رمان عشق صوری پارت 187 - رمان دونی

 

من باز بلند بلند خندیدم و اون از روی صندلی بلندشد و به سمتم اومد.
عه عه! مثل اینکه همچی رو جدی گرفته بود.
کف دستهامو به صورت حائل مابین خودمون نگه داشتم و بعد گفتم:

-شوخی بود…به جون خودت شوخی بود…

ولی انگار واسه اون شوخی نبود.
دوتا بازوم رو گرفت وگفت:

-دیگه فایده نداره شیوا خانم باس مسئولیت کرم ریختنهاتو به عهده بگیری…یه دور که همچین سفت و سخت شدی حالیت میشه دیگه نباید با همچین موردی شوخی کنی

ملتمس اما خنده گفتم:

-شهرام…جون من….

ابرو بالا انداخت و گفت:

-نوووچ….خودت شروع کردی خودت بیدارش کردی خودت هم باید بخوابونیش‌.‌‌.

من خندیدم و اون سرش رو آورد جلو تا لبهاش رو بزاره روی لبهام اما درست همون لحظه صدای زنگ تو خونه پیچید و اون رو از بوسیدنم منصرف کرد.
سرش رو چرخوند سمت آیفون و بعد چون اون صدا دوباره هم تو فضا پیچید فکم رو رها کرد و گفت:

-بزار ببینم کیه!

بلند شد و قدم زنان سمت آیفون رفت.
چون نه اون و نه من انتظار اینجا اومدن کسی رو نداشتیم کنجکاو دنبالش کردم.
دستهاش رو به پهلوهاش تکیه داد و به تصویر اونای که پشت در بودن خیره شد.
خودمو بهش رسوندم و درحالی که بعش نزدیک و نزدیک تر میشدم پرسیدم:

-کیه شهرام !؟

نفس عمیقی کشید و جواب داد:

-بابام و ژینوس!

حرف از این دونفر شد دستپاچه شدم و پرسیدم:

-وای! اینجا چیکار میکنن!؟

شونه بالا انداخت و درحالی که مشخص بود از اینجا بودن اونها اصلا خوشحال نیست،دست راسشتو عصبی لای موهاش کشید و جواب داد:

-چ میدونم!

سرم رو کج کردم و از پشت قامتش نگاهی به پدرش و ژینوس که کنارهم ایستاده بودن انداختم.
ناخوداگاه دچار ترس و دلهره شدم.
آخه این لعنتیا چرا اینجا اومدن !؟ مرده شور این شانس رو ببرن…
دستشو گرفتم و پرسیدم:

-شهرام…چیکار کنم من الان!؟

سوال من همزمان شد با دوباره پیچیدن زنگ.
جواب نداد و یه نفس عمیق کشید.
سری تکون داد و بعد اب چنددقیقه درحالی که نگاهش همچنان خیره به اونها بود آهسته زمزمه کرد:

“نمیدونم…”

خیلی زود گفتم:

-درو باز نکن.. شهرام…بزار برن! یه چنددقیقه که بمونن مطمئن میشن نیستی خودشون خسته میشن…

خیلی سریع گفت:

-نمیشه…

نگاهش کردم و پرسیدم:

-چرا نمیشه !؟

کلافه جواب داد:

– نمیتونم درو باز نکنم چون ماشینم جلوی در خونه پارک هست

مضطرب تر پرسیدم:

-خب پس باید چیکار کنیم!؟

چرخید سمتم و با گرفتن دستم کشون کشون سمت اتاق خواب بردم و همزمان گفت:

-تنها راه اینه فعلا قایم بشی.

متعجب پرسیدم:

-چی !؟ قایم بشم؟

تا نزدیک اتاق خودش پیش بردم و همزمان جواب داد:

-آره…حالا برو داخل ولی بزار در باز بمونه قفلش نکن!

