رمان صیغه استاد پارت 73 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 73

 

 

با تکون ریزی که پرستار به شونه‌ام داد لبخند زدم و نگاهش کردم:

– مرسی عزیزم! چشم حتما میرم میشه برم ببینمش؟! خواهش می‌کنم.

 

به نشونه نه سر تکون داد و نگران نگاهم کرد:

– می‌دونی شوهرت توی بخش عمومی نیست که همین جوری ملاقاتش کنی خطر داره دکتر بفهمه خارج از ساعت راهت دادم توی اون بخش سر به تنم نمی‌زاره بخدا.

 

نمی‌خواستم توی دردسر بیفته پس فوری گفتم: اگه دکتر راضی بشه می‌تونم بیام؟!

 

– چرا نشه گلم. حتما اگه دکتر اجازه داد آخه می‌دونی؟ مسئولیت داره برام!

 

با لبخند خسته ای سر تکون دادم و بلند شدم.

 

تو این چند روز حتی یه سر به گیتی هم نزدم؛ حس دو گانه ای‌ بهش داشتم هم دلم براش می‌سوخت هم می‌خواستم با همین دستای خودم بکشمش.

 

 

آخرش که چی؟ اون زن هامون بود… هامون خیلی دوستش داشت.

 

 

پس توی این ماجرا فقط من اضافه بودم.

داخل سرویس رفتم و مشتی آب به صورتم پاشیدم تا بهتر شم.

از دکتر به زور اجازه گرفتم و با هماهنگی اون داخل آی سی یو شدم.

 

می‌خواستم برای اولین بار حرف دلم و به هامون بزنم… درسته که اون بی هوش بود ولی من باید همه چیز و هر چی که تو دلم بود و می‌گفتم! وعلا با این حجم عاشقِ این مرد بودن قطعا غم باد می‌گرفتم.

 

 

کنارش روی تخت نشستم و دست یخش و گرفتم؛ ناخواسته نبضش و لمس کردم و خداروشکر کردم که هنوز این نبض می‌زنه.

 

 

– اینا همش تقصیر منه هامون! ولی من بهت احتیاج دارم خواهش می‌کنم چشمات و باز کن هامون… من بدون تو نمی‌تونم میفهمی؟! می‌خوام باشی…

 

نه بخاطر نیاز مالی بخاطر این که من عاشقتم هامون! برات میمیرم میفهمی؟

 

دلم می‌خواست جای تو من روی این تخت میبودم ولی تو سالم بودی.

 

دیگه حس می‌کنم لازم نیست زندگی کنم اما وقتی تو بودی هر گز همچین حسی نداشتم.

 

اشکم ریخت و دستش و محکم تر فشار دادم بیشتر از هر چیزی به چشمای باز و آغوش حمایت گرش نیاز داشتم با یاد صحنه ای که خودش و جلوی گلوله انداخت دلم ریش شد و هق هقم اوج گرفت.

 

سرم و روی تخت گذاشتم و خودم روی صندلی کنار تخت نشستم و تا تونستم گریه کردم خودم و نمی‌دونستم کنترل کنم کاش بیشتر هواش و داشتم!

 

کاش زود تر می‌فهمیدم تا چه حد می‌خوامش.

 

 

با حس دستی روی سرم شوکه خشک شدم دست کی بود؟! یک ضرب سرم و بالا آوردم و مات اون چشمای خوشگل شدم…

 

 

چشماش و باز کرد؟! خدای من چشماش و باز کرد داشت نگاهم می‌کرد؟!

 

 

با چشمای گرد شده و اشکی نگاهش می‌کردم و قورت تکلمم و از دست داده بودم! درک نمی‌کردم چجوری بهوش اومده بود؟! چونم از بغض می‌لرزید و آماده بلند گریه کردن بودم ولی انقدر شوکه بودم که دست و پام و گم کرده بودم.

 

– ساغر…

به زور لب زد ولی من به همین صدا زدن آروم و یواشش راضی بودم.

 

اشک هام راه افتادند و محکم دستش و بین دستام گرفتند… دلم می‌خواست بگم که دوستش دارم و حرفای چند دقیقه قلبم و تکرار کنم ولی دهنم بسته شده بود!

 

داشتم از خوشی از حال می‌رفتم بلاخره لب هام و از هم باز کردم و گفتم:

 

– خوبی… خوبی هامون؟! جاییت درد نمی‌کنه؟!

 

تازه یادم افتاد که باید به پرستار یا دکتر خبر بدم خواستم بلند شم که بی جون دستم و فشار داد و مانع از بلند شدنم شد.

 

– خوبم! بمون!

 

– بزار بگم پرستار بیاد..

بین حرفم پرید و چون نای حرف زدن نداشت سرش و تکون داد.

 

‌- نمی‌خواد خوبم… چقد وقته بی هوشم؟

احساساتی شده بود اونم خیلی زیاد؛ دستش و گرفتم و سرم و تکون دادم:

– مهم نیست مهم نیست!

 

میخوام باهات حرف بزنم هامون.

– بگو… راستی خبر از گیتی نداری؟ نرفتی خونه؟

 

صدای واضح شکستن قلبم و شنیدم؛ می‌خواستم داد بزنم عاشقشم و درست همون لحظه با این سوال گند زد به همه افکار خوبم؟!

 

 

 

میگفتم عاشقتم و اونم میگفت منم عاشق گیتی‌م! چقد من احمق و ساده‌ام.

