سعی کردم نفسام منظم شه و گفتم : برید عقب لطفا کلی کار هست که باید انجام بدم… لباس کثیفای گیتی خانم مونده…
اخم ساختگی کرد و گفت : من مهم ترم یا اون؟؟
به گیتی و عشقش میگفت اون؟؟ تعجبم حتی از توی صورتمم مشخص بود!
نفس بریده به یقش چنگ زدم و اسمش و با ناله صدا زدم : هامون!
نمیدونم چرا چشمای هر دومون خمار خمار شده بود.
بدون گفتن حرفی دستش و روی انحنای لبم کشید.
_ نگفتی من مهمم یا اون؟!
لبم و تر کردم و خواستم چیزی بگم که با کاری که کرد نفسم رفت؛ لب هاش و با شدت روی لبم گذاشت و آروم حرکتشون داد.
درک این که پشت اتاق زنش داره باهام عشق بازی میکنه سخت بود!
کمی ازش فاصله گرفتم؛ عرق از تیغه کمرم سر میخورد و خیس عرق شده بودم.
بدون حرف پسش زدم و به طرف آشپزخونه رفتم…
نباید بهش عادت میکردم من اینجا دائمی نبودم؛ نباید تا این حد براش مهم باشم. چرا وقتی جلو میاد نفسم میره؟ نفسم بند میاد؟؟
چرا؟!
آب دهنم و تند تند قورت دادم و سعی کردم آروم باشم؛ دلم میخواست تنها باشم و فقط و فقط گریه کنم؛ درک این که من و فقط برای هوسش میخواست سخت بود! خیلی سخت! آهی کشیدم و غذاش و گرم کردم تا بیاد و بخوره.
غذا که آماده شد روی میز ناهار خوری گذاشتم و چون خودم میل نداشتم رفتم طرف اتاقم تا بخوابم.
خسته بودم و انرژی برام نمونده بود…
وقتی به اتاق رسیدم خودم و پرت کردم روی تخت و حتی نای لباس عوض کردن هم نداشتم برای همین خیلی زود به خواب رفتم.
با دستی که روی بازوم نشست چشمای خواب الودم و باز کردم؛ اتقد خوابم میومد که دلم نمیخواست چشمام و باز کنم.
با بوسه گرمی که روی شقیقه ام خورد کم کم چشمام و باز کردم و خیره هامونی شدم که داشت دکمه های لباسم و درمیآورد و خیره ام بود.
لبخند خسته ای بهم زد و موهام و از صورتم کنار زد؛ نیم نگاهی به پنجره انداخت و لب زد :
_ چرا لباسات و عوض نکردی؟
خواب الود خمیازه ای کشیدم و گفتم : خوابم میاومد…
_ غذا هم که نخوردی؛ پاشو ضعف میکنی یه چیزی بخور.
کی مهم شده بودم؟
ناخواسته گفتم : مهمه؟
چند لحظه بی حرف بهم خیره شد و در آخر لب زد : مهم نبود؛ اینجا نبودم!
و با همین حرفش چنان اشک تو چشمم جمع شد که شک میکردم به این که من همون ساغر قدیمم؟؟ همونی که ها سختی و به جون خرید؟
یادمه بار اولی که هامون و دیدم آب از دهنم راه افتاد! نکنه از همون روزا محبتش افتاده باشه به دلم؟ علاقش از اون روز شکم گرفت؟؟ اصلا اگه غیر هامون بود بهش بله صیغه میدادم؟!
الان که فکر میکنم برام مثل کابوس میمونه! این که کس دیگه ای و جاش ببینم.
الان که فکر میکنم برام مثل کابوس میمونه! این که کس دیگه ای و جاش ببینم.
نابودم میکنه…
نمیدونم چقد خیره نقطه نامعلومی بودم که با صدای در به خودم اومدم.
مشتش و به در کوبید و با تن صدای بلند گفت : غذااا
هول زده باشه ای گفتم و از اتاق بیرون زدم…
پشت میز نشستم و آب دهنم از عطر غذایی که درست کرده بودن راه افتاد.
با آب و تاب مشغول غذا شدم و با لذت ازش خوردم که صدای هامون از اتاق گیتی خانم بلند شد : ساااغر
ای بابا؛ نمیزارن یه غذا درست و حسابی بخوریم.
هوفی کشیدم و بلند شدم و داخل اتاق گیتی خانم رفتم.
