رمان صیغه استاد پارت 24 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 24

 

لبخندی بهش زدم و گفتم از بی حوصلگی خوابم برده اون دختره که قصد رفتن نداشت نگاهش به موهام بود اما جوابمو داد دنبال بهونه می گشت تا شب اونجا موندگار بشه اما باخبر نبود من جز گیتی یه نفر دیگه هم تو این خونه دارم و نیازی به اینکه اون بخواد برام تنهاییامو پر کنه ندارم .

اخم ریزی کردم و گفتم
غلط کرده دختره مردن دلش میخواسته؟

خندید گفت
_یعنی تو الان داری حسودی می کنی؟
میدونی یعنی چی یعنی اینکه تو داری عاشقم میشی!
نگاه ازش دزدیدم گفتم
نه اینطوری نیست من به خاطر گیتی خانوم میگم شما زن داری
و اون بادی به غبغب انداخت و با پررویی تمام گفت

_ درست میگی اون نه یکی من دو تا زن دارم !

خجالت زده دوباره خواستم از روی تخت بلند بشم که روی تنم خیمه زد و روی گردنم رو بوسید و گفت

_کجا داری میری عجله داری از پیشم بری ؟
سریع سرمو تکون دادم و گفتم به خدا عجله ندارم دوباره سرش توی گردنم رفت و با زبونش لمسش کرد و گفت

_پس همینجا بمون شوهرت بهت نیاز داره میدونی که من مرده خیلی خیلی پر هوسی ان و تو زن منی باید جور گیتی رو بکشی …

لب گزیدم و اون شروع کرد…
شروع کرد به کارایی که من هم ازش لذت می بردم هم می ترسیدم به خاطر دردی که بهم میداد…

هر قدمی که جلوتر می‌رفت حس لذت و وجودم بیدار و بیدارتر می‌شد اما همراه لذتی که تازگی داشت برام دردی بود که باید تحمل می کردم

این مرد رابطه‌ای انگار بدون درد نمی تونست به من بده …
به گفته خودش وقتی لذت می برد وقتی بدنش داغ می شد وقتی شهوتش بیدار میشد دیگه نمی فهمید توی این دنیا چه خبر و تنها و تنها به بیشتر لذت بردن فکر می‌کرد

و من شده بودم کسی که اون لذت بهش میده …
کارش و طول می‌داد اینقدر طول می‌داد که بالاخره اشک من در بیاد و به التماس بیفتم هر باری که روی تنم بود و وزنش روم می‌افتاد نفسم میرفت

میدونستم که دندوناش پوست گردنم و سیاه و کبود می کنه می دونستم این مرد از اینکه من کنار گوشش ناله کنم بی‌اندازه لذت می بره منم حتی با اون دردی که داشتم سعی می کردم چیزی که از من میخواد بهش بدم

چون وظیفه ان همین بود بالاخره وقتی آروم گرفت وقتی روی تنم خوابید و من نفس آسوده های کشیدم کمی همونطوری موندیم

ناخواسته بود یا خواسته نمیدونم اما دستام دوره تنش نشست
ومن چه حس خوبی بهم دست داد از صدای نفساش کنار گوشم

عمیق و بلند نفس می کشید و من احساس غرور می کردم که بین این همه دختر منو انتخاب کرده حتی اگه فقط صیغش باشم.

بالاخره وقتی که حالش جا اومد از کنارم بلند شد دستی به صورت عرق کرده اش کشید موهای به هم ریخته شو مرتب کرد و گفت

_ تو با من چیکار می کنی واقعا دیوونه میشم نمیفهمم چی به چیه !

پتو روی تنم کشیدم و سکوت کردم نگاهی به من انداخت و گفت

_خیلی درد داشت ؟

 

آهسته حرفشو تایید کردم و اون با یه لبخند خبیثی گفت
_ منم همینو می خوام که دردت بیاد که درد بکشی تا من بیشتر لذت ببرم.

ناخودآگاه حالم گرفته شد و دوباره لبخند زد و گفت
_اخم نکن همه مردا همینن خوشمون میاد که شما زنا زیر تنمون دردبکشین اگر من نبودم و کسی دیگه ای بود باز هم این میشد تو درد می کشیدی واوت مرد لذت میبرد

ثانیه توقف کرد و گفت
_البته که غلط بکنه مردی بخواد نزدیک تو بشه میفهمی که چی میگم؟

این آدم زیادی خودخواه نبود ؟
سعی کردم روی تخت بشینم اما دوباره مانع شد
مانع شد و دوباره با هم خستگی که از چشماش می بارید روی تنم خیمه زد و گفت
_ کجا به سلامتی؟
اشاره‌ای به بیرون کردم و گفتم
می خوام لباس بپوشم…

کنارم دراز کشید منو به سمت خودش کشید بغلم کرد و کنار گوشم گفت

_استراحت کن شما از بیرون میگیرم دلم میخواست زمان همینجا بایسته من کنار این مرد برای همیشه بمونم.
اما با به یاد آوردن زنی که چند اتاق از ما فاصله داشت و پر از درد اونجا تنها دراز کشیده بود قلبم فشرده شد

لب زدم بهتره به گیتی خانوم یه سری بزنم خیلی وقته تنهاست

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اردیبهشت
اردیبهشت
4 سال قبل

عالیی❤️❤️اما لطفا زودتر و طولانی تر پارت بزارید

Melika
Melika
4 سال قبل

عالیه از شخصیت هامون خوشم مباد ولی معلومه که گیتی کاملا سالمه و اصلا هامونو دوس نداره و این وسط یه چیزی هس که به نفع گیتیه که خودشو به فلج بودن بزنه و بخواد تو خونه هامون زندگی کنه … به نظرم هامون کم کم داره عاشق ساغر میشه 😄😍

Tina
Tina
4 سال قبل
پاسخ به  Melika

منم درمورد گیتی اینجوری فکر می کنم. مرسی خسته نباشی نویسنده ی عزیز

رعنا
رعنا
4 سال قبل

عالی👌
ولی خیلی کوتاه بوووود

اردیبهشت41
اردیبهشت41
4 سال قبل

خدابهت شادی بده
عالی

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x