رمان صیغه استاد پارت 68 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 68

 

 

– چرا اومدی اینجا؟! نباید می‌اومدی نباید برای یه کصافت زندگیت و خطر می‌نداختی! نباید!

 

 

از حرفای بی سر و تهش سر در نمی‌آوردم ولی دلیل این که جونم و به خطر انداخته بودم و اومدم بودم دنبالش و خوب می‌دونستم! من نمی‌تونم تحمل کنم که ازش دور باشم یا سختی بکشه و خیلی چیزایی دیگه.

 

به علاوه هامون شوهرمه و هر چی که بینمون اتفاق افتاده باشه من باید بازم یارش باشم!

– منظورت چیه؟ هامون درست حرف بزن اینجا چه خبره؟ داری چی کار می‌کنی؟

 

 

چرا عذابم می‌دی؟ اینجا چی کار می‌کنی؟ برای چی گرفتنت؟

 

 

نفس عمیقی کشید و و سرش و به ستونی که پشت سرمون بود تکیه داد.

چرا حال بدی داشتم؟! احساس می‌کردم هامون هم همین حس و داره و قراره اتفاق بدی بیفته!

 

– نمی‌دونم اینا کین؛ نمی‌فهمم چه خبره ولی الان عصبی ام که چرا اومدی اینجا؟

 

اینا می‌خوان باهام چی کار کنن برام مهم نیست! ولی برای تو نگرانم! نباید می‌اومدی. نباید می‌اومدی!

 

بغضم و قورت دادم و ضربه ای عصبی به رونم زدم: چطور وقتی گفتن می‌کشنت نمی‌اومدم؟ فکر کردی من از سنگم؟!

من مثل خودتم که نیام؟ احمق من…!

 

زبونم توی دهنم نچرخید که بگم آره من دیونه عاشق تو احمق شدم! تویی که اصلا من و نمی‌بینی! تویی که اولا با توجه کردن و عشق دادن به زن اولت زجرم می‌دادی و الان با بی محلی کردن!

– حرفات و بزن، بزن راحت شی! نذار رو دلت بمونه حقمه همه این حرفا.

اشکی که از چشمم چکید و پاک کردم و پشت بهش زیر گریه زدم.

 

کاش این آدم رباها من و بکشن! بکشن و راحتم کنن.

 

این زندگی کجاش برام لذت بخش بود؟

کجاش به دردم خورد؟ تا اومدم بچگی کنم مجبور شدم برم کار! تا اومدم زندگی کنم فهمیدم بدبختم! تا اومدم عاشق بشم فهمیدم باید ازش دوری کنم.

 

– گریه نکن! نمی‌خوام ضعف نشون بدی!

نباید تو این موقعیت نشون بدیم باهم مشکل داریم اوکی؟ ساغر با توام!

 

 

اشکم و به زور کنترل کردم و خودم و جمع و جور کردم؛ راست می‌گفت.

 

ولی واقعا اینا کی بودن؟ با ما چی کار داشتند! صد در صد طرف حسابشون من بودم. چون با وسوسه این که هامون اینجاست من و کشوندن اینجا.

 

انگار خدا خوشش می‌اومد دم به دقیقه بدبختی های جور وا جور برام ردیف کنه.

چرا زندگیم انقدر چاله چوله داشت؟!

 

 

من دیگه خسته بودم که گریه ام بند نمی‌اومد؟ چشم غره های هامون خم اثر نداشت من دیگه کم آورده بودم!

– بس کن!

 

ناخواسته سرش داد کشیدم: چی و بس کنم؟ خسته شدم از این همه بدبختی.

دوباره چه گندی زدی که اینا ریختن سرمون!

 

چشماش گشاد شد و با تشر جواب داد:

– من اصلا نمی‌شناسمشون ساغر!

تمومش کن گفتم. نرو رو مغزم حوصله ندارم.

چشم غره ای بهش رفتم و سرم و به ستون تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم.

در به صدا اومد و حتی رقبت نداشتم سرم و بالا بیارم و نگاهش کنم!

 

– به به ببین اینجا کی هست ساغر خانم!

با شنیدن صدای علی پسر آقای بهرامی به معنی واقعی چشمام اندازه نعلبکی شد.

 

 

نفس هام یکی در میون شد و تند دست هامون و فشردم؛ تپش قلبم بالا رفته بود و داشتم از ترس می‌مردم.

باهام چی کار داشت؟! با هامون چی کار داشت؟! اصلا قیافه اش به خلافکارا می‌خورد؟ آدم ربایی کرده بود؟

 

باورم نمی‌شد! اون همچین کاری کرده بود؟! چرا؟ چی کار کرده بودم مگه؟!

