رمان عشق ممنوعه استاد پارت 110 - رمان دونی

وارد داروخونه که شدم با استرس نگاهمو داخلش چرخوندم و با دیدن زنی که پشت ویترین ایستاده بود بی توجه به دو مرد دیگه به سمت اون رفتم

_ببخشید خانوم ؟!

به پیرمردی که کنارم ایستاده بود مشغول دارو دادن بود که با شنیدن صدام ، سرش به سمتم چرخید

_بله جانم ؟!

_میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم ؟؟

اشاره ای به پیرمرد کرد و گفت :

_کار ایشون رو راه بندازم چشم !!

سری در تایید حرفش تکونی دادم و زیر لب زمزمه کردم :

_ممنونم !!

بعد از گذشت چند دقیقه که برای من خیلی سخت گذشت بالاخره به سمتم اومد و با مهربونی گفت :

_جانم امرتون ؟؟

نامحسوس نگاهی به چند مرد توی داروخونه انداختم و با تُن صدایی پایین آروم لب زدم :

_یه چیزی میخوام که باهاش بفهمم حامله ام یا نه ولی اسمش رو یادم رفته !!

لبخندی روی لبهاش نشست

_بی بی چک رو میگی عزیزم ؟؟

_آره فکر کنم خودشه

_یه چند لحظه صبر کن الان برات میارم

بعد گفتن این حرف رفت بین قفسه ها چرخید و بعد از چند دقیقه با یه جعبه کوچیکی توی دستش به سمتم اومد و روی میز جلوم گذاشتش

_طریقه مصرفش روی پاکتش نوشته !!

لبخندی زدم

_باشه خیلی ممنونم !!

در جوابم با لبخند سری تکون داد
بعد از پرداخت پولش از داروخونه بیرون زدم که گوشم شروع کرد به زنگ خوردن

با دیدن اسم امیری که روی صفحه نمایش کوچیک گوشی افتاد بدون اینکه جوابی بهش بدم با عجله بی بی چک رو داخل کوله ام زیر لباسام هُل دادم

نباید بی بی چک رو میدید و چیزی میفهمید
وگرنه اگه یک درصد حامله باشم باز گیر و بحث هاش شروع میشد که برو بچه رو سقط کن و از بین ببر

بچه ای که نیومده و درحالیکه اصلا از وجودش مطمعن نبودم اینطوری دلم براش پر میکشید ، از اینا گذشته عمرأ اگه باهاش کاری میکردم

زیپ کیفم رو با عجله بالا کشیدم و با نفس های بریده تماس رو وصل کرده و گوشی رو دَم گوشم گذاشتم

_الووو ؟!

صدای کلافه اش توی گوشم پیچید

_چرا هر چی زنگ میزنم جواب نمیدی نازی ؟؟

دستپاچه آب دهنم رو با ترس قورت دادم

_حواسم نبود

خداروشکر زیاد گیر نداد چون جدی پرسید :

_حله …. بگو کجایی ؟؟

نیم نگاهی به داروخونه که کنارش ایستاده بودم کردم و با عجله درحالیکه به قدمام سرعت میبخشیدم و از خیابون میگذشتم تا به پارک برسم خطاب بهش گفتم :

_تو پارک پیش اون دَکه اغذیه فروشی !!

_چرا نفس نفس میزنی ؟! چیزی شده ؟؟

اوووه گند زدم
دستمو روی دهنم گذاشتم و با رسیدنم به پارک روی نیمکت نزدیک دکه نشستم

_نه نه چیزی نشده ، کجایی نمیبیمت؟؟

همونطوری که گوشی دستم بود و با نگاهم اطراف رو از نظر میگذروندم که یکدفعه با شنیدن صدای توقف موتوری دقیق پشت سرم به عقب چرخیدم

که نگاهم تو چشمای امیری که با حالت خاصی نگاهم میکرد قفل شد ، از موتور پیدا شد تماس رو قطع کردم و بلند شدم یکدفعه تا به خودم بیام توی آغوش گرمش فرو رفتم و صدای خسته اش توی گوشم پیچید :

_دلم واست بدجوری تنگ شده بود آبجی کوچیکه !!

لبخندی گوشه لبم نشست

_منم !!

از خودش جدام کرد و با نگرانی صورتم رو از نظر گذروند

_حالت خوبه ؟؟ چرا اینقدر لاغر شدی ؟؟

دستی به گونه های آب شدم کشیدم

_چیزیم نیست خوبم !!

دستش زیر چونه ام نشست و سرمو بالا گرفت

_ببینمت دختر

سرمو بالا گرفتم
نگاهم که قفل چشماش شد با نگرانی پرسید :

_مطمعنی؟؟ آخه سر وضعت ….

باقی حرفش رو نصف و نیمه رها کرد
میدونستم منظورش چیه و از چی شاکیه

برای اینکه از نگرانی درش بیارم
دستش رو پس زدم و به شوخی گفتم :

_ای بابا خوبم نترس یه وقت نمیمیرم بیفتم رو دستت !!

هشدار آمیز اسمم رو صدا زد و با چشم غره ای که بهم میرفت جدی گفت :

_بسه جمع کن بریم زود باش

سوار موتور شد و روشنش کرد
با عجله کوله ام روی دوشم انداختم و درحالیکه با یه حرکت پشتش مینشستم

آب دهنم رو صدادار قورت دادم و با نفس نفس گفتم :

_اوکی ….آتیش کن بریم

سری تکون داد و توی جاده افتاد
جدیدا با کوچکترین حرکتی زودی خسته میشدم و انگار باری روی قفسه سینه و شونه هامه به نفس نفس میفتادم

با حس سرگیجه ای که طبق معمول دچارش شده بودم سرمو به کمر امیر تکیه دادم و درحالیکه با دستام پیراهنش رو از دو طرف چنگ میزدم چشمامو بستم

همونطوری که حواسش به جلوش بود
با نگرانی صدام زد و گفت :

_حالت خوبه ؟؟

وقتی یاد نازی گذشته که وقتی سوار ترک موتورش میشدم با جیغ و خنده ازش میخواستم تند تر بره الان اینطوری گیج و منگ سرمو به کمرش تکیه دادم و عین جوجه های مریض رفتار میکنم میفتاد بایدم نگران میشد

حس میکردم چیزی بیخ گلوم چسبیده و مانع از اینکه آب دهنم رو قورت بدم میشه
خدا خدا میکردم بالا نیارم وگرنه امیر تیز تر از این حرفا بود اونوقت ول کنم نمیشد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
H
H
2 سال قبل

پارت ها هی داره کمتر میشه

ریحانه
ریحانه
2 سال قبل
پاسخ به  H

سلام
پارت هاش کم شده
و این که قسمت بعدی کی میاد؟

مایکلیو
مایکلیو
2 سال قبل
پاسخ به  ریحانه

یک روز در میون

مایکلیو
مایکلیو
2 سال قبل

کمههههههه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

یلدا
یلدا
2 سال قبل

خیلی کم نبود:/

Shyli
Shyli
2 سال قبل

کوتاههههههههههه

R
R
2 سال قبل

چرا انقد کم؟؟؟؟؟ 🤔

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x