هقی زدم و چشمام و بستم؛ تحمل این حرف برام سخت بود؛ بخدا که سخت بود!
_ هامون دلم میخواد اون بی شرف و بکشم.
با شوک نگاهم کرد و ناباور تر لب زد:
_ چرا؟ چی گفت بهت اینجوری بهم ریختی؟ درست حرف بزن داری سکتم میدی دختر!
با چشمای قرمز نگاهش کردم و بهش تویپدم: همش تقصیر توعه هامون؛ یه جوری رفتار کردی اون اشغال فکر کرد یه هرزه به درد نخورم!
چی کار داری میکنی یا زندگیم؟! چجوری تحمل کنم؟
بی تاب نگاهم کرد و سرم و به سینش فشرد و آرامش بخش لب زد :
_ هیسس آروم باش؛ درست توضحیح بده که زری زد؟ بگو ساغر خودم آدامش میکنم.
سرم و کمی از بغلش در آوردم و پشت آستینم و روی چشمم کشیدم و گفتم :
_ گفت فهمیده تو با من تیک زدی؛ هه مرتیکه پر رو برگشته ميگه من اهل صیغه ام!
هامون به آنی چشماش سرخ شد و اخم کرد؛ حالت آروم صورتش چنان عوضش که به شدت ازش ترسیدم.
بدون حرف عقب گرد کرد و به سمت خروجی رفت که چشمام گرد شد و بلند صداش زدم.
_ هامون؟؟
جوابم و نداد؛ نگران قدم برداشتم؛ امروز یه دعوای درست و حسابی نشه باید خداروشکر کنم!
با استرس دنبالش میدوییدم و صداش میزدم ولی اون انگار نه انگار به راهش ادامه میداد و به حرف منم پشیزی اهمیت نمیداد.
پوف کلافه ای کشيدم و داد زدم :
_ هامون! هامون جان صبر کن لطفا… هامون تو الان عصبانی متوجه نیستی.
تو خشمت کاری نکن هامون! با توعم.
به هیچ کدوم از حرفام گوش نمیداد و تند تند بیرون رفت؛ مجبور بودم باهاش برم وعلا معلوم نبود که بلایی سر خودش بیاره!
ریاحی و که از دور دیدم محکم تو سرم زدم و اشهدم و خوندم که ناگهان تلفن هامون زنگ خورد؛ نفس راحتی کشیدم و پوفی کشيدم که اون هم ایستاد و با کلافگی گوشیش و جواب داد.
_ بله؟؟؟
چنان بله رو بلند گفت که تو جام پریدم بعد از چند ثانیه هامون اخماش بیشتر تو هم رفت.
باشه ای گفت و سریع گوشی و قطع کرد….
منتظر نگاهش کردم که محکم چشماش و باز و بسته کرد و طرفم اومد؛ چشمام پر شد از تعجب!
دستم و کشید و بردم طرف دفتر دانشگاه؛ بلاخره باید حرف میزد یا نه؟!
سعی کردم دستم و از دستش جدا کنم و لب زدم : هامون آروم باش کجا داریم میریم؟! باید باهام حرف بزنی! اوکی؟
سرش و به دو طرف تکون داد و دقیق جلوی در دفتر حراست دانشگاه ایستاد.
نفسم قطع شد؛ نکنه اخراجم کنن؟! سرم گیج رفت و مات موندم نه نمیتونه این باشه!
خدایا خودت رحم کن؛ اون از درس خوندنم که گند زدم و مجبور شدم صیغه ی استادم بشم اینم از الان؛ همیشه گند میزنم به زندگیم!
هامون کتش و صاف کردم و دست تو دست من در اتاق و زد؛ سریع عکس العمل نشون دادم و دستم و تکون دادم و گفتم :
_ چی کار میکنی هامون؟ دستم و ول کن میفهمند.
و هامون عصبی تر از هر زمانی لب زد:
_ بزار بفهمند! اگه قراره ناموس من و اینطوری اذیت کنن و تو روز روشن بهش پیشنهاد هرزگی بدند همون بهتر همه بفهمند زن منی!
تلخ لب زدم: مگه زنتم؟! همون بهتر فکر کنن یه هرجاییم تا این که بفهمند من زیر خوابتم؛ هامون!..
جلوی دهنم و محکم گرفت و چشمای خونیش تنگ شدن.
