رمان صیغه استاد پارت 67 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 67

 

خواستم سمت اتاق خودمون برم که گوشیم زنگ خورد خسته سمت گوشیم رفتم و خواستم جواب بدم که شماره ناشناس بود؛ برای همین کمی تردید داشتم که شماره ناشناس رو جواب بدم؟

آخر دل به دریا زدم و خواستم ایکون سبز و بزنم که زنگ خوردن گوشی متوقف شد! پوکر نگاهی به گوشی کردم.
– معلومه بعد از اون همه فکر کردن من قطع می‌شه دیگه دختره ی خنگ!

سمت اتاق خودم رفتم و لباس هام و درآوردم؛ مثل هر شب باید برای هامون خان غذا می‌پختم؛ از حالت چهره اش می‌فهمیدم که غذام و چقدر دوست داره ولی سر غروری حرفی نمی‌زد!

حرف که چه عرض کنم؛ حتی تشکر خشک و خالی هم نمی‌کرد و من از خصلتش بی نهایت لجم می‌گرفت و دلم می‌خواست با تمام جونی که توی بدنم هست خفه اش کنم. حیف که باید تحملش می‌کردم!

چون قلب احمقم عاشقش بود.
چی بد تر از این نقطه ضعف؟ مواد غذایی و داخل قابلمه ریختم و خواستن زیرش و روشن کنم که دوباره گوشیم زنگ خورد با هوف کلافه ای بلند شدم و باز هم شماره ناشناس روی گوشی افتاده بود.

با اخم و طلبکاری جواب دادم و خواستم فحش آب داری بدم که مردی با صدای کلفت و ترسناکی گفت:
– این آدرسی که برات می‌فرستم، تا یک ساعت دیگه باید اینجا باشی وگرنه با شوهر خوشگلت خداحافظی کن!

با شوک دهن باز کردم چیزی بگم که صدای بوق ممتد توی گوشی پیچید.
ضربان قلبم به آنی بالا رفت و دست و پام شروع کرد به لرزیدن.

سریع شماره هامون و گرفتم ولی خاموش بود! اضطرابم بیشتر شد!

لبم و گاز گرفتم و با استرس شروع کردم به قدم زدن؛ یعنی کجا بود؟ پیش همون مرد که بهم زنگ زد؟ من با همون به چه دردش می‌خوردیم؟! حتی پول هم نخواست! این چه جور ادم ربایی بود؟؟

نمی‌دونستم ریسک کنم باید می‌رفتم به آدرسی که برام ارسال کرده بود ولی گیتی و چی کار می‌کردم؟ به امون خدا ولش می‌کردم می‌رفتم؟ وقتی این آدم حتی نمی‌تونست درست چشم باز کنه؟

چی کار باید می‌کردم خدایا؟ راه درست کدوم بود؟

دل نگرون بلند شدم و سریع لباس بیرون پوشیدم؛ درسته که مطمئن نبودم هامون اونجا هست یا نه ولی با رفتن به اون آدرس می‌فهمیدم اونجا هست یا نه!

من به درد کسی نمی‌خوردم که بخوان بدزدنم پس احتمالا هامون رو دزدیده بودند ولی برای چی ‌؟

با کم ترین زمانی که می‌تونستم خودم و به محلی که اون مرد آدرس داده بود رسوندم و تک زنگ آجری رو زدم.

بعد از چند ثانیه معطلی در باز شد و مردی با سن حدودا بیست و هفت-هشت ساله در و باز کرد.
– اسمت؟

آب دهنم و قورت دادم و جواب دادم:
– ساغر!
– بیا تو.

پشت سرش داخل رفتم و و ترس و استرسی که همه تنم و گرفته بود قدم برداشتم.

– با من چی کار دارید هان؟ برای چی من و کشوندید اینجا؟ هامون کجاست؟!

جلمه آخرم و تقریبا جیغ زدم! استرس داشت خفه ام می‌کرد و اون مرد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه! البته اون چرا باید استرس داشته باشه؟! زندگی منه که اینجا گیر افتاده نه اون اشغال!

مردک دیوانه بلند بلند خندید دقیقا مثل دیونه ها! عقب تر رفتم و اشکم و پس زدم؛ چرا دلم می‌خواست سر به تنش نباشه.

– بیا بریم داخل هامون جونت اونجاست!
پام و به زمین چسبوندم و لجوج لب زدم:
– من هیچ گورستونی نمیام هر وقت گفتی با من و شوهرم چی کار داری اون وقت باهات میام دنبال هامون!

دیدم دست مرده بالا رفت ولی تا به خودم بیام دستمالی جلوی بینی‌ام گرفت و بی خبر از همه هوشیاریم قطع شد!

***

– ساغری ساغر! جواب بده دختر جون به لبم کردی الان سکته کنم بیفتم رو دستت خوبه؟!

 

متعجب از صدای پچ پچ وار هامون چشم باز کردم و خیره هامونی شدم که با رنگ پریده ولی لبخحد نگاهم می‌کرد!

لبخند متقابلی زدم و مثل هر صبح که بیدار می‌شدم دستم و دور گردن این مرد بی احساس حلقه کردم و بدون توجه به موقعیت کنار شقیقه اش و بوسیدم.

هامون دستش توی موهام رفت و من بعد از چند ثانیه ای ویندوزم بالا اومد و تازه همه چیز یادم اومد! من کجا بودم؟!

