اشک هام و نمیتونستم کنترل کنم و صورتم خیس از اشک شده بودند.
یه جورایی جنونی بهم دست داده بود تو دلم گفتم اصلا چرا زندم؟! چرا نفس میکشم؟!
چرا وقتی اون نیست من و تو این خونه باشم؟ خدایا من این زندگی کوفتی و نمیخوام! نمیخوامش! جونم و بگیر خلاصم کن؟ چرا باید عاشق کسی باشم که نباید؟! چرا باید اینطور باشه؟؟؟؟
اون حتی نمیدونه من انقدر عاشقشم!
با پاهای لرزون بلند شدم و به سمت حموم رفتم؛ مغزم از کار افتاده بود و نمیفهمیدم چی کار میکنم.
پام و داخل حموم گذاشتم و وان رو با چشمام پیدا کردم.
شیر آب رو بلافاصله باز کردم و گذاشتم وان پر از آب بشه؛ کاش هامون زود برنگرده حالا که رفته دیگه اصلا نمیخوام برگرده.
دلم و به بدترین شکل ممکن شکوند و بعد گذاشت رفت.
متوجه شده بودم که بعضی اوقات چکش و یا چند تا چیز رو داخل خونه گم کرده بود با این اتفاق فکر میکرد حتما من ازش دزدیدی کردم.
وقتی از گیتی گفتم سرخ شدن چشماش و دیدم؛ دیدم که چه جوری چشمای خوش رنگش قرمز قرمز شد.
با باد این اتفاق مشت محکمی توی آب زدم و با گریه بلند داد زدم:
_ هنوزم دوسش داره! هنوزم اون لعنتی و دوست داره! میدونم وقتی عصبی میشه چشمام سرخ میشه!
آخه خدایا یکمم به فکر این دل من باش! نمیبینی چجوری داره آتیش میگیره؟! نمیبینی چه دردی دارم میکشم که اون دوسم نداره و من دوسش دارم؟!
دلم نمیخواد دیگه زندگی کنم باید بمیرم! باید… باید… باید..
جنون وار بلند شدم و تیغی رو از داخل وسایل حموم برداشتم.
داخل حموم رفتم و صبر کردم وان پر از آب داغ بشه.
وقتی به حدی که دلم میخواست رسید تیغ و محکم و بدون فکر روی رگم کشیدم و صدای فریاد و جیغ خونه رو برداشت.
دلم آزاد شدن میخواست؛ آرامش! وقتی اون کسی که میخوای نیست وقتی تنهات گذاشته و بهت بد کرده دیگه دلم نمیخواست زندگی کنم.
همیشه فکر میکردم چون فقیرم هیچ وقت نمیرسه که عاشق بشم. شاید چون فکر میکردم انقدر مشغله کاری دارم که به عشق و عاشقی نرسم…
ولی عشق وقت نمیخواد؛ قلب میخواد! اون هم همه ی انسان ها دارند؛ حتی بداخلاق ترین و مغرور ترین انسان ها عاشق میشند.
خون از دستم راه افتاد و دیگه حتی فشار های دستم و روی رگم جواب نمیداد.
بلند بلند گریه میکردم و هر جا رو نگاه میکردم تصویر هامون جلوی چشمم بود.
زجه زدم و نفس هام یکی در میون شده بود که در حموم با سرعت باز شد.
با پلک های نیمه باز و خستم به در نگاه کردم و رمق چشمام بستم؛
جلو تر اومد صدای قدم هاش و میشنیدم ولی انقدر خواب و بیدار بودم که نمیفهمیدم اون صدای بغض مانند و مردونه اش برای چیه.
#هامون
عصبی بودم دلم میخواست بفهمم تو این خونه چه خبره؛ هوفی کشیدم و دستم و توی موهام بردم.
جاده رو دور زدم از وقتی با ساغر دعوام شد اعصابم بهم ریخت حوصله اش و نداشتم.
ولی الان نگرانش بود و دلم می خواست زود تر به خونه برسم.
وقتی به خونه رسیدم یاد غبرستون افتادم؛ این یعنی ساغر نبود! اگه تو خونه بود و مثل کد بانو ها برام خانمی میکرد آخ نگم از دلبری کردن این دختر! با این که میدونم خودش از عمد این کارا رو نمیکنه…
وقتی تو خونه هست و به خونه میرسه و برام خانمی میکنه جون میگیرم؛ خونه هم جون میگیره انگار.
با سرعت به سمت اتاق رفتم و وقتی ندیدمش در حموم و باز کردم ولی با چیزی که دیدم سرم به آنی گیج رفت.
بلند صداش زدم و از صدای بلندم حس کردم دیوارای خونه به لرزه در اومدن!
_ ساغر؟؟
وقتی تکونی خورد و ناله کرد چشمام دو دو زد و لرزید! ضعیف شده بود؟ رگش و زده بود؟؟
با لبخند تلخی دست پر خونش و بالا آورد و من محو صورت مهتابی و رنگ پریده اش بودم چرا؟!