با عصبانیتی که از چهرش میبارید لب زد :
_ دهنت و ببند ساغر؛ بخدا که میزنم میکشمت خودم و راحت میکنم!
کلافه چشم ازش گرفتم؛ چرا عصبی میشد؟ مگه واقعیت و بهش نگفته بودم؟
مگه زیر خوابش نبودم؟ چرا جوش میآورد؟
در و باز کرد و منم به تبعیت ازش داخل رفتم؛ مسئول حراست با اخم به صندلی اشاره زد و گفت : بفرمایید؛ هامون جان از شما دیگه توقع نداشتم!
هامون نفسش و صدا دار بیرون داد و دستش و توی موهاش کشید و گفت :
_ اون جوری که تو فکر میکنی نیست علی جان!
حتی فامیل این یارو هم بلد نبودم پس ساکت موندم تا اگر اون سوالی چیزی داره ازم بپرسه؛ استرس زیادی داشتم.
مسئول حراست که اسمش علی بود لبش و تر کرد و گفت : چند تا از بچه شما رو حین دعوا با آقای ریاحی دیدند! درسته؟!
هامون سری تکون داد و گفت : اره؛ چون زر مفت زد منم آدمی نیستم که بشینم و نگاه کنم یه آدم تازه به دوران رسیده…
علی تو حرف هامون پرید و با غیض گفت : هامون! میخوام گزارش رد کنم؛ مقصر باشی خودت میدونی چی میشه پس درست از خودت و این دختر دفاع کن!
_ پوف ببین علی این ریاحی بی ناموس به ساغر پیشنهاد صیغه داده! تو بودی چی کار میکردی؟ هان؟
علی اخماش از هم باز شد و انگار که چیز جالبی و کشف کرده باشه خنده خبیثی کرد و در جواب هامون گفت :
_ من وقتی اینطوری جوش میارم که یه نسبتی با ساغر خانم داشته باشم! نسبت معمولی هم نه ها! مثلا نامزدی! ازدواجی چیزی!
هامون چشماش و محکم بست و منم از خجالت سرخ شده سرم و پایین انداختم.
دلم میخواست آب بشم و برم تو زمین.
خدا لعنتت کنه هامون؛ معلومه با این حرص و جوشی که تو میخوری این یارو شک میکنه!
هامون گفت :
_ میخوای به چی برسی علی؟
علی هم نیشخندی زد و جواب داد :
_ صبر کن ببینم اصلا تو از کجا قضیه رو فهمیدی؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام سلاممم
بچه ها لطفاً یک نفر کمک کنه
من میخوام ثبت نام کنم ولی نمیشه
اونجا که کلمه عبور میخواد منظورش چیه رمزی برای من ایمیل نشد 🥺😟
سلام عشخم
یه رمز از خودت باید بزنی
.
.
اینو بزن ببین میشه؟ : ۵۵۵DDDhhh
.
.
عدد ها هم باید انگلیسی باشن ، ۵ انگلیسی
سلام آیلین خانم خوشبختم 😍
خیلی خیلی ممنونم عزیزم 💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋
سلااااااااام بچه ها خوبید
ببخشید من یه سوال داشتم
من دارم رمان همسر دوم من میخونم اما جلد سومش پیدا نمیکنم
میتونم ازتون یه خواهشی داشته باشم کمکم کنید
سلام عشخم متاسفانه من نخوندم
گادر یکی میخواد رمانشو بزاره تو رماندونی به من پیام داده ، چی بگم بهش؟
تلگرام نداره
بگو تو سايت ثبت نام کنه بهش دسترسی بدم رمانشو بزاره
باشه
اسمش تینا هست بگم پی وی سایت بهت پیام بده؟
اره بگو
اوکی
کیانا چرا نیست؟!
این رمان خوبه اما پارتش خیلی کمهههه
😔😔😔😔
بهنظرمنرمانخوبیداریولیپارتشوبیشترکنیوسریعتربنویسیبهترممیشه🙂🙃
خدایا
۵۲ قسمت از این رملن گذشته هنو نویسنده معلوم نیست تو چه فازیه.؟
اصلا موضوع رملن چیه؟؟
ای تف تو روح بعضی ها که به نامنویسندگی چرت مینویسند و تحویل میدن.
ناشناس جان اگه از این رمان بدت میاد
یا ناراضی هستی نخون خب.
