرافیانتون هم میشه.

جوابی نمی دهم . چون میدانم حق با اوست اما کلافگی ام را در این باره بیشتر از هر کسی است . من هم نگرانم نگران زندگی خودم نه نگران زندگی او.

سکوتم را که میبیند بلند میشود و به سمت در میرود :
_ خوب بهش فکر کن هاکان یه تصمیم اشتباه باعث خراب شدن بقیه تصمیماتتم هم میشه.

میرود و من میمانم و سردرگمی . روشن شدن تکلیف زندگی امان فقط یکی از هزاران مشغله ای است که باید سر و سامانشان دهم…

منشی با دیدنم بلند میشود :
_آقای دکتر دارید میرید ؟

_بله یه کاری برام پیش اومده به کسی که وقت نداده بودید؟

“نه ” ای که میگوید کمی خیالم را راحت میکند . گمان میکردم حداقل چند نفری باقی مانده باشند .

_شما هم میتونید برید فقط زحمت قفل کردن در ها با شما .

لبخندی میزند :
_مشکلی نیست شبتون به خیر…

انقدر به کار های عقب افتاده ام و این سفر اجباری فکر میکنم که متوجه گذشتن زمان نمیشوم و حال خودم را جلوی رستوران میبینم!

نفس را میبینم که میز کنار پنجره را برای نشستن انتخاب کرده است و کلافه به بیرون نگاه میکند .

_خیلی متاسفم اما کارم یکم طول کشید واس..

نمی‌گذارد جمله ام را تمام کنم و من متنفرم از این عادتش!
_عیب نداره . منم زیاد نیست اومدم جلسه ام با یکی از موکلا طول کشید . پرونده اش خیلی پیچیده بود .

صندلی روبروی اش را کنار میکشم و مینشینم . با اینکه می‌داند علاقه ای به دانستن پرونده هایش ندارم اما باز هم راجبش صحبت میکند .

سعی میکنم بی تفاوت باشم و بحث را عوض کنم :
_مرسی منم خوبم

خجول لبخندی میزند :
_ببخشید سلام .

لبخندی متقابل میزنم :
_مهم نیست از خستگی زیاده . خوبی ؟

با طنازی چتری هایش را کنار میزند :
_منم بد نیستم فقط یکم سرم درد میکنه به قول تو از خستگی .

با قرار گرفتن منو جلوی صورتم نگاهم را از او میگیرم .

تشکری میکنم و منو را میگیرم :
_اول غذا سفارش بدیم بعد حرف میزنیم . برای من یه پرس کوبیده با دوغ لطفا .

سنگینی نگاهش را حس میکنم اما ترجیح میدهم سرم را بالا نیاورم . حوصله بحث های همیشگی را ندارم .

_برای منم سالاد سزار با آب

با دور شدن گارسون به حرف می آید :
_ شام باید سبک خورد نه کوبیده با دوغ برای سلامتی ضرر داره جناب دکتر .

_ خب پس خانم وکیل انتخاب غذا رو بسپار به خودم . برای نهار وقت نکردم برم خونه سرم شلوغ بود اگه میخوای منم سفارشم رو تغییر بدم همون سالاد رو بگم برام بیارن .

دلخور میگوید :
_من که چیزی نگفتم سریع ناراحت میشی . اگه هم چیزی گفتم برای خودت گفتم . سلامتیت برام مهمه برعکس خیلی ها که فقط دنبال منفعت خودشونم.

او دلش پر است و دنبال بهانه ای برای باز کردنش . اما من واقعا خستم . امروز ۶ دندان پر کرده ام و ایمپلنت دندان های آن دخترک لوس . هنوز صدای گوش خراشش توی سرم است !

_نفس من واقعا خستم .

_ هاکان منم خستم. اون از دادگاه که به نفع ما پیش نرفت اونم موکل زبون نفهم که هرچی براش میگم پس مطمئن باش بی اعصاب تر من نیستی برای حرف زدن .

به صندلی تکیه میدهم و منتظر نگاهش میکنم . بلاخره که میگوید هر چه زودتر بهتر.