 

 

– تو… تو اینجا چی کار می‌کنی؟!

 

لکنت زبان گرفته بودم از ترس! نمی‌دونستم باید چی کار کنم و همین ترسم و صد برابر می‌کرد.

هامون نیم نگاهی بهم انداخت و با دیدن رنگ پریده ام انگار اخم هاش در هم رفت.

 

 

– چیه تعجب کردی؟ انتطار نداشتی من و اینجا ببینی؟ عروسی مامانت با بابام چطور پیش می‌ره؟! تو هم دعوتی یا نه؟

 

پس دردش این بود؟ صدام و بلند کردم و داد کشیدم

– خفه شو اشغال! چرا من و آوردی اینجا؟ چی کار به شوهرم داری؟ ولش کن بره.

از کجا داری می‌سوزی؟!

 

قهقه اش بلند شد و با لحن ترسناکی لب زد: چیه ترسیدی؟ شوهر جونت اتفاقی براش نمیفته! کارت دارم! میخوام بدونم…

 

 

بین حرفش پریدم و عصبی جیغ زدم:

ولم کن برم! تو روانی به چه جرئتی من و شوهرم و اینجا زندانی کردی!

 

نفهمیدم کی شد و چجوری شد فقط دیدم که طرفم اومد و محکم زیر گوشیم زد.

 

اروده هامون بلند شد و از ترس گریه ام گرفت.

 

– ولش کن هامون!

زیر گوشش به حرف اومدم.

– اونا تعدادشون زیاده خواهش می‌کنم درگیر نشو باهاشون هامون.

 

نفس خشمگینی کشید و عقب رفت.

– مرتیکه لاشی پام از این در بره بیرون زنده نمیمونی! حواست باشه با کی درمیفتی.

 

هامون و که با چشمای قرمز شده داشت این حرفارو می‌زد عقب کشیدم.

 

– دیونه شدی هامون؟ عقب وایسا درستش می‌کنم.

 

یا حالتی جنون آمیز و عصبی گفت:

– لازم نکرده تو حلش کنی! معلوم نیست چه گوهی خوردی و این یارو کیه!

 

علی مثل دیونه ها قهقه ای زد و سرش و عقب برد: چه صحنه های جالبی دارم می‌بینم از اولم می‌دونستم این پسر شوهرت نیست و مامانت داره دروغ بهم می‌بافه ‌؛ خب ساغر خانم بگو ببینم اینجا چه خبره! شوهر آدم که اینجوری جلوی همه نمی‌پره به ادم، هوم؟

 

دیگه وقتشه راست بگی و دو رو بازی درنیاری! آفرین دختر خوب.

 

نفسم کلافه بیرون دادم؛ این احمق چی داشت می‌گفت؟! اینجا چه خبر بود چرا نمیفهمیدم..! مادر من داشت با پدرش ازدواج می‌کرد و اون دیوانه از من چی می‌خواست؟!

 

– نمی‌فهمم چی میگی ولی قبل از این که کسی و بدزدی لااقل درباره اش تحقیق کن! من و هامون زن و شوهریم.

 

با این که نمی‌فهمم قصدت از این کار چیه ولی نقشه خوبی نکشیدی! من و هامون زن و شوهریم و مادرمم هر چی گفته درست بوده. این مسخره بازی و تمومش کن.

 

– می‌خوای بگی شوهرت اتقدر بی مصرف و آشغاله که جلو همه گند میزنه بهت؟!

 

– خفه شو عوضی!

 

بیشتر از خودم نگران هامون بودم گوش و دماغش به کبودی می‌رفت و مشخص بود چقدر عصبیه… خودش و کنترل می‌کرد که حرفی نزنه و چیزی نگه.

 

ولی از خشم قرمز شده بود و نفس های کشدار می‌کشید؛ صدای بلند دادش باعث شد این بار علی با اخم نگاهش کنه.

مثل بار قبل نخندید! اونم عصبی شده بود….

چه اتفاقی افتاده بود که علی داشت این کارا رو می‌کرد.

 

 

– بگو چی می‌خوای که من و شوهرم و کشیدی اینجا؟ ناراحتی بابات داره با مامانم ازدواج می‌کنه؟…

 

با این حرفم چشمای هامون گشاد شد.

– کی داره ازدواج می‌کنه؟

– مامانم!

– توهم باور نداری این و شوهر ساغر جان!

 

توی حرفش پریدم و کلافه سرم و تکون دادم: لطف کن جواب سوال من و بده!

نیشخندی زد و با آرامشی نچندان واقعی لب زد:

– مادرت اومد گوه توی زندگیم با اینش کار ندارم! تو سهم من بودی نه این بچه سوسول!

