رمان صیغه استاد پارت 38 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 38

 

آروم خودم از زیر تنش بیرون کشیدم و از روی تخت بلند شدم.

لباسش که پایین تخت افتاده بود و تنم کردم و توی بالکن رفتم.

حس می‌کردم به هوای تازه نیاز داشتم.
روی صندلی که اونجا بود نشستم و سرم و روی میز گذاشتم.

صدای تق تق که اومد سرم و یک ضرب بلند کردم و متوجه شدم از صدا از بیرون میاد!

در اتاق و باز کردم و آروم بیرون رفتم؛ داشتم داخل آشپزخونه سرک می‌کشیدم که صدایی از داخل اتاق گیتی خانم بیرون اومد.

چشمام از تعجب گرد شد؛ پس این آدم فقط و فقط تو اتاق گیتی کار داشت؟!
آروم آروم به سمت اتاق گیتی رفتم و لای در و باز کردم.

اتاقش تاریک بود یه حاله ای از فردی که ایستاده بود مشخص بود.
یه خانم وسط اتاق ایستاده بود؟!

شوکه چند بار پلک زدم ولی هر بار گیج تر می‌شدم!
گیتی که نمی‌تونست از جاش پا شه و این زن کی بود؟؟؟

گیج گیج شده بودم و نمی‌فهمیدم این زن کی بود؟

وقتی دیدم به جز یه سایه و سیاهی چیزی از این اتاق نمی‌بینم راهم و کج کردم به سمت اتاق و تصمیم گرفتم برای آرامش مغزم کمی دیگه بخوابم.

احتمالا نزدیکای صبح بود ولی هوا هنوز تاریک بود!

آروم روی تخت دراز کشیدم که همون موقع دستی دور کمرم حلقه شد و من و تو بغلش کشید.

فکر کردم هامون بیدار شده ولی وقتی تو بغلش چرخیدم و صورت خواب آلودش و دیدم لبخندی روی صورتم نشست.
دستم و پشت تن لختش بردم و تو آغوشم چلوندمش!

چی شد که انقد تو دلم خواستنی شد؟؟؟

تنش داغ تر و خواستنی تر از هر موقعی بود.
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به فکرایی که تو ذهنم بود فکر نکنم…
به سه نکشیده خوابم برد.
***
کش و قوسی به بدنم دادم و اومی زیر لب گفتم که با دردی که زیر شکمم پیچید آخی گفتم و چشمام و از درد محکم روی هم فشار دادم.

فکر می‌کردم دیشب خودمم لذت بردم! ولی انگار بعدشم درد داره!
هوفی زیر لب گفتم و تو خودم جمع شدم نور بدجوری تو چشمم می‌زد.
_ ساقر…

هومی زیر لب گفتم و بین ملافه ها چرخ خوردم.
_ ساقر!!!
کلافه گفتم :

_ هاااان میخوام بخوابم! خوابم میاد!
با ضربه ای که به پشتم خورد چشمام گرد شد و شوکه نیم خیز شدم.
شت! این که هامون بود!

لبم و گاز گرفتم و ببخشیدی زیر لب گفتم که عصبی غرید :
_ سریع صبحانه حاظر کن! خودتم باید حاظر شی بریم دانشگاه!

_ چی؟ یعنی چی؟؟؟
شوکه بلند شدم و از روی تخت پایین اومدم. لباسش و درست کرد و آروم آروم دکمه های پیرهنش و بست.

_ چی یعنی چی؟ اول صبحی منگل شدی؟
از توی آینه نگاهی بهم کرد با خنده ای لب زد :
_ نکنه دیشب بهت فشار اومده!

چشم غره ای بهش رفتم و آروم از روی تخت بلند شدم.
_ می‌رم دوش بگیرم؛ بعد میام صبحانه حاظر کنم.

اوکی گفت و به طرف در رفت.
منم بلند شدم و بعد از برداشتن لباس های زیر و لباس های دیگه‌ام توی حموم پریدم.

بعد از دوش کوتاهی که گرفتم حوله رو دور تنم پیچوندم و یکی لباس هام و پوشیدم.
چون عجله داشتیم یک راست لباس های داشنگاهم و پوشیدم و بیرون رفتم.

هامون توی آشپزخونه چرخ می‌خورد و به همه خوراکی های ناخونک می‌زد!
_ صبحانه گیتی و دادی؟
نگاهش و تا روی چشمام کشوند.
با تحکم لب زد :

_ گیتی خانم!
نفسم گرفت؛ چقدر نامرد بود! حداقل یک روز بعد از ازدواجم نزاشت خوش باشم!

لبم و گاز گرفتم و کیفم و برداشتم. یه لقمه برای خودم گرفتم و سر سری و بدون این‌که حتی نگاهش کنم براش صبحونه حاظر کردم.

توی یه سینی صبحانه‌ی گیتی خانم و چیدم و بردم اتاقش تا دهنش کنم.

