_ هامون! زیر دلم خیلی درد میکنه! آخ.
با تعجب نگاهم کرد و پلک زد : قرص خوردی؟!
لبم و گاز گرفتم؛ این که الان من دلم درد میکرد مهم بود یا این که ممکن بود ازش بچه دار بشم؟
با ناله نه ای گفتم و چشمام و باز بستم : خیلی دلم درد میکنه دفعات پیش با این که خشن تر بودی تا این حد درد نداشتم!!
چند لحظه خشکش زد و زیر لب زمزمه کرد : تو رابطه هامون اذیت میشدی؟
سرم و پایین انداختم و باز سکوت کردم که جمع شدن چهرش و به خوبی حس کردم.
یعنی خودش نمیفهمید چه زجری میکشیدم؟! دستش و دور تنم محکم کرد و کمکم کرد بلند بشم و همزمان دستش و سمت میز کنار تخت دراز کرد و گوشیش و در آورد.
به بدنش تکیه کردم که شماره ای توی گوشیش گرفت و کنار گوشش گذاشت : الو….
بعد از مکثی دوباره لب زد : خوبم… یکی و میخوام ویزیت کنه تو خونه! سریع! اوکی؟!
نمیدونم کسی که پشت تلفن بود چی گفت که هامون بدون گفتن حرفی گوشی و قطع کرد.
_ بیا بریم بشین رو صندلی برات صبحانه بیارم!
چشمام و بستن زیر لب نالیدم : گیتی خا…
بین حرفم پرید و عصبی غرید : چی میگی؟ نکنه با این حالت میخوای بهش برسی؟ رنگ به رو نداری! بشین اینجا!
آخی زیر لب گفتم و هر لحظه درد دلم بیشتر میشد! آروم روی صندلی نشستم.
هامون زنگ زد و برخلاف اصرار من کلاس جفتمون و کنسل کرد! نیم ساعت بعد صدای زنگ آیفون بلند شد و هامون در و باز کرد.
دکتر مردی بالا سرم اومد؛ هامون من و مجبور کرده بود که سر پا بلند نشم و حتی صبحانه گیتی خانوم و خودش برده بود! باورم نمیشد گیتی که همیشه برای هامون مهم بود.
دکتر که حتی نمیدونستم هامون از کجا پیداش کرده پیرهنم و بالا زد و دستش کمی پایین تر از نافم و فشار داد.
چشمام از درد بسته شد و ملافه رو توی مشتم مچاله کردم.
هامون داخل اومد و مخاطب به دکتر لب زد : چه اتفاقی براش افتاده؟ دردش خیلی شدیده! نمیدونستم باید چی کار کنم.
دکتره هم سری تکون داد و بعد از معاینه کوتاهی از سر جاش بلند شد.
_ چیز خاصی نیست به رحمش فشار اومده. چون نزدیک عادتشه و…
به اینجای حرفش که رسید نیم نگاهی بین من و هامون رو و بدل کرد و ادامه داد : و احتمالا هم رابطه داشتید الان درد داره!
از خجالت و شرم سرم و پایین انداختم؛ اصلا یادم به عادتم نبود! هامون ولی بی خیال سری تکون داد و با دکتر از اتاق بیرون رفتند.
چشمام و با خجالت محکم بستم و پتو و روی سرم کشیدم.
چرا این مدت طولانی پریود نشده بودم؟ آخرین بارش و اصلا یادم نمیومد!
احتمالا بخاطر استرس و فشاری که روم بود این طور شده بود.
همیشه و حتی وقتی بچه بودم وقتی استرسی میشدم ماهانه ام عقب میافتاد.
نمیدونم چقدر وقت بود توی خودم بودم که صدای در اومد؛ انگار یکی در و محکم بهم زده بود.
چشمام و باز کردم و دور و اطراف اتاق و نگاه کردم؛ پس هامون کوش؟
به سختی از جام بلند شدم و در و باز کردم و از اتاق بیرون رفتم.
_ هامون…
چند باری صداش کردم ولی انگار نبود! پوفی کشیدم و با خودم فکر کردم شاید گیتی خانوم میزی بخواد؛ برای همین داخل اتاقش رفتم؛ روی تخت خوابیده بود.
نمیدونم چرا بهش مشکوک شده بودم و حس میکردم یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست!