 

لبم و گزیدم و گفتم: نه نرفتم… ولی به زودی میرم خیلی خستم و باید به گیتی هم برسم.

فکر می‌کردم عصبی بشه ولی با تعجب گفت:

– یعنی چی؟ پس گیتی این چند روز چی می‌خورده؟!

– مادرشون گویا پیشش بوده.

 

این بار بی اهمیت سر تکون داد و اهانی گفت از رفتار ضد و نقیضش کم مونده بود شاخ در بیارم.

 

یه لحظه نگرانش بود و لحظه ای بعد براش مهم نبود؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیتاریست شرور به صورت pdf کامل از ماه پنهان و هانیه ثقفی نیا

    خلاصه رمان :   داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به دنیایی میذاره که به سختی ازش فرار کرده بوده و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
지만
지만
2 سال قبل

نویسنده جان امتحان های ترم شروع شده حوصلمون سر رفته تو هم اگه دوست نداستی در اول رمان نمینوشتی که مردم رو در انتظار قرار بدی که ای بابا ببیین اگه دوست نداشتی در اول نمینوشتی مردم کار رو زندگی دارن بیکار نیستن که اگه دانش اموزن باید درس بخونن اگه کنکوری هستن باید تست بزنن اکثرا حتی سر کار هم میرن عه از ۶ اذر اوهههههههههههههههه 😐🔪پارت نذاشتی مردم در انتظار قرار گرفتن بعدشم رمانت دیگه بی مزه شد💔🙃

ملیکا
ملیکا
2 سال قبل

ای باوااااااااا
پارت جدید رو بزارید لطفا
بابا قبلی یادمون میره
چقدررررر دیر به ریر پارخ گذاری میکنید اونم با حجم کمممممم
لطفا زود تر بفرستید یکمم بیشتر

ترنم
ترنم
2 سال قبل

مثل اینکه نویسنده قصد ادامه دادن رمانشو نداره😒

mobina_EXO
mobina_EXO
2 سال قبل

ببین اگر رمانت خوب نبود قطعا اسرار نمیکزدیم و وقت خودمون رو صرف خوندن این رمان نمیکردیم .رمانت قشنگه و ممنونم ازت.ولی به چند نتکه توجه کن !یا تند تند پارت بزار چون زمان پارت گذاری خیلی طولانی هر یک هفته یک پارت.
یا اینکه اگر میخوای مثلا ماهی یک بار یا ماهی دوبار مثل الان بزاری نمیشه!! حداقل باید یک پارت طولانی بزاری .
لطفا رعایت کن !!!!!

زهزا
زهزا
2 سال قبل

خیلی طولانی شده که پارت نزاشتی😶

ملکه
ملکه
2 سال قبل

رمان ک دیر ب دیر میزارین دیگ اون هیجان و قشنگی و نداره

زهرا
زهرا
2 سال قبل

لطفا زودتر پارت بزار
رمانت خیلی قشنگه پس تندتند پارت بزار 👍👍

z
z
2 سال قبل

وایییی اعصابمو داغون کردی خب بزار دیگه پارتو😤😤😤😤😤

زهرا
زهرا
2 سال قبل
پاسخ به  z

تندتند پارت بزار

Marzi
Marzi
2 سال قبل

دقیقا 1ساله من دارم این رمان و دنبال میکنم
یکم زودتر لزفا پارت گذاری کن
الان9روز گذشته ها

z
z
2 سال قبل

بزار دیگه پارت بعدیو منتظر چی هستی😤😤😤😤

گمنام
گمنام
2 سال قبل

عصبیم😐😐

Maryam
Maryam
2 سال قبل

زودتر پارت بعدی بزارین امتحانا شروع شد 😥😭

عشق
عشق
2 سال قبل
پاسخ به  Maryam

عیششش

لائورا
لائورا
2 سال قبل

پارت بعدیو کی میزارین خااااا؟

هلن
هلن
2 سال قبل

پارت بعدیو کی میزارین؟

Nargess56
Nargess56
2 سال قبل

هر دو ماه دو خط مینویسی .. شقلقمر ک نمیخای بکنی بابا یکم تعدادپارتها رو بیشتر کن

کیاناااااا
کیاناااااا
2 سال قبل

پسره …
استغفرالله

تارا
تارا
2 سال قبل

سری تر بزار اینطوری که نمیشه یک ماه یک ماه برای دو خط صبر کرد اگه اینطوری باشه یه رمان دیگه رو شروع کنیم زود تر تموم میشه من یه رمان رو تو یک هفته تموم میکنم برای این باید ماها وقت بذازم

z
z
2 سال قبل
پاسخ به  تارا

👌👌👌👌👌👌👌

ملکه
ملکه
2 سال قبل
پاسخ به  تارا

😡😡😡🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬

سونیا
سونیا
2 سال قبل

فقط دو خط اضافه مینوشتی کاشکی

سونیا
سونیا
2 سال قبل

فقط دو خط اضافه مینوشتی کاشکی
ولی به همینم راضی هستیم

Z
Z
2 سال قبل
پاسخ به  سونیا

پارت بعدی رو هم زود بزار

지만
지만
2 سال قبل
پاسخ به  سونیا

داداش این و بیشتر کن امتحانا شروع شده😐😐😐😐😐🔪

فروغ
فروغ
2 سال قبل
پاسخ به  지만

اسمت سیمانه؟😐

دسته‌ها
26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x