 

ناخواسته از لقبی که به هامون داده بود عصبی شدم و جیغ کشیدم:

– مگه من اسباب بازی توعم که مشخص کنی مال تو بودم یا نه؟ تموم کن این مسخره بازی و! تمومش کن…

 

جمله آخر و جوری جیغ کشیدم که هامون هم با چشمای گشاد شده برگشت و نگاهم کرد؛ واقعا به جنونی رسیده بودم که هیچ چیز دیگه برام مهم نبود…

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
50 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aysan
Aysan
3 سال قبل

ایول بابا عالیه ک فقط پارت بعدی رو زودتر بزارید مرسیییییی💖

دلارام
دلارام
3 سال قبل

چرا هروقت به این رمان سر میزنم روی پارت ۶۸ استوپ کرده

کیان
کیان
3 سال قبل

رمان جدید را خریداریم 🤓🤑
موهام سفید شد 🧑‍🦳🧑‍🦳🧑‍🦳👨‍🦳👨‍🦳👴👴

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  کیان

پارت جدید را با قیمت بیشتری خریداریم 🤓🥸
موهاتو رنگ کن مشکی شه

Aysan
Aysan
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

👍👍😂😂😂

سروناز
سروناز
3 سال قبل

نویسنده این رمان اسمش چیه؟

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  سروناز

منم همین فکرو میکنم چون اکثر رمان های ترنم بخصوص اون سه جلدش استاد/دانشجویی ولی باید خودش بزاره چون فک کنم خانزاده رو خودش میزاره

دلارام
دلارام
3 سال قبل

چرا دیگه پارت نمیزاری اگه نقاشی روی بوم بود تا علاوه تموم شده بود

ayliiinn
3 سال قبل

دانشگاه خر است!

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

گاو من است
خداروشکر بر من سه سال مونده هنو 😃😀
فلن با راهنمای دهنم …. شد
دبیرستان دهنم …. نشه صلوات

.
.
.
چه طوری آیلینی😋😋؟

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

اره خداروشکر!

.
.
خوبمم نباته من!
خودت خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

ژوژو منی
منم خوبم 😀💙😋
اوم شیرین تر از نبات چیه؟
تو از اون خوشمزه تری 😋

خخخخ
خخخخ
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

لز بینی؟

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  خخخخ

وا😐😂
واسع چی باید منِ 1۴ ساله لزبین باشم؟
ولی ازشون خوشم میاد نمد چرا 😐😂

fatemeh zahra
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

کلاس نهمی ؟؟
اگه ارع ؟؟پس خوشبختم منم کلاس نهمم😊

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  fatemeh zahra

آره کلاس نهمیم
منم همین طور 😋😊

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

نره خر است😂⁦👍🏿⁩

Fatemeh
Fatemeh
3 سال قبل

رمانت قشنگه موفق باشی
ب سایت منم سر بزنید
http://Lifestorypro.blogfa.com

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

وایی رمان خودتم که عالیه💕

شینا
شینا
3 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

به سایتت سر زدم خوب بود

👑👑
👑👑
3 سال قبل

نویسنده تورو خدا پارت ۶۹رو بزار امشب بدون رمان خوابم نمیبرهههه😥😥😥

دلارام
دلارام
3 سال قبل

من هیجانشو دوست داشتم فقط، پارت زودتر بزار

giso
giso
3 سال قبل

خیلی دور پارت میذارین و متن کم هس لطفا بیشترش کنین و زودتر پارت بزارین دیگه داره خیلی مسخره میشع

👑👑
👑👑
3 سال قبل

نویسنده جان جدت زودتر پارت بعدی رو بزار 😣😣😥😥😥

Hana sharifi
Hana sharifi
3 سال قبل

سلام با ارزوی موفقیت برای شما محتواتون بسیار عالیه ایدا شریفی هستم از کاربران وبسایت خرید بلیط هواپیما کیش زوم ممنون که نظرم رو میبینید🌹🙏🏻

ف
ف
3 سال قبل
پاسخ به  Hana sharifi

الکی تعریف نکنین.واقعیتو بگید برا خود نویسنده بهتره.و سازنده تره

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  ف

قطعا که این بهتره ولی اگه هرچندم رمان بد باشه البته اصلااااا اینطوری نیس بر حسب مثال میگم اگر رمان بد باشه حتما نکته مثبتی داره نکته بد رمان رو به نویسنده دوستانه بگید ولی از نکته مثبت هم تقدیر کنید تا کییی اینهمه هست میدید واقعا خوتون عذاب نمیگیرید خودتون بودید چی یکم انرژی بدید

ف
ف
3 سال قبل
پاسخ به  Hana sharifi

الکی تعریف نکنین.واقعیتو بگید برا خود نویسنده بهتره.و سازنده تره

💜
💜
3 سال قبل

چه خبره اینجا عایا 🤨🤔 دارم به فاک میرم با این رمان😒🙄🙄😬😬اما خب بیکاری ید دردیع🥴🥴😵😵

ayliiinn
3 سال قبل
پاسخ به  💜

نذری میدن جانیم!

