باید قوی میموندم و تصمیم میگرفتم که هامون و تقدیم زنش کنم یا نه! صد در صد میدونستم که هامون مال من نیست
ولی وقتی عاشقش شده بودم باید برای خودم میکردمش وقتی قلبم و دادم بهش نمیخواستم حسم یک طرفه باشه.
درواقع باید یک کاری میکردم که اونم عاشقم شه.
عاشقم میشد؟ باید عاشق خودم میکردمش! من دیونه این مرد بودم!
چه مال من باشه چه نباشه من میخواستمش بیشتر از گیتی!
– ساغر؟ بیا خودمون شام بخوریم دیگه!
لبخندی زدم و صدای «چشمم» توی اتاق گیتی پژواک شد؛ چقدر وقت بود که کنار گیتی توی فکر هامون رفته بودم؟!
نفس عمیقی کشیدم و سعي کردم محکم باشم توی آشپزخانه به دنبال هامون رفتم و شروع کردم به خوردن غذا.
بعد از غذا انگار که هامون ميخواست حالم و خوب کنه کلی بالشت و پتو روی زمین رو به رو تلویزیون انداخت و ازم خواست جلوی تلویزیون کنارش بخوابم.
لبخند خسته ای زدم و آهسته توی جایی که هامون آماده کرده بود خوابیدم.
هامون هم دستی به موهاش کشید؛ انگار نمیدونست چی کار کنه یا بلد نبود چی کار کنه که حالم خوب شه؟!
دست به کمر شد و تلویزیون رو روشن کرد و کنارم توی کوهی از بالشت و پتو و ملافه دراز کشید و لبخند زد.
دلم ميخواست امشب به هیچی فکر نکنم! به این فکر نکنم که این مرد کنارم کیا و من چرا اینجام! دلم ميخواست فقط یک شب به این چیزا فکر نکنم و راحت کنارش باشم!
پلک زدم و حواسم و به تیزری دادم که برای فیلم داشت پخش میشد؛ داشتم با دقت به فیلم نگاه میکردم که بوسه ای روی پیشونیم خورد…دلم قنج رفت و منم لبخند تلخی تحویل چشمای منتظر هامون دادم!
به خوبی حس کرده بودم که چیزی شده و حالم خوب نیست… میفهمید مثل همیشه نیستم ولی از منم کاری بر نمیاومد.
دستش و لای موهای بلندم برد و آروم آروم شروع کرد به مالیدن ریشه موهام.
سرم و کج کردم و تا بیشتر موهام و نوازش کنه و حس خوبی که داشتم بیشتر بشه؛ چشمام به تلویزیون و فیلم بود ولی انقدر نوازش دست هامون آروم بود که داشت خوابم میبرد!
چند ثانیه ای طول نکشید که مقاومتم از بین رفت و توی آغوش هامون در حالی که انگشت هاش ریشه های موهام و میمالیدند به خواب رفتم.
*
زنگ آیفون که به صدا در اومد؛ متعجب نگاهی به در خونه انداختم.
امروز دانشگاه نرفته بودم و هامون هم برای این که من کمی استراحت کنم از استادا مرخصی گرفته بود.
اول زیر بار نرفتم ولی وقتی دیدم خودم. حال روحیم خوب نیست تصمیم گرفتم دو سه روز دیگه هم دانشگاه نرم.
بلند شدم که در و باز کنم ولی همون موقع گوشیم زنگ خورد؛ پوفی کشیدم و گوشیم و برداشتم همین طور که دکمه سبزرو میزدم گوشی و بین گردن و گوشم انداختم و پشت آیفون رفتم.
پشت تلفن هامون بودم: الو؟ ساغر؟
– بله هامون؟ یه لحظه صبر کن ببینم کی پشت دره!
دکمه آیفون و زدم؛ مامانم پشت در بود! چشمام گشاد شد؛ برای چی اینجا اومده بود؟
تلفن و بی حواس روی هامون قطع کردم و در و باز کردم تا داخل بیاد.
یه سر به اتاق گیتی زدم و با دیدن این که خوابه خیالم راحت شد! در پذیرایی باز شد و مامان با لبخند بزرگی روی لب هاش وارد شد؛ سلام کردم و تعارف کردم که داخل بیاد.
– سلام دخترم خوبی؟ هامون جان خوبه؟
لبخند کوتاهی زدم و با دست به مبل اشاره زدم.
– خوبم… آره مامان هامونم خوبه بشین یه چایی چیزی بیارم بخوری…
– چی شده یادی از ما کردی؟
– من همیشه به یادتم عزیزم! فقط نشد بیام؛ یه چیزایی هست که باید بدونی بخاطر اون بود که اومدم اینجا… میدونم وضع زندگیت با هامون خوبه برای همینم نمیخوام زیاد مزاحمت بشم عزیزم!
چای ساز و روشن کردم چون میدونستم مامان قهوه و این چیزا نمیخوره!
چه میدونست من توی زندگی با هامون چه زجری میکشم؟ فکر میکردم الان خیلی خوشبختم؟! روی مبل رو به رو ییش نشستم: مراحمی مامان جان چی کار داشتی حالا؟!…
مامان دهن باز کرد چیزی بگه که صدای کلید و در و پشت بندش قیافه هامون جلوی در اومد. با تعجب نگاهش کردم.
