با خنده برگشتم سمتش و خواستم حرفی بزنم که اجازه نداد و لبش و روی لبم گذاشت.
خشک شدم! احتمالا هامون الان نمیدونست زن و مادر زنش توی حمومن؛ ولي من که میدونستم!
باید ری اکشن نشون میدادم؟! ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم عملا خشک شده بودم.
لبم و بین دندون هاش گرفت و مک محکمی زد که جیغی تو گلوش زدم و به زور خودم و جدا کردم با نفس نفس پیشونیش و به پیشونیم تکیه داد و لب زد: چرا پسم میزنی؟
همون موقع صدای افتادن چیزی از توی اتاق اومد که با تته پته گفتم: گيتي… گيتي و مامانش رفتن حموم.
چشماش شيطون شد و لباش و جمع كرد.
– دوست داري من و توام بريم حموم؟!
با حرص روي بازوش كوبيدم و تخس گفتم: خيلي بي حيايي هامون واقعاً كه!
ابروهاش و بالا انداخت و خونسرد نگاهم كرد.
– جذابم هستم، هوم؟!
كم مونده بود موهام و از دستش بكشم.
– ميگم مامان گيتي بردتش حموم تو يه كاري مي كني من نُه ماه ديگه نتيجه اش و ببينم اه…
تازه فهميدم چي گفتم و دوتا دستم و روي دهنم فشار دادم. خاك تو سرت كنن ساغر!
از جاش بلند شد و خودش و تماماً بهم چسبوند. به ناچار دستام بالا اومد و روي سينه مردونه اش قرار گرفت.
– من هي به تو ميگم ما تفاهم داريم تو باورت نميشه. همين ديشب داشتم از نيني دار شدن مي گفتم توام الان بحثش و پيش كشيدي.
سرش و جلو كشيد و بوي عطر مردونه اش روحم تا حد زيادي نوازش كرد. چشماش و بست و دم عميقي گرفت.
– بوي گل اركيده ميدي ساغر. عطر تنت از هزارتا عطر خوشبو تره. تو جادوگري، جادوگر!
چشماش و باز و چشماي نيمه بازش و به نگاه خمارم انداخت. سرش و جلو كشيد و بي اختيار منم سرم و جلو كشيدم.
تماس كوتاه لباي گرمش با لبام، انقدر شيرين بود كه حس مي كردم بوسيدنش قراره تمام گرسنگي ام از صبح و جبران كنه.
– دختر…
با صداي مامان گيتي سريع ازش فاصله گرفتى و با ترس به چشماش نگاه كردم.
بازوهاي لختم و بين دستاش گرفت و با اطمينان بهم خيره شد.
– نترس، كسي نمي تونه من و به خاطر چيزي كه خودم خواستم توبيخ يا بازخواست كنه.
موهام و پشت گوشم فرستاد و اخم كرد.
– كسي هم غلط مي كنه به تو حرف بزنه. حالام بدون استرس برو ببين اين چي مي خواد.
بي توجه به كيلو كيلو قندي كه تو دلم آب مي شد، ازش فاصله گرفتم و اين بار بدون استرس سمتشون رفتم.
موهام و عقب دادم و دست به سينه به چارچوب در تكيه دادم. حضور هامون بهم جرأت مي داد.
– فرمايش؟!
با خشم سر تا پام و برانداز كرد و اخم غليظي بين ابروهاي تتو كرده اش نشوند.
– ارث بابات و ازم طلب نداري اين جوري جواب ميدي. خوبه همين چند دقيقه پيش يادت افتادم تو اين خونه نقشت چيه.
هامون كنار در طوري وايساده بود كه توي ديد اون كفتار پير نبود و من از اين بابت كوهي از اعتماد به نفس داشتم؛ طوري كه هر چي دوست داشتم و توي اين مدت نتونستم به زبون بيارم و خودم و راحت كنم.
– من كلفت نيستم خانم محترم.
– كسي كه زير يكي ديگه رو جمع مي كنه و قاشق قاشق غذا مي ذاره تو دهنش، تو اون دهات كوره اي كه از توش اومدي چي كاره است؟!
يه تنه به شعور و شخصيت و اصل و نسبم توهين كرده بود و اگه هامون نبود بدون كوچكترين حرفي مي رفتم تو اتاق تا اشكام مثل سيل جاري شن.
اما هامون مثل شير كنارم وايساده بود و حس مي كردم مي تونم حقم و از حلقوم تمام كسايي كه بهم ظلم كردن بيرون بكشم.
– براتون متأسفم كه فرق بين كلفت و پرستار شخصي رو متوجه نمي شيد.
نمي ترسيدم، اما توهيناش به قدري بهم سنگين اومده بود كه بغض تو گلوم بشينه و از خشم، چشمام سنگين شن.
– متأسفم براي شما و كسي كه تربيتتون كرده كه همه رو زير دست و خودتون ببينيد و بدون دونستن چيزي از زندگي ديگران ناسزا بارش كنيد.
