رمان عشق صوری پارت 237

5
(1)

 

نه چرندیاتی که به زبون میاورد برام مهم بود نه این موضوع که درصدد بود تا رابطه ی خراب مارو خرابتر بکنه!

شهره چند قدمی جلو اومد و با جدیت گفت:

-اگه گاهی مواقع مثل الان مارو درک کنی و دست از لجبازی برداری ممنون میشم!
میبینی که…نمیتونه تو اتاق بدون پنجره بمونه!

با تاسف بهش خیره موندم.
این اتاق ذره ای برای من مهم نبود.
منی که هیچ دل خوشی ای به این زندگی نداشتم اخه داشتن یا نداشتن اتاق چه فرقی به حالم میکرد !؟
من فقط دلگیر بود از همین قساوت و بی مهریشون.
از اینکه سعی داشتن از هر بهانه ای برای تضعیف روحیه و تخریب شخصیتم بهره ببرند.
خیره به شهره گفتم:

-از من میخواین بقیه رو درک کنم وقتی خودم درک نمیشم !؟

پشت چشمی نازک کرد و طعنه زنان گفت:

-تو که حامله نیستی! تو اون اتاق هم آپلو هوا نمیکنی پس واست چه فرقی داره؟

حالم از خودش و حرف زدنش بهم خورد.
رزا با لوس کردن خودش گفت:

-حالا مگه اون اتاق چی داره جز یه پنجره؟ اگه دلم نمیگرفت نمیخواستمش…

از کنج چشم نگاهی به دختره انداختم و جلوی همه گفتم:

-روزی که مچ فرهادو باهات گرفتم خونه ات، یه خونه ی اجاره ای 50-60 متری بود که فکر کنم تنها پنجره اش همون تیکه ی مخصوص تهویه توالت بود.
حالا چه جوریاس …تو اون خونه دلت نمیگرفت تو اتاقی که از کل خونه ات بزرگتر بود دلت میگیره !؟

چون اینو گفتم خدمتکارها سر پایین انداختن و لبهاشون رو روی هم فشردن تا لبخندهاشون از نظرها دور بمونه.
دختره دستهاش رو مشت کرد و بعد هم گفت:

-واقعا که! حسادت همه جوره ازت میباره!
من اصلا از اینجا میرم…

اینو گفت و همونطور که اشک تمساح می ریخت به سمت اتاقش برگشت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:(
🙁
1 سال قبل

هیییی چند روزه منتظرم پارت نمیزاری چرا

سمیـرا ⁦⁦♡⁩
سمیـرا ⁦⁦♡⁩
1 سال قبل

امروز تولدمه برای هدیه تولد منم که شده پارت بزارین 🤐

jennie blink
jennie blink
1 سال قبل

آفرین شیدا

جانان
جانان
1 سال قبل

ایول شیدا بالاخره از ماست بازی و بی سر و زبونی دست برداشت

aram
aram
1 سال قبل

انگار بچه دو ساله ای بود
اصلا من از ایجا میرم
گگگگگگ برو بدرک دختره لوس حال بهم زن😐😂😂😂
هی معلومم نیست بچه مال فرهاده یا ن اومده خودشو چسبونده به این خانواده پولداره😐😂

نیلو
نیلو
1 سال قبل

آفرین ب مدفوع نازنینت قشنگ ریدی بهش شیدا جون😂💔

Nahar
Nahar
1 سال قبل

شیدا باز دعوا میکنه با فرهاد و ی روز صبح زود میزنه بیرون از خونه باز میره خونه فرزاد گریه میکنه باز میره یکم قدم میزنه و باز میرسه ب خونه شهره و میگه: من مثل ب اسیرم خو چقدر احمقی ب جای اینکه بری خونه فرزاد با ی اتوبوس برو ب شهر دیگه😶

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x