زیر سرش و درست کردم و بعد از چک کردنش از اتاق بیرون رفتم؛ جدیدا حس میکردم هامون مثل قبل به گیتی خانوم اهمیت و نمیده؛ قبلا باهاش حرف میزد و سعی دستش و نوازش میکرد ولی الان نه.
بيخيال شونه اي بالا انداختم و خودم و با قدم هاي آهسته به اتاق خودم رسوندم تا مبادا دوباره درد دلم شروع بشه و اشك هاي بي ملاحظه ام از چشم هام جاري بشن.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام
کسی یه رمان قشنگ نمیشناسه که هم عاشقانه باشه هم کاکلی و هم طنز؟؟؟که من نخونده باشمش؟؟؟
اگه میشناسین معرفی میکنین؟؟؟
لدفا؟
کلکلی
سلام کیاناااااااا
رمان اسطوره و حرارت تنت رو بخون طنز نیستن ولی خیلی خوبن!
خوندم😁
برا همین دست به دامن شدم اگه اهل دامن نیستین دست به شلوارتون شدم، اگه استغفرالله 🤐
خیلی دَشَنگَن🤣😂😅😀😃🙂🙃
سلام یادم رفت لعنت بر شیطون🙂🙂🙃بِبَشید
دلبر استاد
خوندمش تو همینجا فک کنم
مرسی
سلام
افسون از مرضیه نعمتی
به چشمانت مومن شدم فقط عاشقانست
دختر شیطون بلا و برج زهرمار
آها باشه مرسی
برج زهرمار و دختر شیطون بلا ته خنده و رودل کردن بود😂🤣
خواهش میکنم
اره من دوسش داشتم
سلام
حکم کن
تیمارستانی ها
کلاه داران
پانتومیم
طالع دریا
…….
ااااااااااه دیگه صبرم کارش از ته دیگ شدنم گذشت.
چرا پارت بعدیو نم زاررین؟؟؟
چون نویسنده هنوز ارسال نکرده عزیز
دیه دارم میترکممممم
نویسنده جون نمیخوای بزاری؟؟؟
خسته شدم.ثل اینکه صبرمان به دو هفته داره میکشع
نـــــویــسـنده جـــان پـــــــارت پــــــلیــــــز🙏
واللهی خــــــســـــتـــه شدیم 😶😶😉
عررررررررر🙄😭
چرا پارت جدید نمیاد پع؟؟🤦♀️
🙃ادمین جان پارت بعدی رو کی میزارید؟ 🙃
مثل اینکه باید دو هفته صبر کنیم.
مرسی واقعا از شما ادمین و نویسنده جون که اینهمه زیاد مینویسیدو تند تند میزارن😐😑😏😒
مرسی
کیاناجونم مقصرادمین نیس
هروقت نویسنده بنویسن اقاادمین هم میزاره گل دختر
😂😂😂😂ممنون که گفتی
قاراشمیش شده بود اعصابم😂😂😂🤣
خواهش میکنم عزیز
چرا ؟!!😂😂😂🤣
چند دلیل.
امتحان…
مشق…..
ریاضی…
عربی…..
و تموم شدن رمان های دانلود شدعععع.
و پارت جدید نزاشتن نویسنده جون.
بازم بگم😂🤣🥲🥲🥲😂😂😂
بهت حق میدم موفق باشی
انشاالله هرچه زودترهم اعصابت اروم بشه
ناااححح ناااححح دیگه نمیخواد بگی😂😂
اوکی خیلی خوبع که دیع نگویمممممم😂🤣😂🤣
مخسی💙🤣😂
اوهمم خیلی خوبه😂
خواهش میکنم♡😂
😂😂🤣
حالا اگه زیاد می نوشتی میگفتیم خسته میشی ولی حالا بخاطر 4 خط اين همه مارو منتظر میذاری
واییییییییییی دیگه خستع شدم
چرا نمیزارید آخههههههههههههه
اه
چند روز دیع بازدید کننده هاتون کم شد با تعجب نزنید رو لپتونو لپتونو جررررر بدید بگید وای خاک به سرم چرا کم ششدع.
اهههههههه مسخره شدیم ما ؟؟؟؟
حرص نخور پوستت چروک میشه😂😂
نویسنده جون ناموسا خسته نشدی این همه نوشتی.؟.