_ هاکان دیروز خاله زنگ زده به مامانم میگه چرا نفس دست دست میکنه، پس کی قراره این دو تا برن سر خونه زندگیشون بعد دو سال نامزدی . فکر میکنه من مخالفم نمیدونه من بیشتر هر کسی میخوام زودتر بریم سر خونه زندگیمون .

دستی به صورتم میکشم . امان از دست مادرم که آن طرف دنیا هم بیخیال اذیت کردن من نمیشود .

_ نفس خودت بهتر میدونی پدر من ..

باز هم میان حرفم میپرد :

_هاکان منو تو باهم حرفامون رو زدیم قرار شد من خودم با اقا سعید حرف بزنم چرا نمیزاری حرف بزنم ؟!

کلافه دستی میان موهایم کشیدم و نگاهش کردم : نفس یه بار قبلا اینکارو کردیم نه ؟ فایده داشت .

چشمانش را روی هم فشار داد :
_ هاکان میدونی که چقدر دوست دارم هر کی دیگه باید حاضر نمیشد با شرایط تو کنار بیاد اما من دو ساله پات وایسادم . با بابات حرف بزن چون مامانت بابات رو ول کرده رفته اون ور دنیا دنبال آرزوهاش دلیل نمیشه منم مثل خاله ام باشم .

چشمانش را باز کرد و با آن دو تیله آبی رنگ خیره ام شد : باهاش حرف بزن این ماجرا رو تموم کن دیگه نمیتونم با این وضعیت کنار بیام هاکان هر چه زودتر هم تکلیف خودتو معلوم کن هم تکلیف منو .

تا حالا شده کلی حرف داشته باشی اما نتوانی هیچکدام را به زبان بیاوری ! وقتی که هر چه بگویی فقط اوضاع را خراب تر میکند .

اشتهایم کور شد . مثل دیروز مثل این چند هفته که خورد و خوراک نداشته ام .

نمیدانم دلش به حالم میسوزد یا …

_خوبی ؟چرا غذا نمیخوری مگه گرسنه نبودی .

میدانم لبخندی که روی لبم نقش میبندد حالم را به خوبی نشان می‌دهد اما به زبان نمی آورم :
_آره خوبم پیمان برای پس فردا قرار سفر گذاشته گفت بهت بگم بیایی.

تعجب میکند . او مرا بهتر از هر کسی میشناسد !
_سفر ؟ اونم الان ؟ صبر کن ببینم تو هم قبول کردی ؟ باورم نمیشه . حالا کجا میخواید برید .

_ پیمان رو که میشناسی وقتی گیر میده رو یه چیزی ول نمیکنه .

ابروی بالا میندازد :
_یه دوره آموزشی باید برم پیشش . حالا نگفتی کجا ؟

_سنندج

ریز میخندد : این هیوا با پیمان بیچاره چیکار کرده .

_ میگه طبیعت بکری داره بریم هم آب و هوامون عوض شه هم هیوا قول داده بود اگه کارای نمایشگاش درست شه همه رو دعوت کنه فکر کرده ما خریم نمیدونیم چرا میگه بریم . میدونی که طرحهایی که هیوا میزنه همه از اون مناطقن .

سری به تائید تکون میده : آره قبلا گفته بود چقدر میمونید ؟

شقیقه هایم را فشار میدهم سر درد امانم را بریده است:
_احتمالا یه هفته ، میایی ؟

_نه کارام خیلی مونده وقت ندارم ولی تو حتما برو هم حالو هوات عوض میشه هم یکم از این آشوب دور میمونی .

دلم میخواهد بگویم از کدام آشوب حرف میزنی ؟! مگر مشکل فقط همین است . از این آشوب دور شدم از بقیه اش چه .از آنها چگونه دور شوم اما به جایش باز هم سکوت میکنم . به جای همه آن حرف های ناگفته….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.1 / 5. شمارش آرا 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
82 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

شروع زیباییه

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  اردیبهشت41

مرسی اردیبهشت جان

Asali_m
Asali_m
3 سال قبل

واییییییییییی خدا جون رمان جدید هورااااااا
الناز جونم دومین رمان رو بهت تبریک میگم اولین پارتت که خیلی به دلم نشست لطفاً تند تند پارت بزار😇😍🙂🙃😉😊🤩😘😗☺️😚😙😋😛😜😝🤗🤭😀😃😄😁😆❤️🧡💛💚💙💜💟💕💞💗💋💌💝💖👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
.
.
راستش من از اون دسته ادمایی هستم که رمان ها رو از اخر میخونم بعد میام از اول میخونم ببخش اگه کم طاقتم 🙏🏻🤷🏻‍♀️