اینجوری اگه نخونی هم خودت اذیت نمیشی هم نویسنده امیدشو واسه نوشتن از دست نمیده ایجوری چرت و پرت نمینویسه عه
😐😐😕😕🙂😉😉
دقیقا جای حساسش تمام شدددددد
تاادم میخاد عادت کنه ب این رومانه جایی حساسش تموم میشه هعی خدا☹
سلام سلام
من کلعا یه هویی شد که این رومانو دیدم داشتم رمان پسر خاله رو میخوندم که چشمم به این رومان خورد بعد یه پارتشو خوندم عاشقش شدم
دیروز از پارت یک تا پنجاهو خوندم خیلی خوب بود
نویسنده عزیز یه کاری کن این گیتی رو از زیرگیشون حذف کن بعد هامون عاشق ساغر بشه وای چه خوب میشه
و یه چیزی گیتی فلج نیست خودشو زده به اون راه 😑🙄
تا چهار روز دیگه باید صبر کنم پارت جدید بیاد؟
هی روزگاررررررررررررررر
نویسنده جان گیتی حذف کن دیگه
سلام به همگی خوبین عسیسانم ❤️ ❤️ بالاخره ازدست کرونا جون سالم بدربردم🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃😆😆😆😆
راستی بچه هاشمااگه رمان غلط کردمو خوندین لطفا راهنماییم کنیدچطوری فصل دومشوپیداکنم هرچی میگردم توسایت ها پیداش نمیکنم🤔🤔🤔 ممنون میشم بگید🙏🙏🙏
خداروشکر که خوبی عشخم
.
.
نه جانیم من نخوندمش!
سلام رویاجون
خداروشکر که خوب شدی
سلام عالیه رمانت من از اول تا الان میخوندمش
خب پارت بعد کی میاد؟
هفته بعد
گادر!
دیگه کار از جبار سینگ گذشته ستاره ی سهیل شده ایپ من!
سلام آیلین چطوری یا نه ؟
سلام ساغول
.
.
منم کنتاکیم نمولدو گادر؟!
تو از کجا میدونی من کنتاکی خوردم ؟ 🙄😊
بیلرم دااا😂
.
.
بده منتظرممم
بیا بریم تو شهر سوخاری بخوریم مال منو هم تو حساب کن 😋
نه اصلا دست تو جیبم نمیکنماااااا
.
.
پیتزا مخصوص ایتالیایی پیشنهاد سرآشپز هم سفارش دادم باید بخری😋
آره دست تو جیبت نکن چون خانوما پول هاشونو میزارن تو کیفشون دست تو کیفت بکن 😌
عه خب پس فقط واسه خودمو حساب میکنم😌
.
.
به توعم نمیدم😌
آز دانیش😒
هن بس 😌
سنه دییر آز دانیش😂
الان شماها کجا هستید ؟!کجا چت میکنید
چت روم
نسی با پری در ارتباطی؟
آیلین پروفت خودتی؟؟
اره خودشه ببین چه عشقه
اوهوم خیلی بامزست قیافش😄😄😄
یاد این دخترای شیطون تو رمانامیفتم خدایی😄😄😄😁😆😆
جووون بابا فدااااااعت!
چشات بامزه میبینه!
.
.
تونستی ثبت نام کنی؟
بله عشقم
بچه هاا اگه هستین بپرین این ور
آی اَم مشکوک به علی😐☹
سلام ایلینی
نسترننممممممممم
دورتتت بگردمممممم النازمممم الهیی دورت بگردممم
نگردی دلبرممممممم
وای دلم واست یه ذره شده بود نسی جانم
منمممم عزیزمممم تل بلاک بودم شادم بلاک بودم نه خبری از تو بود نه نفس نه یاسی نه ایلین
الی یه ایدی از خودتون بدید مردم از نگرانی بخدا
منم همینو میخوام خبر بدم بهت
میگم چیشده
تو بگو با پری در ارتباطی تا بگم پری بهت بگ چیکار کگی
گه گاهی اره
الی یه چت روم بزن
چت روم ۲۱۲ بچه ها دارن چت میکنن آیلین اونجاس
برای یه هفته انتظار واقعا کمه😥
ای بابا نویسنده جون تو رو جان هرکی دوس داری پارت زیاد بزار هفته ای یه بار یه ذره پارت میدی خب یکم آدم باش دیگه😤😤😤