– چته؟! بلبل زبون شدي يهو! يادت رفته اگه هامون نبود بايد الان گوشه خيابون واسه يه لقمه نون كف كفش بقيه رو ليس مي زدي؟!
پتوي گلبافت گيتي رو روي پاهاش انداخت و من با حرص فقط دندونام و روي هم فشار مي دادم تا تمام فحش هايي كه شنيدم و نشنيدم و بار اين بشر نكنم.
– گيتي من نياز به آرامش داره نه تنشي كه تو براش ايجاد كني. الانم دهنت و ببند تا هامون بياد تكليفت و مشخص كنه ببينم سگ دم خونه اش كِي وقت كرد انقدر سليطه شه كه توي روي بزرگتر در بياد و واق واق كنه.
دفاع بيش از اين در توان مني كه هميشه لال بودم نمي گنجيد. بي توجه به تشبيه كردنم به سگ، پشتم و به در كردم و قدمي به جلو برداشتم.
بازوم اسير دست مردونه هامون شد و سر جام ثابت نگهم داشت؛ اما من دلم نمي خواست حتي به چشماش نگاه كنم، چون نداشتم گريه هاي از سر دردم، مظلوم نمايي برداشت ميشه.
دستم و آهسته بيرون كشيدم و قدم بعدي رو برداشتم و بي توجه به صدا زدن هامون، جلوي اشكام و گرفتم تا حداقل وسط سالن مثل ابر بهار زار نزنم.
رفتم توي اتاق خودم و در و پشت سرم بستم. تكيه ام و به در دادم و با جمع كردن زانوهام توي بغلم، خيره به پنجره رو به روم اشك ريختم.
مامان كاش من و به دنيا نياوردي. كاش قبل از به دنيا اومدنم يكي بهت مي گفت قراره انقدر بدبخت باشم كه من و به دنيا نمي آوردي.
صداي بلند هامون، چهار ستون بدنم و لرزوند و مجال گريه ي بيشتر بهم نداد.
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
هرروز دارم چک میکنم چشام سفید شد این چ وضعشع 😣
من از شهریور 99دارم میخونم قبلن بهتر بود الان خیلی کم پارت میذاری 😕
سختتع ماهی1پارت سالی یدونه بذار راحت تری بخدا شرمنده میکنی اینق میذاری ک وقت نمیکنیم بخونیم ☹️
وصیت میکنم بعد از مرگم نتیجه هام بیان این رمانو سر قبرم واسم بخونن چه وضعشه اخه😐
فک کنم نویسنده اش در تایم های استراحتش دو خط مینویسه بعد سالی یه بار موفق میشه یه پارت بنویسع😑💔
وایییییی عالی بود خیلی باحالی 😂🤣🤣
من این رمان داخل روبیکا میخوندم کانال شو کم کردم کسی داره کانال شو؟
میشه دیگه ننویسید..آخه این چه رمانی که ماه به ماه بروزرسانی میشه ..یا فکر کنم خیلی کُند هستین..
دیگه ننویس چهار خط مینویسی رفت تا ماه دیگ جمع کن این خزعبلات
نویسنده حوصلت سر میره میشینی دوتا چس خط مینوسی نه؟
ما مسخره ی شماییم مگه؟
پارت ۸۲ کیهههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسده حالا که تابستون داره میشه سریع تر بزار
پارت جدید بزار
ابتدای رمان رو ما شروع کردیم انتهای رو نوه آیندم هدیه میکنه به روح پرفتوحم
سر جدت اینرمانرو کامل بزار والا سکتمون دادی
😂😂😂😂لایک
واقعا متاسفم براتون . اینقدر خواننده بی اهمیته که ماهی چند تا خط مینویسید ؟؟ یک موقع فشار بهتون نیاد ! دیگه وقتی هر کسی از راه میرسه رمان می نویسه تهش هم بهتر از این نمیشه 😐
هبوک
اصلا نزاری بهتر نیست بیخیالش شو دیگه همین چن ماه یه بار یه خطم نزار😐😐
درود به همتون
خسته نباشید به نویسنده این رمان
رمان رو اگه نویسنده زود به زود پارت بزارن یا این که پارت ها رو طولانی تر بزارن یا در زمان مشخصی پارت بزارن بسیار عالی میشه و ما ممنونشون میشیم
باتشکر
مث اینکه نویسنده هنوز آسمانی نشده
یا شایدم شده و این روحشه ک داره مینویسه
بزار اول صلوات بفرستم بعد بخونم
😂😂
فاطمه جان اگه امکان داره پارت گذاری سریع تر🙏🙏🙏
عزیزم نویسنده دیر پارت میده من بی تصخیرم
من از عید تا حالا نخوندم رمانو و الان با کلی امید اومدم که حداقل چارتا پارت باشه الان با دو تا پارت چار خطی رو به رو شدم
فاطمه جونم تو لو خودا ایدی این نویسنده رو بده من برم فوشش بدم🥺