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Asali_m

فدات شم عسل جونم❤️❤️😘
چشم سعی میکنم روند پارت گذاری سریع و پارتا طولانی باشه. 😉
خب الان نفهمیدم صبر میکنی رمان تموم شه بعد میخونی چون کم طاقتی یا چی 😂

Asali_m
Asali_m
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خدا نکنه النازم 💖
مرسی خیلی گلی 💜💙💚💛🧡❤️
.
.
.
نهههههه بخوام اونجوری صبر کنم که میمرم😅😂
راستش من بیشتر رمان کامل شده میخونم برای همین از اخر میخونم بعدش میام از اول ( چون ببینم تهش خوشه یا نه) و رمان های آنلاین کم میخونم یکی ماله مهرناز آنلاین میخونم یکی هم ماله تو که الان اومده برای همین خیلی کم طاقتم و این خیلیییییییییی بده 😭😭😭😭

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Asali_m

😘❤️
خودت گلی خوشگلم
.
خخخ. من خودمم خیلی کم طاقتم اما رمان آنلاین زیاد میخونم و واس همین چون بعضی وقتا کم میدن یا جای حساس تموم میکنن اعصابم خراب میشه😂🤧
پس خودم زخم خورده ام سعی میکنم پارت ها طولانی باشه و یه روز در میون بدم ببینی چی بشه امتحان داشته باشم نرسم بنویسم
و اینکه پارت امشب آماده اس یاسی باید بیاد بزارش 😂🤧

Asali_m
Asali_m
3 سال قبل
پاسخ به  (:

وایییی جون من؟؟؟ 😃😃
اخ جون امشب پارت جدید داریم 💋💗💞💕💖
.

مرسی که درک میکنی 😍😇😊😉🤩😘😗☺️

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Asali_m

آره داریم یاسی کوشش نمیدونم🤔
فدات

Maral
Maral
3 سال قبل

سلام الیی عزیزم ببخشید من دیشب تولدت تبریک نگفتم چون سایت واسم باز نمیشد الان با فیلتر شکن آمدم
تولدتتتتت مبارک دخی زمستونیییی واست کلی آرزو های قشنگ دارممم امیدوارم به تمام آرزو هات برسی و سکانس جدید زندگیت پرو از موفقیت و عشق محبت باشه و بتونی چالش های زندگی شکست بدی
بازم میگم تولدتتتتت مباررررکککک💙💙💙💙💋💋💋💋💋💜💜💜💜💜✨✨✨💛💛💛💛💛💛💛💛🍭🍬🍭🍬😘😘😘🥳🥳🥳🥳🥳
.
اما رمانت کلی خوشحال شدم من با رمان اولت کلی خاطره دارم و کیف کردم باهاش
منتظر این رمانت بودم امیدوارم موفق باشی
تبریک میگم الی نازم ✨🍬🍭💜

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

سلاممممم مارال جونم خوبی
شرمنده کامنتت رو فکر کردم جواب دادم الان متوجه شدم ندادم بیخشیدد شرمنده امروز ظهر اومدم یکدفعه درگیر شدم رفتم متوجه نشدم اون همه برات نوشتم نزدم رو فرستادن😂🙁🙁🤧
کور بازی در میارم دیگه می‌شناسیم که 😂ببخشی دیگه و اینکه خیلی دوست دارم مطمئن باش دروغ نمیگم میدونی که آدم رکی هستم
آخ آخ آره فیلتر شدن سایت دردسری شده!
مرسیییی مارالی خیلی خوشحال شدم که یادت بود و به یادم بودی آجی جونم❤️😘❤️😍😍
فدات شممممم عزیزم 😍❤️😘
امیدوارم از اینم به اندازه قبلی خوشت بیاد و کیف کنی همراه همیشگی من! 😍

