رمان عشق صوری پارت 178 - رمان دونی

 

سر راه تو مسیر یه باجه تلفن دیدم و ازش خواستم همونجا ماشین رو برای چنددقیقه نگه داره.
اینکارو کرد اما پرسید:

-چیکار میخوای بکنی!؟

دستگیره رو گرفتم و همزمان اونو نگاه کردم.
باید به فرهاد زنگ میزدم.
میخواستم فقط بدونه که امشب نمیام خونه و دنبالشم نباشه و بزاره یکم دور از خودش به خودم بیام.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

-میخوام بهش زنگ بزنم…بهش بگم امشب نمیرم تو اون خونه ی لعنتی!

دست برد تو داشبورد و یه کارت تلفن بیرون آورد و بعد اونو به سمتم گرفت و گفت:

-این لازمت میشه

ازش تشکر کردم و با گرفتن کارت تلفن از ماشین پیاده شدن و این همزمان شد با شروع شدن رعد و برق و بعد هم باریدن بارون…
بارونی که اول نرم نرمو میبارید ولی بعد رفته رفته بیشتر و بیشتر شد.
باجه تلفن از این قدیمی های عهد بوقی بود که جایی برای ایستادن و خیس شدن نداشت برای همین پذیرای قطره های بارون شدم و همزمان شماره ی فرهاد رو گرفتم.
بوق اول رو نخورد که صداش تو گوشم پیچید:

بوق اول رو نخورد که صداش تو گوشم پیچید:

“الو…”

صدای نفسهام رو احتمالا میتونست بشنوه و حتی رعد و برق بارون رو…
چقدر از این مرد بیزار بودم.
از این مردی که دلیل حال الانم بود.
و چقدر صداش و تصور نگاهش برام رنج آور و دردناک بود.
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:

“من امشب نمیام…”

تا فهمید منم نعره زنان پرسید:

“تو کدوم گوری هستی شیدا؟ به ولله دستم بهت برسه…”

بی توحه به تهدید ها و چرت و پرتهاش پریدم وسط صحبتشو گفتم:

“سعی نکن دنبالم بگردی چون میرم پیش شیوا…میدونی که…اون بیشتر از من از تو حالش بهم میخوره…”

دوباره اسمم رو با فریاد صدا زد شروع کرد خط و نشون کشیدن اما من کارت رو کشیدم و گوشی رو سرجاش گذاشتم و قدم زنان با سرو صورت و لباسهای خیس به سمت ماشین فرزاد رفتم.

در ماشینش رو باز کردم و رو صندلی نشستم.
صورتم خیس قطره های بارون بود.
دستمو روی چشمها و مژه های ترم کشیدم و بعد کارتشو به سمتش گرفتم و گفتم:

در ماشینش رو باز کردم و رو صندلی نشستم.
صورتم خیس قطره های بارون بود.
دستمو روی چشمها و مژه های ترم کشیدم و بعد کارتشو به سمتش گرفتم و گفتم:

-ممنون!

کارت رو از من گرفت و پرسید:

-بهش زنگ زدی؟

سرم رو تکون دادم و گفتم:

-اهوووم…

سوال بعدیش رو انگار که بخواد بهم بفهمونه چه حدسی زده پرسید:

-خیلی عصبانی بود آره!

خونسردانه جواب دادم:

-اونقدر که شاید اگه فردا دستش بهم برسه بعدش برام مراسم ختم بگیرن!

حرفی نزد. کارت رو گذاشت سرجاش و بدون اینکه حرف دیگه ای بزنه ماشین رو روشن کرد.
نمیدونم با اون رفتن به خونه اش کار درستی بود یا نه.
ممکنه عواقبی واسش داشته باشه یا…
اما چاره ی دیگه ای هم نداشتم.
نمیتونستم اون وقت شب به شیدا زنگ بزنم.
حتی اگه زنگ میزدم هم آخه چطور میتونست واسم یه خونه جور بکنه؟
چند برگ دستمال از جعبه بیرون آورد و بدون اینکه نگاهم بکنه اونو به سمتم گرفت.
ازش گرفتمش و به آرومی روی صورتم کشیدمش و گفتم:

-اگه بقیه بدونن من اومدم خونه ات…

مکث کردم و اون گفت:

-خب….؟

-خیلی یرات میشه! حتی بیشتر از من برای تو بد میشه!

انگار که براش مهم نباشه گفت:

-مهم نیست! تو مهمونی…اینکه زن داداش آدم مهمونش بشه که بد نیست!

زن داداش!
چقدر جوابش دلگیرم کرد.
اون منو فقط به عنوان زن داداش خودش به خونه اش میبرد و این حقیقت دلگیر کننده و ناراحت کننده بود.
دستمالهارو تو مشتم مچاله کردم و جواب دادم:

-از نظر فرهاد هست!
از نظر فرهاد همچی بد هست…

نگاهی کوتاه به صورتم انداخت و گفت:

-پس نمیزاریم بفهمه! هووم؟! این بهتره…

لبخند تلخی زدم و سرم رو به شیشه تکیه دادم و خیره شدم به قطره های بارون…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
من منم
من منم
2 سال قبل

ریدم من توی این بحث

sanaz
sanaz
2 سال قبل

🙁شیدا گناه داره واقعن کاش زودتر طلاقشو میگرفت راحت میشد🥺🤦🏻‍♀️

جانان
جانان
2 سال قبل

یکسال بعد….
همچنان وضعیت اسفبار شیدا و شیوا

واقعا چرا هیچ تحولی توی این رمان اتفاق نمیفته بابا ما یک هفته اس همچنان با یه اتفاق داریم میگذرونیم

الهام
الهام
پاسخ به  جانان
2 سال قبل

تا ده پارت آینده قصه کلا همینه😐😐شیوا و شهرامم قهر میکنن و مستانه دنبال شوهر میگرده واسش و رهامم میخواد اون ژینوس بوزینه با این شهرام عنتر عرو سی کنن زودتر😐😐😐

aram
aram
پاسخ به  الهام
2 سال قبل

شیوا و شهرام چرا قهر میکنن؟😐

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x