رمان عشق تعصب پارت 104 - رمان دونی

نگران نباش چند مدت دیگه تموم میشه اونوقت با خیال راحت
میتونی بغلشون کنی
لبخند تلخی زد و گفت :
_ تو این مدت به هممون خیلی سخت گذشت امیدوارم تموم بشه
دستش رو تو دستم گرفتم طاقت نداشتم طرالن رو این شکلی غمگین ببینم
_ نگران نباش درست میشه
_ تا درست بشه قلبم از جاش کنده میشه !
_ تو اینقدر کم طاقت نبودی طرالن چیشده یهو این شکلی شدی
_ دلم تنگ شده
بعدش قطره اشکی روی گونه اش چکید واقعا حسابی دلم واسش میسوخت ک چرا
این شکلی شده بود
میدونستم چ احساسی داره چون منم یه مادر بودم دلم واسه ی پسرم بهنام تنگ
شده بود
طرالن رو تو آغوش گرفتم تا خودش رو خالی کنه بدون هیچ حرفی نوازشش کردم
صدای آریا اومد
_ طرالن
طرالن از من جدا شد خیره بهش شد و گفت :
_ جان
_ چیشده چرا داری گریه میکنی ؟
_ چیزی نیست
اخماش رو تو هم کشید چیزی نیست و این شکلی گریه کردی چشمهات شده کاسه ی
خون
_ دلم واسه ی بچه ها تنگ شده
همین حرفش باعث شد آریا بیاد سمتش بلند شدم بهتر بود میرفتم تا تنها باشند
کمی دور شدم ک صدای کیانوش رو شنیدم :
_ بهار
ایستادم اومد سمتم و پرسید
_ کجا میری ؟
_ قدم میزدم
_ تنهایی ؟!
_ دور نمیشدم !
_ بریم
متعجب شدم :
_ تو هم میای !
_ آره

طرالن چرا داشت گریه میکرد !؟
_ دلتنگ بچه هاش شده بود
منم دلتنگ بچه هام شده بودم ولی خوب هیچ کاری از دستم برنمیومد همینم داشت
آزارم میداد و باعث میشد قلبم به درد بیاد
_ بهار
_ جان
_ یه چیزی بپرسم از دستم ناراحت نمیشی ؟!
با شنیدن این حرفش سری به نشونه ی منفی واسش تکون دادم :
_ نه بگو راحت باش اصال
_ تو دلت تنگ شده
لبخند تلخی زدم :
_ خیلی زیاد گاهی حتی با فکر کردن بهش هم قلبم به درد میاد
سرش رو پایین انداخت
_ ببخشید
_ چرا داری معذرت خواهی میکنی
_ چون هیچوقت فکرش رو نمیکردم زندگیمون قراره این همه تلخ بشه
سرش رو با تاسف تکون داد مشخص بود حسابی بهش برخورده ولی خوب کاریش
نمیشد کرد همیشه همین بود زندگی به کاممون تلخ میشد
_ بهار
_ جان
درستش میکنم اجازه نمیدم اشک به چشمهات بیاد مطمئن باش
انگار یه بار خیلی سنگین روی قلبم بود و باعث میشد زندگیم تیره و تار بشه
من رو به آغوش میکشید انگار با این کارش میخواست ثابت کنه همه چیز درست
میشه

میدونستم درست میشه اما زمان میبرد تا درست شدنش و باعث
میشد قلبم به درد بیاد
چند تا نفس عمیق کشیدم و بعدش خیره به چشمهاش شدم و گفتم :
_ چیزی شده ؟!
سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد
_ نه
_ کیانوش
_ جان
_ همیشه باهام رو راست باش من از دروغ متنفر هستم میفهمی
_ من هیچوقت بهت دروغ نگفتم
خیره به چشمهاش شده بودم میدونستم داره راستش رو میگه ولی خوب منم فشار
روم بود
_ برگردیم
_ آره
_ بهار
ایستادم خیره به چشمهاش شدم
_ جان
چنگی تو موهاش زد
_ بوسه حامله هستش
چشمهام گرد شد احساس کردم تموم بدنم یخ بست چی داشتم میشنیدم

چی ؟
_ حامله هستش من نمیخواستم اینطوری بشه من یه شب مست بودم کنترلم رو از
دست دادم من واقعا …
_ هیس !
ساکت شد با چشمهای گریون خیره بهش شده بودم واقعا قلبم داشت به درد میومد
_ تو میدونی چ بالیی سر من آوردی ؟!
_ من واقعا نمیخواستم اینطوری بشه میتونی درک کنی چی دارم میگم
_ نه
واقعا درکش واسم سخت بود نباید اصال همچین چیزی رخ میداد
_ بسه
_ چیشده ؟!
_ دیگه داری شورش رو درمیاری !
_ من !
_ برو کیانوش
_ چی
چشمهام پر شده بود قلبم به درد اومده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ava
Ava
2 سال قبل

میشه تند تند تر پارت بذارید ؟! بابت رمانتون هم واقعا عالیه فقط پارت هارو تند تر بذارید

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

چه عجب لطفا سریع بزار

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

چه عجب سریع بزار دیگه

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x