Maral
Maral
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خوب خدارشکر 🤩😂شرمنده چی نزن این حرف اجی
وای 😂😂😂😂😂😂😂
منم خیلی دوست دارم رفیق عزیزم تو قلبمی♥️♥️💙💙💜💜عشقی خیلی عزیزی 💋💋💋💋♥️♥️♥️♥️
ار امیدوارم زود درست شه
مگه میشه به یاد تو نبود مگه چنتا الناز پیدا میشه یدونه ای 🤩🤩😍😍😍😍💋
خدا نکنه ار اون عالی بود عاشق اینم گفتم چقدر منتظرش بودم نویسنده عزیزم ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️💛💛💛💛💛💛💛من که با قلمت کیف میکنم😍😍😍

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

دیگه ببخشی تقصیر من نبود😂
انشالا
وای من ذوق 😍❤️
همین مگه چند تا الناز داریم😌😂
منم هی منتظر فرصت بودم وقت خالی گیر بیارم شروع کنم کامل کردن ایده ام و شروع جدید رمان!
امیدوارم بتونم مرتب هر روز پارت بدم انشالا که بتونم😄
منم با اینکه تو میخونی و لذت میبری کیف میکنم😍

Maral
Maral
3 سال قبل
پاسخ به  (:

😂😂😂اره
ایشالا میتونی 😍🤩
قربونت موفق باشی ♥️♥️♥️💛💛💙💜✨🍬🍭

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

فدات

Parisa♥️
Parisa♥️
3 سال قبل

اینننن چیههههه؟؟؟
عهههه الی مگه تو درس نداشتی؟؟؟
قشنگه بخونم😂🤪
فاطی پیام بده بگم بت

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Parisa♥️

این رمانه😂
چرا دارم ولی خب حوصله ام سر رفته بود دیگه نگران نباش زیاد فشار نمیارم به خودم😂
نمیدونم ببین قشنگه خوشت میاد بخون😂❤️
آره دستت درد نکنه بگو تا بعدا خودم هم میام میگم

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل

الی با اینکه نمیدونم دلیل اینکه واس چی منو تو شاد بلاک کردی
ولی تولدت مبارک عزیزم
تبریک میگم واسه استارت دومین رمانت
موفق باشی

Elnaz
Elnaz
3 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

سلام فاطیییییی جونم خوبی
بلاک نکردم قضیه اش مفصله
فقط شماره ام دست خودم نیس
از پری بپرسی برات میگه
ببخشی شرمنده در کل
وگرنه من جز شماها مگه کسی هست چرا بلاک کنم🙁🥺
مرسیییی عزیزم
هم واس اینکه به یادم بودی هم رمان 🙂😘❤️
بابت اون موضوع هم شرمنده میام براتون توضیح میدم

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

اره منم بلاکم!
.
.
الی جون انشالله موفق باشی میخونم رمانت و

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

گفتم که دلیلش رو 😂🙄
مرسی مائده جونم

Artamis
Artamis
3 سال قبل

الی خیلی قشنگ بود خیلی خیلی از پارت اول معلومه …

موفق باشی خواهریم …

واییی یاسیی تو هم فهمیدی عجوزعه هست😂😂

Elnaz
Elnaz
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

مرسی نسی جونم
تو هم همین طور
نسترن میزنمت ها😐😂

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Elnaz

قربونت برممم عزیزمم..

بیا بزنش😂😂

ریس بیمارستان داریم پارتیمون میشه😂😂😂😂😂😂

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

عجببب
منم رئیس بهشت زهرا داریم پارتیتون شه😂😂

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

عه!
اوا این!
اوا کراشم!
یاسی کی بهت اجازه داد عکسشو بزاری!
حسود بخبخت😏😏😂

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

اول کراش خودم بوداا😒

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

شریکیم😎😂
مث ارمیا😃

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

هر کی هس واسه منه!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

پس من چی 😂
#تک خوری ممنوع

Aban
Aban
3 سال قبل

عاه الی ،الان اعصاب رمان خوندن ندارم..
حتما ،حتما وقتی حالم جا اومد میخونمش
شک ندارم که عالیه!❤
اینو از چن خط اولش فهمیدم..