ب خدت استراحت بده یکم دستت جون بگیره،آخه ایقد پارتای طولانی مینویسی ما ک خواننده هستیم دیک چ برسه ب ط ک نویسنده ای
اون از ادمین ک دیر ب دیر دارد گذاری میکنه
اینم از نویسنده ک پارتای نصفه و نصفه مینویسه
دقیقا/:
رمانات تکراریه بد نیست اما غیر واقعین تو همهشون یه دختر بی پوله و یه استاد که دختررو صیغه میکنه ما رو اسکل فرض کردی همیشه نصفه خسته نیشم دیگه نمی خونم با این طرز نوشتنتون ارزش خانوما رو پایین میارید
دوستان اگه رمان خوب و درد خور میخواید رمانای خانم مرجان فریدی یکی از یکی بهتر برید بخونید ادم اصلا خسته نمیشه عالییین
نویسنده پس پارت بعدی رو کی میذاری؟؟ تو که هر پارتت 4 خطه حداقل هفته ای یک بار یه پارت رو بذار
نویسنده همیشه یک هفته میشه میزاره تو این چند وقت که رمانشو دنبال کردم متوجه شدم…
باید تا ساعت 00:00 فکر کنم صبر کنی شاید بعدش بزاره.
هاااااا
سلام نصفه شبتو ن بخیر
پارت ۴۷ نیومدع؟؟؟
اوففففف
نویسنده جونننننن ، پارت بزار اه
مخسی مادام
موضوع رمان خوبه ولی اتفاقات تکرارین میتونست خیلی عالی باشع و اینکه کاش نویسنده به انتقاد مخاطبینش توجه کنه
این رمان ی پارت تو اتاق خابه و ساغر اشک میریزه و درد داره😐 پارت بعدی تو دانشگاه و تو بغل هامونه که همیشه یکی از دخترای پررو میبینه بعد هامون میگه خانم شما برو حراست.دوباره همینطور دور میخوره.اصلا ای مامان اسکل ساغر هه بیاد سری بزنه ی کم تنوع بده به ای رمان .هامون خو خانواده نداره بگه زن دوم گرفتم😯😯
خخخخ
کیانا من یه دوست دارم اسمش کیاناست همش احساس میکنم اونی!
منم دقیقا همین حس رو به تو دارم.
Who are you aydin???
😂
آیدین نیستماااا آیلینممممم
.
.
وای اهل کجایی؟!
من تبریز!
اههه ببخشید بابت اسمت
کیبوردم سکته ایه.🤣😂
من اهل تهرانم
اها خوشبختم!
پس اون نیستی!
پووووووووف/
هووووووف/
هیییییییی
چی شدی تو
ینی عاشقتونماا!
.
.
هچی پوف کشیدم!
هعیییییی
کاش رمان ۳روز یکبار پارت گذاری میشد!
گیتی از اولش مشکوک بود فقط یه نقشه ای داره اخر داستان مشخص میشه
خیلی کم نوشتی نویسنده
…/
ته رمان معلومهههههههههههه
ایییییییییییی یییییییییییی
اره اصن ماری ته بندیش کرد!
منظورم این بود میشه حدس زد آخر رمان چی میشع🙂🙂🙂
خب حدست برا اخر رمان چیه؟
تو معلومه نی نی دارع
اوخیییییییییییی
دلتم برا گیتس نسوزه همیشه میگن از آن نترس که های و هوی دار از آن بتر که سر به زیر دارد
(درست گفتم)
حالا هر چی از این ظاهر فلجش دلت نسوزع
اهوممم مخصوصا که این گیتیه مشکوک هم هست،، اما خوب اگه یک درصد هم نقشه ای نداشته باشه بیچاره دیگه خیلی گناه داره.
معلومه گوگولی آخرش ساغر هامون چی چیع بهم میرسن و گیتی هم معلوم میشه فلج..
اهم اهم نمشه گفت نویسنده یه زره امیدم از دست میدع برا نوشتن اه معلومه دیع بفکر😁
میتونم بپرسم احیاناً ته رمان چیه؟!
یعنی ساغر حامله اس؟!
اییی من چقده دلم برا گیتی میسوزه😭😭😭💔💔
تو معلومه نی نی دارع
اوخیییییییییییی
دلتم برا گیتس نسوزه همیشه میگن از آن نترس که های و هوی دار از آن بتر که سر به زیر دارد
(درست گفتم)
حالا هر چی از این ظاهر فلجش دلت نسوزع
ته رمان چیه؟!
منکه اصلا هیچ از این رمان سر در نیاوردم متاسفانه
لطفا یکی کمک کنه😕