هامون کمی با فاصله ازش ایستاده بود؛ من و که دید گفت : دستشویی کرده…
نفسم و آه مانند بیرون و دادم و پلک زدم.
چون میدونستم منظورش چیه با مکس گفتم : چشم!
سری تکون داد و بعد از نیم نگاهی که بین من و گیتی خانم رد کرد از اتاق بیرون رفت…
کم حتی حق یه غذا خوردنم ندارم؟؟ اصلا چرا بیدارم کرد؟ معلومه دیگه… حتما به بهانه ی غذا بیدارم کرد که بگه به فکرمه ولی در اصل به فکر زنشه! زن اولش!
آه دیگه ای کشيدم و گیتی خانم و تمیز کردم کارم که تموم شد دستم و شستم و چون خیلی گرسنه ام بود تصمیم گرفتم یه چیزی بخورم.
کاش دلمم همین جوری بی دیلی عاشقش نمیشد.
کاش میفهمید من حق این که عاشق این مرد و بشم ندارم!! نداشتم ولی عاشقش شدم.
نمیدونم چقد وقت بود که تو فکر بودم ولی با خیس شدن صورتم به خودم اومدم.
من کی تا حالا داشتم گریه میکردم؟؟
سریع خواستم اشکم و پس بزنم که دست گرمی قبل از دست من به صورتم رسید.
و اون دست فقط میتونست برای یک نفر باشه!
آب دهنم و با ترس پایین دادم و فوری رد اشکم و پاک کردم.
گناه بود که میخواستم گریه کنم؟ منم آدمم خب! دلم میگیره! حقش و نداشتم؟
نیمچه لبخندی روی لبش نشست و دستم و گرفت؛ گیتی خانم که نمیتونست کاری بکنه فقط ساکت بهمون خیره شده بود.
هامون کوچیک ترین توجهی بهش نمیکرد! دستم و محکم فشار داد و کشیدم بیرون.
وقتی در و بست بدنم چسبیده به در شد و کار هامون بود!
نفسم بلافاصله بعد از کارش تند شد و چشمام از کاری که کرد تنگ تر شد.
_ چی کار میکنید؟ گیتی خانم…
جوری که نفسش به پشت لبم میخورد گفت : اهمیت نداره!
دلم پر از خوشی شد؛ این که زنش براش اهمیت نداشت خوشی نداشت؟؟ حاظر بودم بخاطر این حرف مهمونی و جشن بگیرم!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام خسته نباشید
میشه کمکم کنید منم تو این سایت رمانم رو بزارم
ممنونم از شما 🌹🌹🌹
آیدی تلگرام تو بزار بهت پیام میدم
فکر کنم نویسنده نتش تموم شده😊😊😊🙂🙂🙂🙂🙂
هعیییی!
بابا نویسنده جان این دیگ چحورشه از چنتا دارت قبل همینجوری داری تکراری میزاری و اصن نمیری سراغ ادامه موضوع همش تکراری شد ک
پارت بعدی رو هم بی زحمت بدون تکراری بودن سریع بزارید
چقدر چرت …
نمینوشتی بهتر بود ک
شان رمانو میارن پایین
خود نویسنده هم فک کنم نفمیده چی نوشته ..
شاید من اینطور فکر کنم ولی از نظر من توی زندگی بدترین چیز فرق گذاشتن و خیانت هستش واقعا برا نویسنده متاسفم که هر دوش رو الان توی رمان اورده من نمیگم هامون نباید به ساغر اهمیت نده ولی گیتی نباید از میون برداشته بشه یا هامون نسبت به گیتی دیگه حسی نداشته باشه واقعا خیلی بده
من که به گیسو بدجور شک دارم
خیلیییی هم دارم
وقتی شب عروسیشون هامون اونجوری میگفت ینی یه خبرایی قبل از ازدواج گیسو با هامون بوده دیگه
تی تاب!
من نفهمیدم داری چیو میگی حداقل یکمی واضح تر بگو کدوم عروسی یا چه چخبری منظورت چیه ؟!😂 درضمن اون گیسو نیس گیتی هستش🙂
حالا هر کی😐
مهم طرفه ععععه😄
موافقم
این رمان خیلی بد و مضخرفه اصلا پیشنهاد نمی کنم به کسی که بخواد بخونه
زن ابزاری برای لذت مردا نیست زن مونس و انیس مرده و یکی از برترین های خلقت ….
