رمان عشق صوری پارت 169 - رمان دونی

 

خدا خوب کسی رو نصیبش کرد.
شهره خانم رو به روش ایستاد و پرسید:

-اینقدر صداتو ننداز رو سرت دختر جون…درست و حسابی بگو چی میخوای!؟
اصلا تو کی هستی؟

دختره پوزخندی زد و پرسید:

-کی هستم ؟هه…

شهره با عصبانیت پرسید:

-آره…کی هستی که به خودت اجازه دادی بیای اینجا و داد و بیداد راه بندازی؟

دختره قیافه ای حق به جانب به خودش گرفت و بعد دستشو به سینه ی خودش زد و جواب سوال شهره رو دلد:

-من زن فرهادم…صیغه شم…از صیغه مون هم هنوز سه ماه دیگه مونده…

شهره ناباورانه پرسید:

-چی؟صیغه ی فرهاد!؟

صداشو انداخت رو سرش رو جواب داد:

-بله…

شهره پوزخندی بلند زد و گفت:

-هه ….چرت و مزخرف میگی!

دختری که من می دیدم ، آدمی نبود که نگاه های جدی شهره دست و دلشو بلرزونه‌.
پشت چشمی نازک کرد و با جرات گفت:

-شما هر طور دوست داری فکر کن…من مدرک دارم از اینکه صیغه ی فرهادم…البته مادر بچه اش هم میتونین بگین..آخه دو ماهه باردارم

اون لحظه فقط من نبودم که شوکه شده بودم از شنیدن این خبر.
خیلی ها تو اون خونه وقتی جمله ی اون دخترو شنیدن دهنشون از تعجب وا موند…

فرهاد رو دیدم که با صورتی برافروخته و حال و هوایی برزخی، بدو بدو سمت دختره رفت.
نزدیکش شد درحالی که برجسته شدن و از زیرپوست پیدا شدن رگهای گردنش برام کاملا مشخص بود حتی از اون فاصله.
با صدای خیلی بلندی مثل وقتهایی که نعره میزد گفت:

-دهنتو ببند لعنتی عوضی!

گفتم که! دختری که من دیده بودم یه دختر کوتاه بیا و بی زبون نبود!
معلوم بود از اون دریده هاست.
از اونها که حرف حرف خودشونه و زیر بار هیچ توپ و تشری نمیرن.
بدون اینکه از فرهاد و اون صورت فوق عصبانیش بترسه گفت:

-چرا باید دهنمو ببندم هااان؟ تو منو حامله کردی و حالا میخوای ولم کنی!؟ مگه شهر هرته؟ تو چطور میخوای بیخیال بچه ی خودت بشی !؟ هاااان؟
چطور میخوای بیخیال منی بشی که هنوز دوست دارمهات توی گوشمه…چیه؟
نکنه فقط وقت عشق و حال من واست عزیز بودم…

فرهاد که اصلا دلش نمیخواست این حرفها ادامه پیدا بکنن دستشو بالا برد که بزنه تو دهن دختره و همزمان گفت:

-خفه میشی یا خودم خفه ات کنم!؟؟؟

شهره سرش رو چرخوند سمت فرهاد و مانع اون برای زدن دختره شد و همزمان ازش پرسید:

-این دختره چی میگه فرهاد؟ تو واقعا اینو صیغه کردی !؟ هااان !؟

فرهاد که از عصبانیت زیاد به نفس نفس افتاده بود و حرص و جوش زیادی میخورد فورا جواب داد:

فرهاد که از عصبانیت زیاد به نفس نفس افتاده بود و حرص و جوش زیادی میخورد فورا جواب داد:

-دروغ میگه مثل سگ!

دختره تا اینو شنید دست برد تو کیفش و یه پاکت و چند برگه بیرون آورد و با تکون دادنش گفت:

-من دروغ میگم؟؟ من؟ اینو ببین…این جواب آزمایشمه. اونم صیغنامه مون
همچی مشخص.همچی…

شهره برگه آزمایش و مدرکی که اثبات میکرد اون صیغه ی شهطده اش بوده رو از دختره گرفت و با دقت بهش نگاه کرد و درنهایت پوزخندی زد و پرسید:

-از کجا معلوم این بچه ی پسر من باشه !؟

اون دختر…اون دختری که انگار خوب حریف فرهاد شده بود محکم و قاطع گفت:

-هر کاری لازم باشه برای اثبات اینکه پسرت منو حامله کرده انجام میدم علم هم خداروشکر اونقدری پیشرفت کرده که بشه این چیزارو ثابت کرد

آروم آروم از پله ها پایین اومدم.
من نمیدونم چه حس و حالی داشتم اون لحظه فقط میدونم همچی مثل یه خواب می موند.
خوابی که نمیدونی اسمشو کابوس بزاری یاااا…
پامو از آخرین پله پایین گذاشتم و با گذاشتن دستم رو نرده های چوبی بهشون خیره موندم.
یعنی واقعا این دختره حقیقت رو میگفت؟
لبخند محو روی صورت شهره از چشمم دور نموند.

لبخند محو روی صورت شهره از چشمم دور نموند.
دیگه حتی به دختره تندی هم نکرد.
چطور بگم…
انگار…انگار از اینکه این دختر از پسرش حامله بود نه تنها احساس بدی نداشت بلکه خیلی هم خوشحال شده بود.
چقدر بدبخت بودم من…
چقدر بدبخت بودم که باید اینجوری تحقیر میشدم.
شهره نگاهی به برگه آزمایش انداخت و بعد نه به تندی بلکه با لحنی مهربون گفت؛

-خیلی خب …بیا بشینیم..اونجا باهمدیگه صحبت میکنیم!

فرهاد مانع شد و گفت:

-صحبت چیه؟من نمیخوام اون اینجا باشه…

چرخید سمت دختره.براق شد تو چشمهاش و گفت:

-همین حالا برو وگرنه….

صدای شهره به خط و نشون های فرهاد خاتمه راد:

-بس کن!مگه نمیبینی! اون حامله اس این تنشها و داد و بیدادها واسش خوب نیست.
بهتره باهم حرف بزنیم

دختره خوشحال و راضی لبخندی نثار فرهاد کرد و گفت:

-به حرف بزرگترت گوش کن عزیزم…

اینو گفت و به سمت مبلهای کنار هم چیده شده رفت و درست رو به روی شهره نشست.
فرهاد نفس عمیقی کشید ودستهاش رو به پهلوهاش تکیه داد و اون لحظه بود که اتفاقی چشمش به من افتاد.
به منی که هپچنان احساس میکردم تو هپروتم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

عقققق حالم از فرهاد و شهره بهم میخوره
کاش آخرش شیوا به شهرام برسه و شیدا هم به فرزاد با خوبی و خوشیییی

.....
.....
2 سال قبل

واییییی خب الان معلومه چی میشه شهره فرهادو مجبور میکنه با این دختره ازدواج کنه و شیدام بدبخت تر میشه 😐چرااااااا طلاغ نمیگیره دق کردم من سر این موضوع 😭

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط .....
....
....
2 سال قبل

تروخدا یکم طولانی ترش کن🥲🥲🥲💔💔

من منم
من منم
2 سال قبل

حالم از فرهاد بهم میخوره
نمیتونم تحملش کنم توی این رمان
یعنی اگه من به جای شیدا بودم با یه شلیک قال قضیه رو میکندم

جانان
جانان
2 سال قبل

خاک تو سرت کنن شهره با این پسر بزرگ کردنت و با این سلیقه هرزه پسندت

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x