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

مرسی عزیزم

(:
(:
3 سال قبل

مرسی مهری جان
عکس؟ یاسی گذاشت

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  (:

مگه چشه
خیلی هم خوشگله😏😊

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

نه بابا
عکسه درس بود
من هی تو کانال نگا میکردم میگفتم خدایا این چشه🙄 عکس به این خوشگلی
بعد اومدم سایت دیدم پایین صفحه موهاش کاملا مسخص نیس
دیه گفتم دلت نشکنه ، موهای جانو اینجا ببینی
عکس از نزدیک گذاشتم🤓

ayliiinn
3 سال قبل

مرسی قادر منم خوبم
درگیرم
درگیر..
یاسی رو کی گرفتی؟!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  admin

کی منو گرقت؟؟
کِی منو گرفت؟؟
چی میگین؟؟
🙄🙄

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  admin

نگرفتی؟
رل منظورمه!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اخه ب تو چ بچه پررو😅
.
یعنیاااااااا🤦‍♀️
.
حالا قادر رل بزنه
میاد به ما میگه
😒😒
اونم قاااادر😶

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

باعشه به ما چه اصن!

Niki
Niki
3 سال قبل

واییی النازی خیلی قشنگه ، خوشم امد ، عتشقش شدم ❤😍

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

منم عاشق توام😍
مرسی نیکایییی

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  (:

خواهش میکنم ، منم عاشقتم .
همینجوری با قدرت ادامه بده ، الناز جونم

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

فدات نیکایی

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  (:

دورت هزار دور بگردم ❤😻😍

Aban
Aban
3 سال قبل

اوه!
امیرو ببین!

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

امیر کیه؟!

Aban
Aban
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

پخخخخخ
هیچی
سوء تفاهم پیس اومد😑😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

لاناتی!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

تعجب کردم گفتم نکنه امیر نوشتم خودم خبر ندارم😂

Aban
Aban
3 سال قبل
پاسخ به  (:

همین دیگه
چشام دو دو میزنه😶

Niki
Niki
3 سال قبل

سلام یاسمن جونم ، رمان خودته ؟؟
اولین پترتش جذبش شدم .زیباست ❤😻

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

رمان الیه!

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

ممنونم ، الان فهمیدم

ayliiinn
3 سال قبل

وکیل و دندونپزشک!
دوس!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

منم تو رو دوس!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

دیگه چی میخوای مادمازل؟؟😅

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

دیگه دستت درد نکنه ❤️😍😂

ayliiinn
3 سال قبل

اوه!
این رمان خوشگل واسه کی میتونه باشه؟!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

فکر کنم این از نبض سرنوشت بهتر شه!
امیدوارم یعنی

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

قطعا عالی خواهد بود!
من اونم خیلی دوست داشتم

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

انشالا خدا از دهنت بشنوه
ویییی منم تو رو دوست دارم عشقم 😍❤️

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

جوووون!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل

نیکووووو
کجایی
بیا جان رو ببین چه خوجله😍

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

سلام یاسی ، خوبی ؟؟
کو ، کجاس ؟؟

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

عکس پارتو میگی .
لعنتی خیلی جذابه . عاشقش شدم ، روش کراش زدم ❤😻😍

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

یاسی ، میگن جان ، وکالتو تو امریکا خونده ، بعدشم امده ترکیه و بازیگر شده ؟!
من موندم چرا امریکارو ول کرده ؟؟🤔

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

یعنیااااا….😶
ای بابا
این بچه عقل نداشته ها
ولی خو
منم ترکیه رو بیشتر میدوست🤓

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

حتما
ولی نامرد خیلی جذابه 😭
چه مو‌هاش کوتاه باشه و چی بلند

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

اره لامصب🥺

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

ارههههههه 😭
چراااااااااا
بعضی هارو خدا اینجوری می افرینه ؟😭

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

نومودونمممممم😭
.
چرا ما اینجوری نیستیم😭

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

😭😢
چرااااااا؟

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل

بروبچ
این رمان الناز عجوزه هست
من فقط پارت گداشتم🤓

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

الان باید تشکر کنم یا بزنمت😂❤️

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

فقط کتک!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

دلم نمیاد خودت بزنش😂🤧

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

باشه!

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اااا
ایلینی
دلت میاد منو بزنی☹🥺

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

آره خیلی!

(:
(:
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

خخ آیلین تازگیا دوست داره یکی رو فقط بزنه 😅😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  (:

دقیقا!

دسته‌ها
82
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x