واسه نویسنده متاسفم
به عقیده من خواندن یه رمان علاوه بر ایجاد سرگرمی و فراغت باید تحولی در اندیشه و دیدگاه فرد ایجاد کنه به عقیده من داستان کاملا غیر واقعی و غیرمنطقی هست.
چه اینرمان و چه رمان پسرخاله و رمان عشقو تعصب واقعا سطح پایینو ارزش خوندن ندارند.
این همه حقارت برای زنان! حقیقتا طرح داستان نفرت انگیز و…
نویسنده خانم هستند.از ماست که بر ماست.
گفتگوهای داستان هم سطحی و بچه گانهو بیمحتوا و آبکی این مدلی نخونده بودم! که خوندم و با تاسف باید به ادمین محترم بگمکه من سایت شما رو برای رمانبه دوستان به هیچ وقت پیشنهاد نمیکنم.
اخه اینم شد رمان
بله درست میفرمایید.
ولی اخه رمان پسر خاله هم مثل اینکه نویسنده همین رمان هستند. گرچه هر چی رمان که از این نویسنده هست در همین سطح پایین هستند.
شما نویسنده رمان گرگها هستید؟
واقعا با شخصیت داستان پیش میرفتی و هیجان زده میشدی و اینکه حداقل در کنار مطالب رمان مطالب جدیدی هم به معلوماتون اضافه شد. واین نشون میداد که وقتی که برای خوندن رمان گذاشته شد ارزش داشت.
رمانتون عالی بود گلم
بله گلم رمانتونو خوندم واقعا بابت زمانی که واسه رمان گرگها گزاشتمراضی هستم و حتی پیشنهاد کردم که دوستانی که وقت دارند نیز مطالعه کنند.
واقعا رمان خوبی بود. برعکس اینرمان که اصلا معلومنیست هدف و انگیزه نویسنده بابت نگارشش چیه؟؟
واقعا با شخصیت داستان پیش میرفتی و هیجان زده میشدی و اینکه حداقل در کنار مطالب رمان مطالب جدیدی هم به معلوماتون اضافه شد. واین نشون میداد که وقتی که برای خوندن رمان گذاشته شد ارزش داشت.
رمانتون عالیو زیبا بود گلم
عزیزم نویسنده رمان پسر خاله این نویسنده نیست این نویسنده ترنم ، رماناش: عروس استاد. استادخلافکار. فکرکنم استاد مغرور و خانزاده[ اهورا /
نویسنده رمان پسرخاله، نویسنده رمان دخترحاج آقا
استاد خلافکار خوب بود ولی از اونجایی که فصل دومش رو ترنم به یک نویسنده دیگه سپرد رمان آشغال شد کاش ترنم خودش می نوشت
رمانتون چه طوریه؟؟؟
از اسمش احساس میکنم به جورایی تخیلیه
میشه یه خلاصه ازش بگید؟
یه کوشول اندازه یه پروتون بهم هم بگید کافیه…
ممنون
ینی مثلا ژانر داستان درباره چیه؟؟؟
غمگینه؟؟؟
خنده داره؟؟؟
تخیلیه؟؟؟
کلا قشنگه که آدم جذبش بشه؟؟؟
اهان پس عاشقانست.
ممنون از جوابتون😊😊😊😘
خودمونیم این نویسنده که همه رماناش چرته ولی این آخرسه رو دیگه کامل رییییده 😂 ادمین تو ام سایتتو با این چرتو پرتا خراب نکن معلوم نیس چه گهی می خوره پارت قبلیو می نویسه تو پارت بعدی درهم و برهم
نه بابا خدایی باید حق به جانب حرف زد رمان هاش واقعا پر بازدید هستن به ویژه عروس استاد کلا غوغا به پا کرد فقط اینو نمیدونم چرا یه ذره چیز شده حالا بد هم ننوشته ولی یه ذره داره به انحرافی میکشونه نباید اینطوری میشد که هامون دیکه به گیتی اهمیت نده واقعا این جاشو نابود کرد… من کلی گریه کردم😭😭😭😭😭😭😭😭
رمان خوبی هست موضوعشم عالیه فقط نویسند وقت براش نمیزاره در ضمن از موقعی این رمانو میخونم املاهام قوی شده😂😂😂
چرا اینقدر پارت ها رو جلو عقب می زارید
چند پارت قبل هامون ساغر رو عقد دائم کرد الان هنوز پارت های دوران صیغه هست. پارت این هفته و هفته قبل هم همش در هم ادغام داره
