– من نگرانتم ساغر؛ ممکنه الان فکر خوبی درباره ام نکنی ولی من «مادرم!».
فکر کردی خیلی خوشحالم که با هامون ازدواج کردی؟ نه من دلم میخواست دخترم با کسی که عاشقشه ازدواج کنه نه…! نه یه مرد زن دار! نه هامون!
اشکی از که گوشه چشمم چکید و پاک کردم و لبخند تلخی زدم.
کاملا ناخواسته دهن باز کردم و گفتم:
– ولی من عاشقشم مامان؛ نمیدونم چجوری عاشق این دیو بدون احساس شدم ولی دوستش دارم؛ بیشتر از جونم.
مامان چند لحظه ای دهنش باز موند؛ انتظار چنین حرفی نداشت ولی من دست خودم نبود؛ مثل دختر بچه هایی که توی مهد کودک کار خطایی کردند واقعیت و گفتم و نترسیدم از تنبیه اش!
تنبه چرا؟ مگه احساس ادم دست خودش بود؟ مگه دست خودم بود که عاشق شده بودم؟
– چی داری میگی ساغر حالت خوبه؟
سرم و تکون دادم و آره ای زیر لب گفتم؛
مامان اومده بود اینجا حرف بزنه ولی انگار من بیشتر حرف زدم! نباید بهش میگفتم.
– من هیچی دیگه برام مهم نیست؛ میخواستم با این عشق یک طرفه کنار بیام ولی نتونستم؛ ازم نخواید احساسم و کنار بزنم. میدونی مامان کاش فقط دوستش داشتم! ولی من عاشقشم.
با همه چیز کنار اومدم و الان فقط میخوام کتارش بمونم همین که نفس میکشه برام کافیه محبت های زیر پوستیش برام کافیه…
حتی با وجود گیتی توی این خونه من خسته نمیشم
– نباید این هارو بهت میگفتم مامان! ولی از دلم زیاد اومده بود انگار داشتم منفجر میشدم نمیتونستم راحت باشم… باید با یکی صحبت میکردم حالا شما حرف بزنید چی شده که اومدید اینجا؟؟؟…
مامان هنوز شوکه بود ولی سمتم اومد و دستی به موهای نرمم کشید و با چشم هایی که اشک توشون حلقه زده بود لبخند زد: پس بلاخره دختر کوچولوم عاشق شد؟! بزرگ شدی دختر کوچولو.
با لبخند فیم فینی کردم و تپش قلبم آروم گرفت.
– فکر نکنم موقعیت شنیدنش و داشته باشی ساغر میدونم ناراحت میشی دلخور میشی عصبی میشی ولی چیزیه که باید بهت بگم خوب؟ من میدونم تو برام فوق العاده تلاش کردی! بیشتر از سنت کار کردی و بیشتر از سنت چیزایی فهمیدی و بزرگ تر شدی. ممنونم ازت.
– من میتونم گوش بدم مامان لطفا بگو همین که شما با عشق ممنوعه من مشکلی ندارید برام خیلی مهمه و ارزشمنده!
میشنوم حرفتون رو هر چقدرم برام بد و اخلاقم بهن بریزه بهم بگید! من میتونم کمکتون کنم.
– میدونم تا لحظه ای دیگه که حرفام و بزنم من و از خونه میندازی بیرون ولی باید حرفم و بزنم تا جواب ازت بگیرم!
اگه تو بگی نه میگم باشه منم عقب میکشم.
– مامان جون به لبم کردی بگو چی شده؟!
– بازم برمیگرده به آقای بهرامی….
مامان مکث کرد و من چشمام و ریز کردم این مرد با زندگی ما چی کار داشت؟!
مامان لبش و با زبون تر کرد و باز ادامه داد:
– از من خواستگاری کرده ساغر!
با تو هم رفتن صورتم تند دستم و کشید و لب زد:
– اگه تو بگی نه منم جوابم نه هست! بخدا ساغر من گفتم فقط بارم و از روی دوش تو بردارم وعلا من….
– مامان تو هم حق داری درست زندگی کنی!
نمیدونم چرا ولی همچین حرفی زدم؛ دوست نداشتم بخاطر من کاری که دوست نداره بکنه…. هر کاری دوست داشت باید میکرد و به منم ربطی نداشت!