بغض خفه ای توی گلوم بود؛ حتی تو سخت ترین شرایط هم گریه نکردم ولی امشب خود جهنم بود برام! زنم غرق در خون…!
به فواره خون جاری شده از دستش اشاره زد و گفت :
_ قشنگه هامون؟! ببین خون چه خوشگل ازش پایین میاد! خوبه که تو آخرین لحظاتم میبینمت… میخوام اعتراف کنم که بعد از مرگم غصه نخورم که چرا حرف نزدم و ساکت موندم! میخوام بگم برات.
به خودم اومدم و با وحشت طرفش رفتم تنش و آب گرفتم و در حالی که حتی خودمم میلرزیدم تنش و بغل کردم و از حمام بیرون رفتم.
زیر لب آروم و حرصی لب باز کردم :
_ چرا این کار و کردی هان؟؟ تو یه دیونه ای ساغر اگه بلایی به سرت بیاد بخدا…!
صورت خوشگلش غرق تو گریه و خون بود؛ خون ریزی زیاد داشت و همین من و تا مرز سکته برد!
ولی الان وقتش نبود که به فکر خودم باشم تنش و روی مبل گذاشتم و دیونه وار دور خودم چرخیدم.
اشکی از گوشه چشمم چکید و ضربه ای به سرم زدم تا به خودم بیام و خودم و جمع و جور کنم!
من هامون فاخر! با تموم سختی هایی که کشیده بودم حتی بغضم نکرده بودم تا به حال! این دختر چی داشت که تو این حالش نمیتونستم خودم و کنترل کنم؟!
با نفس عمیقی پشت به تن خونیش کردم و سعی کردم به خودم بیام؛ باید نجاتش میدادم وعلا از دست میرفت!…
قلبم با این فکر درد گرفت؛ من نمیزاشتم! نمیزاشتم چیزیش بشه!
توی اتاق رفتم و جعبه ی که وسایل خودم و توش میزاشتم از کمد بیرون کشیدم.
ملافه رو از روی تخت برداشتم و تند روی رگش فشار دادم و سعی کردم جلوی خون ریزی و بگیرم… یه چیزایی میدونستم اگه میخواستم ببرمش بیمارستان…
مشخص نبود تا اون جا چی به سرش میره و چقد خون ازش میره پس خودم دست به کار شدم.
رگ دست راستش و زده بود با احتیاط رو دست چپش و پیدا کردم و سرمی بهش وصل کردم که ضعف نکنه؛ مدام هذیون میگفت؛ دلم میخواست وقتی خوب شد حسابی بخاطر این کارش بزنمش!…
دست راستش و حسابی باند پیچی کردم تا بلاخره خونش بند اومد؛ نیاز به بخیه داشت و منم بی حس کننده نداشتم.
لبم و عصبی جوییدم تا خودم میرفتم میخریدم یا به کسی میگفت چه بلایی سرش میاومد؟ شاید اصلا از دست میرفت اون وقت چه غلطی میکردم؟!
تصمیم گرفتم بدون بی حسی کارم و انجام بدم؛ صورتش و نوازش کردم و زیر لب گفتم :
– میدونم خیلی دردت میاد! ولی چاره ای ندارم؛ یکم تحمل کن ساغرِ من!
لاله گوشش و بوسیدم و زمزمه کردم :
– شرابِ نابِ من!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۳.۵ / ۵. شمارش آرا ۴
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
شراب ناب من کجاست؟=((((
همونی که عاشق اسم متینههه
اسم خودشم ایلینههه😁
نویسنده عزیز ۷ روز گذشت نمیخوای پارت جدید رو بذاری
نویسنده جان پیشرفتت قابل تقدیره و اینکه تند تر پارت بذار و پارت های طولانی تر با غلط های املایی کمتر
خسته نباشی
سلام نویسنده جون چطوری گلی این ک نصفش نبود پارتشم کم بود بازم خدا قوت☹
سلام لطفا سریعتر پارت بعد و بزارید ما خیلی کنجکاویم لطفا پارت بیشتر باشه ممنون💜
رمان در پناه اهیر چه جوریه رمانش؟؟
عا باشه مرسی
سلامممممممممم
سلام عرض ادب خدمت ادمین عزیز با رمان های عالی
خداااا قوتتت بهترین ادمین
میخواسم بپرسم اگه یه رمان بگم می تونید بزاریددددددددددد؟؟؟
واقعا ممنون میشم جواب بدید
با تشکر 🙏🏻😎
تشکر عالی
وای پرفکت نویسنده جان،لطفا به انتقاد های بچه ها زیاد توجه نکن،این پارت با اینکه کم بود ولی واقعا عالییی بود،فقط بازم میگم اتفاق هارو سریع و پشت سر هم نزار رمانشتو طول،
