رمان قایم موشک پارت 2 - رمان دونی

 

 

درحالی که یه صدایی توی مغزم می‌گه:

 

– حالا وقتشه شمر بازی های این همه سالش رو رو کنی.

 

دوستانه لبخند می‌زنم.

 

– پس الان بریم بیرون من بگم متاسفانه باهم تفاهم نداریم و تو یه فاز دپ و چسناله بگیری و مثل همیشه تمام کاسه کوزه ها سر من خرد شه؟

 

نیشش تا بناگوش جر می‌خوره.

احمقانه سر تکون می‌ده.

 

– آفرین دختر عمه گلم.

 

سرم رو چندبار بالا و پایین می‌کنم.

اون فکر می‌کنه موافقت کردم اما در اصل معنی پشت این سر تکون دادنم اینه که:

 

– یه آشی برات بپزم امیر خان… صد من روغن داشته باشه. فقط بشین و تماشا کن.

 

از جا بلند می‌شه و دستی به کتش می‌کشه.

 

– خب… پس الان می‌ریم بیرون. من شکست عشقی خوردم و تو همه رو گردن می‌گیری! اوکی؟

 

کلا امیر همین بود. از بچگی حتی وقتی یه گلدون می‌شکست، می انداخت گردن من.

یه آدم گردن نگیری بود این بشر، دومیش زاده نشده بود!

کلاً گردن گیرش خرابه…

در حالی که از فرط هیجان نقشه‌ای که دارم، جون می‌کنم جیغ نکشم، خونسرد می‌گم:

 

– اوکیه!

 

 

 

پامون رو داخل سالن می‌ذاریم و امیر سریع تغیر موضع می‌ده.

شونه‌هاش رو آویزون می‌کنه و چشماش غمگین.

و آخر یه روز من این بشر رو به زور می‌ندازم توی صدا و سیما ازش تست بازیگری بگیرن.

خیلی موفق می‌شه بی شرف!

دایی یه شیرینی از روی میز برمی‌داره و می‌گه:

 

– امیر جان بابا دهنمون رو شیرین کنیم؟

 

امیر آه حسرت باری می‌کشه و جواب می‌ده:

 

– از دیارا خانوم بپرسید.

 

همه از لحن امیر نگران به من خیره می‌شن.

لبخندم رو کش می‌دم.

امیر مشکوک نگاهم می‌کنه.

 

دایی می‌پرسه:

 

– عروس خانوم تکلیف چیه؟

 

مثلا با خجالت با لباسم بازی می‌کنم.

چشم امیر وحشت زده گشاد می‌شه.

تازه داره می‌فهمه اعتماد به من بزرگترین اشتباه زندگیش بود!

 

تمام سعیم رو می‌کنم که با شرمگین ترین حالت ممکن جواب دایی رو بدم.

دستی به مانتوم می‌کشم و مثلا با ذوق می‌گم:

 

– من که از بچگی با آقا امیر بزرگ شدم. مگه می‌شه نظرم منفی باشه؟ حالا دیگه هرچی بزرگترها بگن.

 

مامانم و زندایی کل می‌کشن و من لبخند خبیثم بی اراده روی لبم پدیدار می‌شه.

چشمم به قیافه‌ی سکته‌ای امیر می‌خوره. دیگه چیزی که عوض داره گله نداره امیر خان!

 

 

 

ترسیده آب دهنش رو قورت می‌ده و با چشم و ابرو می‌پرسه:

 

– داری چه غلطی می‌کنی؟

 

لبخندم عریض تر می‌شه.

من که آبرویی واسم نمونده تو این فامیل، پس با خیال راحت یکم پیاز داغ ماجرا رو زیاد می‌کنم.

مثلاً خجالت‌زده می‌گم:

 

– وای آقا امیر خیلی عجله دارن مثل اینکه… هی برام چشم و ابرو میان.

 

چشم امیر گرد می‌شه.

هول می‌خنده.

 

– مـ… من غلط بکنم همچین جسارتی کنم.

 

و سرش رو تا خشتکش پایین می‌بره.

ولی از مشتای سفید شده‌ش حدس می‌زنم اگه باهم تنها بشیم سرم رو قطع می‌کنه.

خانواده‌مون یکم سنتی هستن و خیلی روی روابط زن و مرد حساس.

مثلاً چشم و ابرو اومدن امیر برای من یک جنایت در سطح خانوادگی ما بود…

دایی با چشمای خشمگین نگاهش می‌کنه و مامان دلش می‌خواد من رو توی دیگ اسید بجوشونه تا این لکه ننگ از پیشونی خانواده‌ش پاک بشه!

دایی مصنوعی می‌خنده.

 

– خب الهی شکر حالا که عروس و داماد هم به توافق رسیدن، با اجازه‌ی اردشیر جان یه تاریخ مشخص کنیم برای صیغه و نامزدی…

 

اینبار دیگه چشم منم گرد می‌شه.

 

 

 

دوست دارم جفت دستمو توی سرم بکوبم و بلند بگم:

 

– حاجی چی چی و صیغه کنید؟ شوخی بود فقط… پاشید برید خونتون دیگه!

 

اما رنگ پریده‌ی امیر مطمئنم می‌کنه که هیچ شوخی‌ای در کار نیست.

 

بابام روی خیارش نمک می‌پاشه و خونسرد سر تکون می‌ده.

 

– موافقم شاهرخ جان… خداروشکر دیگه نیاز به آشنایی نیست بچه ها هم که از بچگی باهم بزرگ شدن.

 

زندایی و مامان هم تایید می‌کنن.

اما من پام بی اختیار تیک گرفته و مثل روانیا هی پام و بدنمو تکون می‌دم.

یه لحظه حس می‌کنم چیز تیزی توی پهلوم فرو می‌ره.

بی اختیار بلند جیغ می‌کشم و به بغلم نگاه می‌کنم.

امیر چنگال داخل دستش رو تا ته کرده بود توی پهلوم ولی تا نگاه همه ستمون اومد؛ نمی‌دونم کجا چنگال رو سر به نیست کرد.

مثلا نگران می‌پرسه:

 

– دیارا خانوم چیزی شده؟

 

از بین دندون های بهم چسبیده، آروم می‌غرم:

 

– یه سگی بیلبیلک تو دستشو تا ناکجا فرو کرد توم!

 

ملیح لبخند می‌زنه و زیرلبی طوری که فقط خودمون دوتا بشنویم می‌گه:

 

– زودباش جمعش کن. هم جیغتو، هم شاهکار مزخرفتو!

 

صدای دایی بلند می‌شه:

 

– چی شدی دیارا جان؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که درگیر اثبات کردن خودش به خانوادش است.‌‌ ترانه برای سامیار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
Mobina
1 سال قبل

خوبه تو روزای دم کنکوری حال میده خوندنش 🤣 😂

Sana:)
Sana:)
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

استرس نداری پسفردا کنکوره؟😂💔

Tamana
Tamana
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

من اره 😂 💔 🚶‍♀️

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Tamana
Mobina
Mobina
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

رشتت چیه

Tamana
Tamana
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

انسانی
تو چی؟

Mobina
Mobina
پاسخ به  Sana:)
1 سال قبل

چرا نداشته باشم دارم دیگ
عادیه😂

Tamana
Tamana
پاسخ به  Mobina
1 سال قبل

تا روز کنکورحقققققق👍🚶‍♀️😂😂

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x