خوابیده بود و یه جوری بدنش بی حس و حال بود که فکر مزخرف دیشبم و به کل فراموش کرده بودم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
50 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tara
Tara
3 سال قبل

ای خداا صیغه استادم شد مث تدریس عاشقانه😐

...
...
3 سال قبل

سلام میشه بگین پارت گذاری چند وقت یکبار میشه و کی پارت بعدی رو منتشر می کنین

Tara
Tara
3 سال قبل

بیاید تحویل بگیرید انقدر تظاهرات کردین الان پارت ۳۹ رو نمیذاره 😂😐

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

پارت ۳۹ اینه
رفتن دانشگاه
استاد نگاهش نکرد
اومدن خونه
ترتیبش و داد
یکی هم تو خونه میچرخه کسی هم اهمیت نمیده😅
میگید ن
شرط مییذاریم

Tara
Tara
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

اره واقعا چون نویسنده غیر این چیزای تکراری هیچی بارش نی😐😂

:)
:)
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

من کم کم دارم حس میکنم ( گیتی خانوووم ) فلج نیس 😐

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  :)

حس میکنی!
مگه غیر از اینم میشه
این ک پر واضحه

پارسا
پارسا
3 سال قبل

برید رمان ارباب خشن و هات من رو بخونید
حداقل دو تا تکنیک یاد بگیرید😉

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

تکنیک چی ؟؟😉

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  Yasiii

خاک بر سری😊

Mahshad
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

عجب😐

رها
رها
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

برا من نمیزارم بالا. 🤕🤕🤕

رها
رها
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

پارسا جان خدمتکار هات منم خوبه واسه تکنیک
560 تا پارت داره
اخرشم ب هم میرسن تموم میشه

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  رها

رها جونم مرسی از هدایتت
امیدوارم حضوری از خجالتت دربیام😘

Arsham
Arsham
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

خاک بر سرت دادا
تو حیا نداری ابرو نداری
بیچاره زن ایندت 😂😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Arsham

تو آرشامه تینا هستی؟

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  Arsham

با منی؟😔
زنم ی شوهر حرفه ای گیرش میاد بده؟😉
اصلا میدونی همه اینا ک طلاق گرفتن بخاطر بی تجربگی اقاشونه😅

...
...
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

این رمان رو باید خریداری کنیم

Sahar
Sahar
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

😂😂
بابا اون که چیز زیادی نداره تکنیک می خوای
رمان دوست دختر اجاره ای من ،اسیر دزدان دریایی، مقبره لیا، امورفیلیا 🙂
شدیدا اموزشین

رها
رها
3 سال قبل

کی پارت جدید میزارین

Negin
Negin
3 سال قبل

حالاازکوتاهی پارتها وکم بودنشون بگذریم
ازقلم نویسنده ی عزیزنمیشه گذشت😤
آدم سایه ی خودشم رودیوارببینه میگرخه چه برسه نصف شب توخونه ای که مطمئنه غیرخودش وشوهرش کسی نمیتونه راه بره یه سایه ببینه بعدریلکس بره بغل شوهرروانیش بخوابه
واقعافازت چیه نویسنده؟؟؟
ازایناگذشته چراشخصیت دخترای رمانات همه ذلیل وبدبختن؟؟؟

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  Negin

هعیی!

ayliiinn
3 سال قبل

من آمدم!

Sahar
Sahar
3 سال قبل

واقعا نمیدونم باید چی بگم که یه ذره به نویسنده بر بخوره و برای رضایت خواننده تلاش کنه این که یک نویسنده با نوشتن نحوه روابط بخواد مخاطب جمع کنه و موضوع اصلی تو حاشیه باشه نشانه عقده هست اگر این جور مسائل واسه نویسنده جذاب هست دلیل نمیشه همه ادما از خوندن چنین مسائلی لذت ببرن😐😐 ( منظور حضور چنین مسائلی تو تمام پارت ها با وجود کوتاهی پارت ها به نظرم هر چیزی باید اندازه داشته باشه)
این که به هر نحوی با نوشتن جملات بی خود و اتفاقات دور از ذهن سعی کنیم فقط بنویسیم که شر یه پارت رو از سرمون کم کنیم واسه طولانی شدن رمان نهایت بی هنری هست و فقط می تونم بگم که شما نویسنده نیستید 🌸🌸

narges
narges
3 سال قبل

ادمین من الان عضو انجمنت هستم
ولی نمیدونم تاپیکم رو از کجا شروع کنم( یعنی وارد کدوم سایتش بشم)
اصلا گیج شدم میشه راهنمایی کنید لطفا

نرگس
نرگس
3 سال قبل
پاسخ به  admin

اهان مرسی
بی زحمت به این نویسنده بگو به جای نوشتن چرت وپرت اصل رمان رو بنویسه

ایدا
ایدا
3 سال قبل
پاسخ به  narges

نویسنده واقعا نمیدونم چی بگم بچه ها اینهمه اعتراض برای کم بودن پارت ها کردن
حس میکنم با یه بچه که صد البته تخس لجباز هست و دختره😶 داره رمان مینویسه
اخه با این همه اعتراض یا نکنه به نظرات ما دسترسی نداری که خیلی مسخرس
خب واقعا خسته شدیم تو خودت بگو چقدر برای نوشتن یه پارت وقت کیذاری؟؟
بیشتر بنویس لطفا دختر خانم