کیان
کیان
3 سال قبل

اینهمه هیت دادید
اینهمه میگید این از کجا پیدا شد اون از کجا پیدا شد نکنه واقن انتظار دارید همه چی رو همون اول ب بسم الله شروع رمان بگه نویسنده 😐

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  کیان

ن ایول خوشمان آمد یکی اومد حرف دلمون رو گفت واقعا تا کی میخوایید یه هیتر بی مصرف باشید

کیان
کیان
3 سال قبل
پاسخ به  Asi

مخلصیم آبجی 😎

rr
rr
3 سال قبل

یکمی پراکنده نوشتی پسره یه دفعی‌اومد وسط رمان ولی این ساغر چن شخصیتی شده یه بار میگه از هامون‌متنفرم یه بارازعشق زیادش داره میمیره بنظرم ضعیف شده نوع نوشتن و واقعا داری خیلییییی الکی کشش میدی‌یه جمع‌بندی قشنگ انجام بده خداقوت🤗خیلییی کیلیشه شده

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  rr

عالی هم نکته ضعف رو گفت هم انرژی داد قابل توجه هیتران عزیز

ایول داداش😂⁦♥️⁩

Tara
Tara
3 سال قبل

این پسره دیگه از کجا پیداش شد تا حالا اصلا تو رمان نبوده😐😐😐از کجا ب کجا رسید این رمان از اون ازدواج و بدبختی و اتفاقات مشکوک خونه ساغر رسید به این پسره که تا حالا اصلا پیداش نبوده
نویسنده اگه بلد نیستی بنویسی بده یکی دیگه بنویسه🤣

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  Tara

عیز من من خاک زیر پاتم با این کامنتت تو اگه یا درک و مفهوم بخونی صد در هزار میفهمی ینی خیلی خری اگه نفهمی پس عشقم با دقت بخون
(انگار معلم ادبیاتم باااا دقتتت بخوننن😂😂)

کهکشانی
کهکشانی
3 سال قبل

فقط میتونم بگم خیلی بد بود اصلا پسر بهرامی تو داستان نبود چیشد یهو اومد و عاشق ساغر شد😐 نمیدونم چرا بعضیا تو رمان توهم میزنن که همه پسرا باید عاشق یه نفر باشن 😐 و شما نویسنده عزیز با توهم داری رمانو پیش میبری خیلی رمان مزخرف شده اوایل خوب بود اما در ادامه ضعیف شد نمیدونم مشکلت کجا بود وچرا اما اینو از من به گوشت آویز کن قبل اینکه بنویسی خب یکم درموردش فکر کن چه چجوری بنویسی که رمان حالت واقعی بگیره و ماهم تصورش کنیم 🌺یا علی

کیاناااااا
کیاناااااا
3 سال قبل
پاسخ به  کهکشانی

اسمتو زدی کهکشانی 🤓
یاد کهکشان راه شیری افتادم که یکی از هزاران کهکشان کهکشان راه شیری که یه ستاره به اسم خورشید (اینقدر اجتماعی رو خوردم تا اسم کشهکشانو نصف النهارو اینا میاد حالت تهوع میگیرم)🤓🤓

fatemeh zahra
3 سال قبل
پاسخ به  کیاناااااا

😂😖👌👌👍

Zahra
Zahra
3 سال قبل

بابا ایول فدایی داری چه رمانو داری خفن می نویسی

فقط یکم زودتر پارت بزار مرسی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️

ف
ف
3 سال قبل
پاسخ به  Zahra

پارت گذاریتو بیشتر کن نویسنده و سریع جمع کن این داستانو
داری بیراهه میری مثل فیلم ترکیا داره بی سر وته میشه داستانت.جنس خوبی داشت ولی داری حیفش میکنی ما اینهمه وقت پیگیر رمانت نمیمونیم که چرت وپرت به خوردمون بدیم موضوع گروگان گیری رو تموم کن مثلا هامون ساغر جداشن بعد هامون بفهمه چه کسیو از دست داده

ف
ف
3 سال قبل

افتضاح بود چقدر قلم نویسنده بد شد ه اوایل خیلی بهتر بود .

ayliiinn
3 سال قبل

هققق!

Zahra
Zahra
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

بابا ایول فدایی داری چه رمانو داری خفن می نویسی

فقط یکم زودتر پارت بزار مرسی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️

دسته‌ها
50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x