رمان فئودال پارت 66 - رمان دونی

 

 

 

 

 

گلین را روی ویلچر گذاشتند، جیغ میزد زیادی درد میکشید.

 

– ببرینش اتاق زایمان… سی و هشت هفته و سه روزشه، کیسه آبش پاره شده.

جنسیت پسره ، مادر بیست ساله ست.

 

پرستارهای دیگر سر تکان دادند ، نریمان با وحشت دنبالش میدوید ، می‌ترسید بلایی سر همسر یا پسرش بیاید. دست زنش را محکم گرفت

 

– آروم باش من همینجام نترس گلینم… یاقوتِ من!

 

گلین گریه میکرد و گاهی جیغ میکشید

 

– رهام‌نکن نریمان… بچه ام…

اگه چیزی ام شد مواظبش باش.

 

اخم هایش درهم شدند ، چیزی اش می‌شد؟

 

– حرف بیخود نزن، خودت مواظب بچمونی.

 

او را به اتاق عمل بردند و نریمان پریشان در راهروی بیمارستان نشست.

اگر به موقع نمیرسید چه میشد؟

حتی فکرش آزارش میداد.

 

– باید آمپول بی حسی بزنیم!

 

قرار نبود بیهوش شوند، باید میدید چگونه آمدن فرزندش را.

پاهایش را باز کرده بود و با وجود درد نمی‌توانست به معذب بودن فکر کند.

نمیدانست چقدر زور کرد که ماما دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید.

 

– سر بچه توی لگن گیر کرده، لگن کوچیکه و بچه ازش عبور نمیکنه…

باید سزارین فوری رد کنین، زود باشین!

 

گلین باترس به آنها خیره شد.

سزارین؟

او از سزارین وحشت داشت، شنیده بود که هفت لایه از شکمش را می‌بُرند.

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت344

 

 

 

 

 

– خواهرم کجاست ؟ گلین کجاست؟

 

نریمان به یاسر و خیرالله پریشان خیره شد ، هرسه پریشان بودند و نریمان از حجم آن استرس و وحشت خسته بود.

از جایش بلند شد و دست روی شانه ی یاسر گذاشت.

 

– سلام آقا خیرالله ، سلام یاسر!

گلین تو اتاق عمله، انگار زمان زایمانش شده.

 

یاسر پوف کشید.

نریمان سعی کرد تعجبش را نشان ندهد که آنها چگونه باخبر شده اند، یاسر دست داخل موهایش انداخت و هردو به نریمان سلام کردند.

 

– کی بهتون گفت اینجاییم؟

 

یاسر نگاهش را به نریمان دوخت و با حرصی که بخاطر ترسش بود لب زد:

 

– کلاغا خبر دادن !

خب معلومه!

رفتم خونه بهش سر بزنم، آب دیدم که ریخته و بهش دست زدم فهمیدم مال کیسه آب جنینه !

از طرفی هم ساک خودش و بچه نمونده بود.

 

مکث کرد و به بیمارستان اشاره کرد.

 

– به علاوه اینجا تنها بیمارستانه این اطرافه.

 

نریمان باابروهای بالا رفته سرش را تکان داد.

 

– از کی اونجاست پسرم؟

 

نریمان دستش را پشت گردنش برد، خیرالله به او گفته بود پسرم و یعنی جای بخشیدن برایش بود.

 

– به محض اینکه رفتم توی خونه دیدم کیسه آبش پاره شده، فورا آوردمش اینجا.

سه ساعته توی اتاق عمله، انگار سزارین شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 131

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
12 روز قبل

همین بعد از سه هفته
اون موقع جنسیت بچه تا دنیا نیومده بود که مشخص نبود
یاسر متخصص چی بود که آب رو زمین ریخته رو فهمیده مال کیسه آب گلین بوده😂😂

لیلا
لیلا
12 روز قبل

سلام نویسنده عزیز آخه این چیه پارت گذاری کردی این رو همنمینوشتی بعد حدود یک ماه این شد پارت یکمی طولانی تر پارت گذاری میکردی خوب اصا منظم پارت گذارینمیشه حالاهم….

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x