.- من مخالف نیستم فقط نیاز دارم فکر کنم و بعد تصمیم بگیرم که باید چه جوابی بهتون بدم! میدونم حق ندارم اینجور بگم زندگی خودتونه و به من ربطی نداره فقط ازت فرصت میخوام تا با این همه نامردی که در حقم کردی کنار بیام! تا بدونم دیگه برات مهم نیستم اون قدری مهم نیستم که آینده ام رو خراب کردی…. نمیخوام بیشتر از این حرف بزنم پس لطفا برید…. خداحافظ…
به زبون بی زبونی بهش گفتم خوشم نمیاد اینجا باشه و بره؛ اشک توی چشمش جمع شد ولی من مگه آدم نبودم؟تا کی باید حرفام و توی قلبم نگه میداشتم و حرفی نمیزدم! تا کی؟! خدایا چقدر بی رحمی؟!
این بود عدالتت؟ اگه با پسر اون یارو ازدواج میکردم قرار نبود هامون و! عشقم و! تمکین کنم اونم زیر یه سقف با وجود هوووییی مثل گیتی….! من حضرا عیوب نبودم که! نمیتونستم از یه جایی به بعد تحمل کنم؛ دلم از سنگ نبود.
نمیگماون موقعیت و اون شوهر و میخواستم ولی قطعا اگر اون روز میگفت شاید الان زندگی ما تغییر کرده بود اما مامانم فقط خودش براش مهم بود!
اصلا به ابن فکر بود که منم حق جوونی دارم؟ حق درس خوندن آزاد؟
حق رفتن به کافه های مختلف و داشتن دوستای زیاد! ولی نه این چیزا پشیزی براش مهم نبود چون من مهم نبودم.
چرا باید مهم میبودم؟ حتما اون بدبختی ها تقصیر من بوده؛ با فکر به بدبختی مداومم اشکی از گوشه چشمم افتاد و از روی صورتم امتداد پیدا کرد و در آخر روی زمین افتاد؛
تموم مدت خیره همون قطره اشکم بودم تا این که فین فین مامان به گوشم رسید و باعث شد سرم و بالا بگیرم: ساغر خواهش میکنم این رفتار و با من نداشته باش! اصلا بهش میگم نه! میگم دیگه همه چی کنسله!
پوزخند زدم، من نمیخواستم بعد ها بشم عامل بدبختی مادرم.
– لازم نیست بگو بیان خواستگاری… هر وقت قرار شد بیان بهم از قبل خبر بده.
شاید هامون دوست نداشته باشه بیام ولی اگه اجازه داد میام به مراسم.
بلند شدم و با دلی شکسته فوری خودم و توی دستشویی انداختم و آرزو کردم تا برمیگردم مامان رفته باشه.
با این صورت داغون و وضع اوضاع خرابم نمیخواستم دیگه ببینمش…
حداقل الان نه! الان بی دلیل فقط دلم یک چیز میخواست اونم این که ساعت ها بشینم و گریه کنم.
یک ماه از اون اتفاق میافتاد و حال روحیم اصلا خوب نبود!
از دانشگاه بیرون زدم و سما خونه راه افتادم؛ حوصله نداشتم بیاستم تا هامون کلاسش تموم شه پس خود سر سمت خونه راه افتادم؛ در مورد اشتباه بودن یا درست بودن کارم فکر نکردم!
اما اهمیتی نداشت انقدر این روزا حوصله نداشتم که دیگه هیچی برام مهم نبود.
تا خونه خیلی فاصله بود پس تاکسی گرفتم و سوار تاکسی شدم و بقیه راه رو با تاکسی رفتم…
میخواستم کمی پیاده روی کنم که حالم بهتر شه؛ بعد از رسیدن به مقصد از تاکسی پیاده شدم و داخل خونه رفتم؛ با این که دیگه کاملا گیتی از چشمم افتاده بود ولی موظف بودم بهش رسیدگی کنم.
اول در اتاقش و باز کردم و داخل رفتم بهش سر زدم خوابیده بود؛ نفس راحتی کشیدم و خواستم از در بیرون بزنم که چشمم به شونه روی میز افتاد و خشکم زد!
شونه داخل کمد بود الان اینجا چی کار میکرد؟ اگه خودم با چشمای خودم نمیدیدم باور نمیکردم! من و هامون باهم از خونه رفتیم و منم زود تر برگشتم! پس این شونه اینجا چی کار میکرد؟!
سرم و تکون جزئی دادم و سعی کردم دیگه بهش فکر نکنم؛ نمیخواستم به ساخته های ذهنم پر و بال بدم!
حتما من اشتباه دیدم و اشتباه میکنم؛ دستم و روی ضربان قلب بالام گذاشتم.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
وای سایت خیلی عالی شده
نویسنده جووون پارت رو بذار دیه😭😭😭
نویسنده چرا پارت نمیزاری🥲💔💔💔
چرا انقد دیر ب دیر میزاری پارتارو آخه🥲🧐
.