نرگس
نرگس
3 سال قبل

ادمین تو چند سالته تا حالا خودت رمان نوشتی
اهان و اون هایی که میگن رمان خوب نیست حتما خوب بوده که تا اینجا پیش اومدین
فقط بدیش اینکه نویسنده
پارت هارو دیر مینویسه و خعلی کم هستش
ادمین اسم انجمن رمان نویسی ات رو بگو لطفا

Zahra
Zahra
3 سال قبل

بابا این چه وضعیه آخه یه روز رمان صیغه استاد می‌ره اون درست میشه گرداب می‌ره گرداب درست میشه استاد من می‌ره
دیگه دیوونه شدم 😐😐

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  admin

قادرم راس میگه
رمان ها برا منم هی میرن و میان ☹

Yasiii
Yasiii
3 سال قبل
پاسخ به  admin

نه
الان همشون برا من هستن🤗

Zahra
Zahra
3 سال قبل
پاسخ به  admin

الان رمان گرداب ام باز نمی کنه
رمان استاد من هم نمیاره
میگم مال شما ام اینطوریه یا فقط مال من؟

فاطمه
فاطمه
3 سال قبل

اینا خلن. کم شرو ور تلاوت کنین بااین رمان هاتون

رها
رها
3 سال قبل

عاغا با عقل جور در نمیاد سایه ببینی و کاری نکنی؟ بابا ادم تشنج میکنه همچین چیزی ببینه بعد این رفت خوابید مگه میشع

نیوشاSs
نیوشاSs
3 سال قبل

‌من حالا کاری با سایه زن مرموز توی اتاق گیتی ندارم•••••••
۲•۳قسمت پارت قبل که اینا میخواستن عقد رسمی کنن و هامون خیر ندیده ساغر برد آرایشگاه خانم آرایشگر به ساغر گفته بودکه این لباس عروسی شما اینقدر زیبا و محشره که میترسیدیم طرحش بدزدن 😂
آوردیم تو اتاق گذاشتیم کسی عکسی چیزی نگیره / آقای فاخر این لباس سفارش دادن از خارج آوردن / یعنی این هامون خیر ندیده
(مثلن اروپا امریکا کانادا •••••• )
دوست آشنای قدیمی یا کسوکار فامیلی داره🤔
میخواستم حسم پارت قبل بگم اما اینقدر
شلوغ پلوغ شده بود گذاشتم برای بعد ••••••

منم
منم
3 سال قبل

حجی ینی ته مصخره بازیه اینننننن
اخع ینی چی صایه ی عادَمو دید ولی سَمتش نرف

اصن ینی مارو قششششنگ اسکل کرده

حجی برین رمان دلبر کوچک عو بخونید انقد قشنگه
این چ مصخره بازی عیه اخ

Delvin
Delvin
3 سال قبل
پاسخ به  منم

نه اونم چرته بنظرم رمانی خوبه که همه ی حقوق افراد توی رمان حفظ شه حسادت و بَدی نباشه انقدر اینجور رمان های پراز حسادت و بدبختی و حق خوری نوشتن دیگه ادم کم میاره

Mahshad
3 سال قبل
پاسخ به  منم

رمان که با عطا املاییه نظراتم حداقل مثل آدم بنویسید

رها
رها
3 سال قبل

حاظر
ساقر و ….

املای جدید کلمات را با این رمان یادبگیرید😆😥😥

رها
رها
3 سال قبل

فکرشو بکنید کسی سایه یه نفری را نصف شب ببینه یا حتی حس کنه بعد ریلکس میره میخوابه…😎😎😎
فکرکنم نویسنده تو فضا سیر میکنه…🤔
فقط روابط را زیادی توضیح میده🤔

شیرین
شیرین
3 سال قبل

خیلی مزخرف شده من دیگه نمی خونمش

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  شیرین

هر هفته داریم وقت میذاریم تا ببینیم کی این رمان ب نقطه اوج میرسه ولی از بس ذهن نویسنده خالیه و بی علاقه داره کار میکنه .ک ادم قشنگ متوجه درجا زدن رمان میشه بابا ما اگه رمان سکسی میخواستیم میرفتیم تو سایتش الان خیر سرمون داریم رمان میخونیم حداقل هفته ای ۲۰خط رمان بذار تا تا قشنگ معلوم نشه صغری ۹ ساله داره انشا مینویسه

Mahshad
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

عجب 😐

رها
رها
3 سال قبل
پاسخ به  پارسا

دمت گرم داداش 😂😂😂😂😂😂😂😁😁😁😁

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  رها

دم شما هم طلا ،بانو😘

پارسا
پارسا
3 سال قبل
پاسخ به  رها

دم شما هم طلا بانو😘

دسته‌ها
50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x