 

اومدم هامون و نجات بدم خودم گیر این اشغالا افتادم؟! با دردی که توی بدنم پیچید ناله ای کردم و کمی از هامون جدا شدم.: کجاییم الان؟ آخ… چی شده!

هامون دستم و توی دستش گرفت و آروم نوازش کرد. چشمام گشاد شد و این مرد چش بود؟! هیچ وقت اینطوری به من محبت نمی‌کرد! هیچ وقت اینطوری هوام و نداشت! داشت؟! نفسم و غمگین بیرون دادم و سرم و کَج کردم می‌خواستم ازش دلیل رفتار خوبش و بپرسم ولی ترسیدم!

اگه دوباره بد خلق شه باهام چی؟! بزار لااقل بین این همه مرد هامون طرفم باشه.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
31 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ترنج
ترنج
2 سال قبل

سلام خسته نباشید
بنده نویسنده هستم ، میتونم رمانم رو براتون به اشتراک بگذارم؟

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  ترنج

مرسی عزیزم

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  ترنج

ببخشید ادمین ، چرا جواب نمیدید ؟

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  admin

آیدی تلگرام : toranjff

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  admin

باید با حروف بزرگ بزنیدا

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  ترنج

ولی اگه اون نشد
آیدی اینستاگرام :
Taranj4672

ترنج
ترنج
2 سال قبل
پاسخ به  ترنج

ببخشید من منتظرما
تونستید پیدا کنید آیدی رو ؟

رویا
رویا
3 سال قبل

هعی نویسنده ی عزیز لطفا پارت بزار دیگه روز و شبم شده ببینم پارت گذاشتی یا نه

Rrr
Rrr
3 سال قبل

سلامممم نویسنده جون خوبی من اززمستون پارسال دادم رمانتومیخونم بااین ک کم پارت میزاری ولی این پارت اخری یکمی هیجان داشت هرچه زودت شر این هویی ساغرکم کن دیگه خیلی مشکوکه

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

نویسنده نه روز شد که پارت ندادی 🥲📿🥺

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

نویسنده پارت نمیزاری؟

Reyhane
Reyhane
3 سال قبل

چرا دقیقا سره بزنگاه تموم؟!:///////

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

نویسنده به نظرم هفته ای 2 پارت بزاری باز دید کننده هات بیشتر میشن و راضی ازت 🥺🥲

کهکشانی
کهکشانی
3 سال قبل

آهان حالا شد 😍پارتا خیلی بهتر شده افرین 😍😍😍😍😍

Zahra
Zahra
3 سال قبل
پاسخ به  کهکشانی

سلام نویسنده من از کساییم که تقریبا از زمستون پارسال رمانتو دنبال میکنن
داستان اصلی رمانت عالیه
ولی کم کاری میکنی و خیلی دیر و کوتاه میزاری
ولی بازم ممنونم چون این پارت های اخیر رو خیلی عالی گذاشتی

فقط یه کاری کن که معلوم بشه گیتی واقعا فلج نیست و با حقه اومده تو زندگی هامون
و ساغر هم باردار بشه

مرسی ممنون ❤️😁😁😁

MBIUI💤
MBIUI💤
3 سال قبل

یعنی جی اخهههه بعد اززز هزاران سال پارت گذاشته شد اوونم چیی دقیقا حساس ترین جا تموم شد خدا بخیر کنه معلوم نی دوباره کی پارت بعد گذاشته بشه😤

Zahra
Zahra
3 سال قبل
پاسخ به  MBIUI💤

سلام نویسنده من از کساییم که تقریبا از زمستون پارسال رمانتو دنبال میکنن
داستان اصلی رمانت عالیه
ولی کم کاری میکنی و خیلی دیر و کوتاه میزاری
ولی بازم ممنونم چون این پارت های اخیر رو خیلی عالی گذاشتی

فقط یه کاری کن که معلوم بشه گیتی واقعا فلج نیست و با حقه اومده تو زندگی هامون
و ساغر هم باردار بشه

مرسی ممنون ❤️😁😁😁

یسنا
یسنا
3 سال قبل

ای خداااااا بعد یه سال پارت گذاشته اونم5خط خدایااااااااااا

کیان
کیان
3 سال قبل
پاسخ به  یسنا

همینم خوبه 😐
حداقل خوبیش اینه میزاره 😐

fatemeh zahra
3 سال قبل
پاسخ به  کیان

چه قانع😂😂

کیان
کیان
3 سال قبل
پاسخ به  fatemeh zahra

😂

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

نویسسسسندههههه
نویسندههههههههههه
سلام
😍 یه کوچولو ها طنز بود دمت جیز 💙
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آیلییییییییییییییین
کوجایییییییییییییی معشوخه من؟

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

اومدمممممم جیگر!
.
.
.
چطور مطوری؟

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اوم خودت جیگر تری
.
.
.
.
.
من خوبم تو خوبی‌؟
ینی اگه‌مدرسه کنسل بشه خوب ترم 🤣😂😂😂🔪🔪🔪

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

منم خوبم مرسی!
.
.
.
ایشالا که زوده زود فارغ التحصیل بشی!

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

ممنونننن برسه اون روز امیدوارم اونجا این بچه هایی که میگن استاد امتحان نمیگیره نباشه 🤣🤣😂😂

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

هعیی والا هست!
خیلیا هنوز رشد عقلی نکردن!

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل

برم بخونم؟😕
آره دیگه

دسته‌ها
31
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x