نویسنده جان اگه کار اولت هم باشه باز هم نباید این اشتباهات فاحش رو داشته باشی
حالا غلط املایی رو به بزرگی خودمون می بخشیم
وایسا ببینم چیشد؟؟؟😮😮
مگه آخر پارت قبلی از اتاق نیومدن بیرون؟این پارت باید ادامش باشه دیگه پس چی شد که دوباره آخر این پارتم همونو نوشته بود؟
ای خدا😂😂تا من باشم دیگه سمت این رمانایی که پارت گذاریشون مشخص نیست نرم…
واقعا دیگه داره حالم به هم میخوره غلط های املایی دیگه هیچ چرا انقدر پارت هارو مزخرف مینویسی حد اقل قبل از اینکه شروع به نوشتن رمان کنی چند تا کتاب در این باره مینوشتی البته ماهم حالمون خوب نیست که میایم این رمان و میخونیم و منتظر ادامش هستیم😒😑
عزیز حالمون خوبه
فقط رمان خوندن یه حس کنجکاوی داره که بعدش چی میشه
ماهم فقط برای برطرف کردن کنجکاوی میاییم میخونیم
باسلام خدمت همه دوستان
من رمان گرگها رو که میخوندم بعضی وقتها با شخصیت داستان گریه میکردم ازبس جالب نوشته شده بود
حالا یکی به نویسنده ی این رمان صیغه استاد بگه آخه چرا وقت خودت وبقیه رو میگیری ؟
البته که زحمت کشیده ولی زحمتی غیر مفید
آقا یک سوال خانواده گیتی مخصوصن مادرش اصرار داشت دخترش ببره خونه پیش خودشون مدام با هامون کلکل داشتن هامون هم ادعا داشت که عاشق زنش( اَروا عمه و خالش ) 😕😯😐😑🤐😳😵 خوب حالا که مادرپدرگیتی خانم ماجراا این دختره ساغر فهمیدن چرا اقدام نمیکنن که بچشون رو ببرن🤔😕
و خیییییییلی سوالها و پرسشهای دیگه!!!
مثلن هنوز معلوم نشوود که کی•چه کسی•• از خارج برای هامون لباس عروسی فرستاده که بده به ساغر🤔
کاش یچیزی از خانواده خوده هامون هم بگن مادرپدرش و اینکه خواهرداره یا برادر یا اینکه اصلن بچه داره یا نههه(چه دخترچه پسر) 🤔 این رمان میتونست قشنگ باشه•••♡♤◇♧ کاش نویسنده یجورایی تلاشش بیشتر میکرد😕😐
تایپیستتون ویرایشگرتون نویسندتون فکر کنم همه رو از تو مهد کودک اوردین :/
خیر عزیزم اینجا تایپیست و نگارگر نداره!
خود نویسنده مسئولش که درست انجام نمیده!
همش ک دلش میخواد گریه کن
نصف هر پارت حواسش نیستو نمیدونه صورتش کی خیس شده
واقعا،بعد اینکه نویسنده جان خوابی؟انقدر غلط املایی….بعد چرا یه اتفاق دوبار تکرار شده!خیلی چرته واقعا…!
حداقل یه چیز جدید وارد کن!
اون گیسو خانمه طبق چیزی که من فهمیدم میتونه راه بره
و کلا سالمه،یکم به اون اشاره کن حداقل!میخوای تعداد پارت هارو ببری بالا!😐😒😑
نویسنده جووون
ک اسمتم نمدونم..
اگه قرار یه هفته صبر کنیم بوگوها
مخسی
منم دقیقا به همین شک کرده بودم که با خوندن بعدش فهمیدم…شکم برطرف شد
اوخی ایندفعه خوشگل تر بود
دستت درد نکنه
فقط چرا آخرش تکراری شد🥺🥺🥺
ولی دستت درد نکنه قشنگ بود
نویسنده جونننن😉😉😉😉
کیانااااااا
بلللللله
خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا منو بکش!
چقد غلط املایی اخه!
.
.
حاظر!
غلط هاش از منم بیشتره😂😂
.
چرا تموم نمیکنه !
اینم میخواد بکنه نزدیک صد پارت!
هعیییییییی!
اره!
😐😐😐😐مزخرف بعد از این همه مدت پارت تکراری میزارید
سلام…فکر کنم نویسنده یادش نمیاد پارتهای قبلی چی نوشته…
همش تکرار…تکرار…
کلا رشته کلام از دستش در رفته…
دقیقاااااااااااااااااااااااااا