چرا الان اومده بود خونه؟!
– ساغر؟ چرا گوشی و جواب نمیدی؟
با این حرف هامون تازه یادم به تلفن افتاد! گوشی و روش قطع کرده بودم و چرا یادم رفت بهش خبر بدم؟ سریع بلند شدم: زنگ زدن یادم رفت دیگه! دانشگاه و ول کردی اومدی خونه؟!
پوفی کشید و دستی لای موهاش کشید انگار مامان و دید که نفسش و محکم بیرون داد و لب زد:
– سلام! ببخشید حواسم نبود شما اینجایین. خوب هستین؟!
مامان بلند شد و مودبانه سلام کرد.
هامون داخل اتاق مشترکمون رفت و منم دنبالش رفتم.
به محض این که وارد اتاق شدم شاکی طرفم برگشت.
– سکته کردم میمردی اول زنگ بزنی به من؟! کلاسم و ول کردم اومدم… اه!
با چشمای گرد شده و دهن باز پلک زدم.
چرا انقدر عصبی بود؟ چرا انقدر شاکی؟
– من از عمد این کار و نکردم! نمیخواستم نگران بشی هامون؛ مامان اومد پشت در من رفتم آیفون و جواب بدم تلفن و قطع کردم! بعدم به کل یادم رفت زنگ بزنم بهت… مامان میگفت کار واجبی داره اومده! فکر کنم دوباره قراره یه آتیشی بیفته وسط زندگیم!
اخم کرد و با تندی جواب داد:
– مگه الان آتیشی وسط زندگیته؟ ببین ساغر هی میخوام چیزی بهت نگم نمیزاری! نمیدونم دیگه باید باهات چی کار کنم اعصاب برام نزاشتی….
اون از دیشب که به کل عوض شدی و همش مد عوض میکنی! اینم از الانت!
درست بگو چه مرگته و من باید چی کار کنم؟! فکر کردی خوشم میاد همش گریه و آه و ناله تورو ببینم؟ نه خسته شدم!
ناباور از این حجم خشمش خشکم زد چرا این طوری حرف میزد؟! مگه زندگی چجوری برام ساخته بود که انتظار داشت خوشحال باشم؟! از کی تا حالا زندگی کردن با هووی آدم لذت بخش شده و راضی کننده شده؟!
– هامون…
– حرف نزن ساغر! به قدر کافی بهم ریختم، یه وقت دیدی دست بلند کردم روت!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
آدمین پارت 65کی میاد از یک هفته هم گذشت
پارت جدید نیسسست
پارت بعدی کی میاد
میشه یه سوال بپرسم کل رومان دقیقا چند پارته
این پارت یکم خوب بود
پس ینی منتظرباشیم😍😊
میخوام بدونم پارت بعدیوکی میذاریداصن آیانوشتن این رمان روادمه میدیدیانه؟؟؟
اگرادامه میدیدلطفاپارت هارویکم سریعتربذارید
سلام پس چراادامه ی پارتارونمیذارید
من فقط تاپارت 64خوندم خواستم ادامشم بخونم ولی نبود
میخوام بدونم نذاشتین یااینکه گذاشتینوبعدپاکش کردین آخه قبلاپی ادی اف کاملشو گذاشته بودین ولی وقتی خواستم دانلودش کنم سایتوبشته بودین😐😶لطفاادامه ی پارتاروبذاریدممنون
در حال تایپ این رمان
چرا اولا پارتها اینقدر کوتاه
ثانیا چرا بارگزاری پارت اینهمه نامنظم.باید در یک روز خاصی مثلا شنبه بارگزاری بشه تا آدم بدونه چه روزی ادامه رو میخونه
مگه نگفتین هفته ای یه بار پارت از هفته یک بار خیلی گذشته ولی پارت ۶۵ نزاشتین
هر چند وقت یه بار پارت بعدی میزارن؟؟
هفته ای یه بار
خدایی هر رومانی که خوندمتموم شد الا این رومان به خدا عمر ما جاودان نیست
یعنی الان تموم شده؟
یعنی الان تموم شده؟
کاش طولانی تر بود
یکمم جذابیت به خرج بده
0__<
عالی بود فقط من اون هامون رو میکشم🔪🗡😐اگه دست رو ساغر بلند کنه اینقدر هامون رو میزنم تا صدای سگبده درسته دخترم ولی روحم پسره!قیافمم شبیه پسراس😑
فقط بزنیا
عاای بود فقط من اون هامون رو میکشم🔪🗡😐اگه دست رو ساغر بلند کنه اینقدر هامون رو میزنم تا صدای سگبده درسته دخترم ولی روحم پسره!قیافمم شبیه پسراس😑
ادمین خوشگله عشقم یک کم فقط یکم این پارت های خوشگلتو زیاد کن نفص ❤❤❤❤❤
رمانت عالللیععع من از اول باهات بودم و کلی تبلیغتو کردم 😍😍😘😘
تو چرا عصبی میشی😁
وای وای وای مرتیکه پرررررررو
میگه چرا هی اه ناله میکنیوخب جنابببب عنتررررررر با این زندگی که برا این ساختی میخوای گریه هم نکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه پررررررررررو
اره مرتیکه غوله ادم دوست داره خرخرشو بجوععع😡😡