این پارت واقعا عالی بود احساسات ساغر و هامون رو که گفتی واقعا پارت رو زیبا کرد،نآیسنده جان در اصل رمان یه مجموعخ بزرگ از از نوشته داستان عواطف هستش،کوچک کردن این مجموعه در اصل باعث میشه از رده سنجی بزرگ سال وارد کودک سال بشه،به خاطر همینه داخل داستان های کودک،نوشته رو زیاد بزرگ نمیگنن،خلاصه اون داستان رو میگن،اما یه انسان بالغ انتظارات بسیار بسیار بسیار بیشتری داره به همین خاطره از درجه داستان به رکان تبدیل میشه و تعریف رمان رو خودت میدونی عزیزم
به هر حال این وارت بسیار عالی بود،یکم پارتا سکسی بزار،😂😂عشق بازیاشونو زیاد بکن و مخصوصا احساسات رو مثل این پارت شرح بده،لحظات رو بیشتر بکن،مثلا یه زمانی رو برای خرید رفتن با هاموند بگذرآنه یا ساغر چندتا دآست علاف بیکار داشته باشه،ماجراهای جالب،به هر حال با هوش بالای شما من یکی انتظار بیشتر دارم قشنگم
نمیدونی این پارتت با نوشتن احساسات چقدر زیبا شده بود،به هر حال شما دختر بسیار باهوشی هستین،مطمعنم از پس این رمان به خوبی بر میای،رمانت واقعا زیباست و تو نوشتنش عجله نکن شما حتما باید نآیسنده معروفی بشین
با تشکر
آها حالا چون کمی رمانو احساسی کرده نویسنده جون دختر باهوشی هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واله
نه چون نسبت به قبلا پیشرفت کرده
آها آخه یه چیزای دیگه هم تو نوشتش بود گفتم شاید برای خوندن اون این حرفو زد حالا اه
آرزو بر جوانان عیب نیست
دعا کنید تا زود تر تموم شع این رمان
ایجوری دیگه با رمان حوصله سربر روبه رو نمیشید عه
ببخشیداااا
مینا جان میدونی رمان آنلاین خوندن یعنی چی؟😶😂پارت گذاری رمانی که در حال نوشتن یعنی چی تو گوگل سرچ کن متوجه که شدی بعد بیا نظررر بده گللللل
این رمانو من چندماه پیش شروع به خودندنش کردم و چون پارتاش پشت هم بود فکر میکردم رمان کامل تموم شده ولی پارتای انتهاییش رو فیلتر کردن و توی سایتا نیست.من نمیدونستم هنوز تموم نشده ،وگرنه شروعش نمیکردم.چون من معمولا نه فیلم در حال پخش میبینم و نه انی که به انتها نرسیده باشه،همیشه منتظر میمونم یه سریال یا کتابی کامل تموم بشه و بخونمش،و با این ذهنیت که این رمان کامله و کاملا تموم شده،شروعش کردم
عزیزدلم من بیشتر از ۶_۷ ساله دارم رمان میخونم،بهتر از هر کسی میدونم رمان آنلاین چیه! یا چجوریه پارت گذاریاش! مشکل اینجاست که فکر میکردم این رمان تموم شده و این سایت داره فقط متن آماده شده رو اینجا میذاره و تعجبم برای همین بود که چرا دیر میذاره،که الان متوجه شدم رمان هنوز در حال نوشتنه و تموم نشده
میشه زود به زود پارت ها رو بذارید ممنون!
سلام.من چندماه پیش اومدم این رمانو بخونم،توی تلگرامم نصفه بود و هیچ جا کاملشو پیدا نکردم.حالا بعد چندماه دوباره سرچ کردم و دیدم دارید یه پارت هایی ازشو میذارید،خب وقتی رمان کامله چرا پارتاشو تند تند نمیذارین؟؟؟ خیلی وضعیت مسخره ایه ،کاش یه کانالی بود کامل میذاشت،متنفرم از اینکه منتظر بمونم!
بعد چندییین روز یه پارت میذارید اونم اینقدر کم
لطفا با سرعت بیشتری بذارید،واقعا الکی داره لفت داده میشه
این رمان در حال تایپه از کجا کاملشو پیدا کنم بدم 😐
عصبانی نیستم 😏
قبلا کاملش تو سایتا بود 🤔
الانم بزنی میاد ولی لینکشو برداشتن
😐😐😐😑😑😑
نمیدونم باید چی بگم 🚶♀️🚶♀️
این رمان منو به گه خوردن انداخته دیگه دنبال رمانای انلاین نمیرم با همه چرتیش اگر خوب مینوشتش داستانش خوب بود هوففففف
تکلیف هیچکدوم از شخصیتا با خودشون مشخص نی
من تا پارت بدی بیاد ایست قلبی میکنم
خدارو شکر خطر لیست قلبی رفع شد هنوز زندم 😌
چرااا انقدر دیر پارت می ذارید
فکنم دگ اخراش باشه