نویسنده ژونی پارت نمیدی؟
ناموصن سریع تر پارتارو بزار
رمان خیلی قشنگی هست من تازه به این وب اومدم و عاشقش شدم من عاشق اینم که دختر و پسر زجر بکشم و آخرش یا بمیرن یا به هم برسند
شما حتما خودتون رو به یک دکتر معرفی کن
اخه این چجوره شه🤣🤘😂😘
یه نفر داره رمانت رو توی روبیکا پخش مییییکنهههههه 😐😐😐
نویسنده
واییییییی کیانااااااااااااااااا
سلااااااامممممممم
خوبی دخمل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
تو کیانای منی؟
آییییلللللییییییییین 🤩🤩🤩
هیققققق عشگ اولو آرخمممممم کج بودیییییییییییییییی
دلم برات تنگ شده بود خوبی؟
منم تا 31 شهریور خوب بودم ولی از دیروز خوب نیستم چون اول مهر شد و من هنوز تو امتحان آخر سالم موندم
.
.
.
تو آیلین منییییییس؟
جاااااانمممممممم
من کنکور داشتم بعدشم انتخاب رشته و یه سری جریاناتتتتتت
تو کجا بودی دخملمممم
.
.
واااااایییی اره خیلی درکتون میکنممم!
موفق باشی جانیممم
.
.
اره اره من ماله توعمممممممم!
عشق اول و اخره منممممممممممم توییییییییییییییی!
بی بلا
.
.
.
.
موفق باشی
من بودم فقط پیام نمیذاشتم 😂
الانم ماتم گرفتم همه جیزمو از گوشیم پاک کردم تا اون اپلیکیشن بدبختی رو نصب کنم (شاد 🙄)
نصبش کردم
.
.
.
معلومه نال منی مال کس دیگه ای بودی میکشتم طرفو 🤣😂
فقط ی سوال 🥺
انتخاب رشته ترسناکه؟
من باید انتخاب کنم چه باید برم استرس گرفتم 😆🤣😂🥲🤭🤭😐😑😐😑😑😐😐😐😐
مررررسی
.
.
.
ای جاااانممم
الی پیدا شد الان جفتمونو میکشه!
.
.
.
نه زیادم ترسناک نیست!
من تجربی بودم راحته!
نوش
.
.
.
.
امیدوارم ترسناک نباشه آخه میگم ترسناک چون نمیدونم چی برن بخونم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
جرررررم 🤣😂🤣🤣🤣
نمیدونم رشته ی سختیه بگرد دنبال علاقت!
خیلی خیلی مهمه که علاقه داشته باشی!
.
.
.
رشته انسانی هم خیلی خوبه!
رشته انسانی که مامانم نمیذاره از دو کیلو متری رد شم خودش گفت من رفتم هیچی نشدم تو برو یه رشته درست و حسابی با یه آینده درست منم فلن بین تجربی و ریاضی موندم 🤣😐
عه خب پس بین تجربی و ریاضی برو تجربی!
.
.
باز خودت میدونی!
.
.
انسانی که خوبه؟
وقتی زدم شتکت رو پتک کردم میفهمی😂🙄
جرررررر منوووو نخری الی تورم دوس میدارمممممم!
.
.
به عمام!
میدونم عاشقمی😌😂
الکی مثلا!
نویسنده عزیز الهی مورچههای عالم فدات بشن بابا رمانت دیگه زیادی طول کشیده
فکنم الان تقریبا یه ساله دارم رمانتو دنبال میکم ولی هنوز تموم نشده
حالا اینو بی خیال هرچی بدبختی و افسردگی مال این شخصیت ساغر فلک زدس کی قرار اینم خوشبخت بشه آخه
در ضمن حالا که هفته ای یه بار پارت می زاری خواهشن دوخط پارتو بکن ده خط حداقل سر ته پارت مشخص باشه بابا چه وضعشه والا
یه نفر داره رمانت رو توی روبیکا پخش مییییکنهههههه 😐😐😐
نویسنده
میشه نویسنده عزیز الهی مورچههای عالم فدات بشم بابا رمانت دیگه زیادی طول کشیده
فکنم الان تقریبا یه ساله دارم رمانتو دنبال میکم ولی هنوز تموم نشده
حالا اینو بی خیال هرچی بدبختی و افسردگی مال این شخصیت ساغر فلک زدس کی قرار اینم خوشبخت بشه آخه
در ضمن حالا که هفته ای یه بار پارت می زاری خواهشن دوخط پارتو بکن ده خط حداقل سر ته پارت مشخص باشه بابا چه وضعشه والا
مرسی خواهری؛) فقط لطفا زودتر پارت بذار
موفق باشی گلی💜💫
عالی💖