پیشنهاد عجیبی بود.برم تو اتاق اما درو قفل نکنم !؟
پس فایده ی این قایم شدن چیه!؟

بردم وسط اتاق و همون جا رهام کرد.
از همین حالا احساس بدی نسبت به اومدن پدرش و اون دختره ی سلیطه داشتم.
قبل از اینکه از اتاق بیرون بره،چرخیدم سمتش و متعجب پرسیدم:

-اینجا بمونم اما درو نبندم!؟؟؟ متوجهی چی میگی شهرام !؟
اینجوری که ممکنه منو ببینن!

شونه هاش رو به منظور نداشتن چاره و فور دیگه ای بالا و پایین کرد و گفت:

-چاره ی دیگه ای نیست! تو ژینوس رو هنوز نمیشناسی!
هر چیزی که از نظرش غیر عادی باشه میکشونش سمت خودش حتی یه در بسته!
در بسته باشه پیگیر میشه که چرا بسته و قفل…

صدای زنگ بازم به صدا در اومد و من دستپاچه تر پرسدم:

-خب من الان چیکار کنم!؟

به کوله ام اشاره ای کرد و گفت:

-اونو بردار و برو تو کمد بیرون نیا تا وقتی که برن!

عاجز و دلخور و گله مند پرسیدم:

-تو کمد آخه !؟؟؟

خیلی جدی جااب داد:

-آره چون تو جیبم جا نمیشی که بزارمت! پس زود باش! بجنب!

خیلی سریع رفتم سمت کوله پشتیم و همزمان غر غر کنان گفتم؛

-آخه چرا من باید به خاطر اون فضول خانم برم تو کمد آخه! اه اه اه!
اون کفشهای منم قایم کن!

اینو گفتم و رفتم توی کمد پنهون شدم.
کیفم رو پرت کردم ته کمد و خودمم با جمع کردن پاهام همونجا تو تاریکی و لای لباسها نشستم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدمکش

  خلاصه رمان :   ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون می‌زنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروش‌های لات تهران! دختری که شب‌هاش رو تو خونه تیمی صبح می‌کنه تا بالاخره رد قاتل رو می‌زنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobi
Mobi
2 سال قبل

بنظرم شیوا خیلی زود وا داده دیروز داشتم گوشت میزدم به سیخ به این نتیجه رسیدم که هر گوشتی سخت تر وارد سیخ بشه سخت تر هم درمیاد زن هم مثل همین سیخ و گوشت میمونه. هر چی سخت تر بدست بیاد سخت تر هم از بین می‌ره .
حداقل یه لب و بوسه یا بغل کردن قبل از ازدواج اشکالی ندارد ولی خب رابطه ی کامل بنظرم باید بعد از ازدواج اتفاق بیفته.
بعضی از مردا نمیگم همه ولی میشه گفت ۵۰درصدشون دلیلشون واسه ی ازدواج تامین نیازهای جنسی شونه و الان شیوا با این کارهاش بنظر من داره شانس داشتن شهرام رو از دست میده و شهرام کمتر برای بدست آوردنش تلاش می‌کنه و این بدهههه.

Mahi
Mahi
2 سال قبل

هوف ، 5 روز نخونم بعد همه رو باهم بخونم میشه 1 پارت ، چرا پارتهای اول انقدر طولانی بود الان چرا انقدر کوتاهه؟ تروخدا یکم اهمیت بدین

اتنا
اتنا
2 سال قبل

چرا احساس میکنم شیوا خیلی زود خودشو وا داده.
این پسرا هرچقدر سخت تر بدستت بیارن همونقدر سخت تر ولت میکنن. و شیوا الان رسما مثل یه دختر خیابونی که خودشو با چندتا قربونت برم خودشونو میبازن، خودشو کاملا باخته.
کاش حداقل مثل دلارای یه صیغه میخوندن

Mohi
2 سال قبل

هی چقد کم..

Mahi
Mahi
2 سال قبل

یعنی ناموسن من باید تا فردا صبح صبر کنم تا دوباره پارت بزاری؟؟!؟!؟🥺🤦‍♀️

Ghazal
Ghazal
پاسخ به  Mahi
2 سال قبل

بله اینا آنقدر به نظر ما اهمیت میدن ما باید تا فردا صبح بشینم که یه پارت یه ثانیه ای بزارن😐

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x