3 دیدگاه

رمان مانلی پارت 34

4.2
(16)

#پارت_34

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

_آخ من به تو یه درس عبرتی نشون بدم که چهارتا ازش بزنه بیرون مانلی برو به جون خودت دعا کن برام عزی…

 

حرفش را نصفه رها کرد و حرصی گفت: با کدوم بی‌پدری راه افتادی داری می‌ری؟

ببینم اون پسره باربد اومد دنبالت؟

 

صدای گوشی را کم کردم تا به گوش راننده نرسید و وسط خیابون از ماشین به بیرون پرتم نکند.

_نه‌خیر تاکسی گرفتم.

دارم می‌رسم باید کرایه رو حساب کنم. روز خوش!

 

سریع گوشی را قطع کردم و نفس تندی کشیدم.

 

مانند سگی که قلاده‌اش را رها کرده باشی آماده‌ی دریدن بود و من هیچ‌جوره از پس عصبانیت نامی بر نمی‌آمدم.

 

چندبار دیگه هم تماس گرفت ولی جواب ندادم و بعد از حساب کردن کرایه سریع خودم را به خانه رساندم.

 

حداقل اینجا دیگه جایم امن بود.

 

همین که وارد حیاط شدم گوشی در دستم لرزید.

 

پیامش را باز کردم و نگاهی به صفحه انداختم.

(فرار کن مانلی خانم کار درستی می‌کنی وقتی عصبانیم تا می‌تونی فرار کن و پشت سرتم نگاه نکن ولی بی‌فایده‌ست هرجا که بری من پیدات می‌کنم و بر می‌گردونمت پیش خودم اون موقعست که می‌فهمی نباید از سرنوشتت فرار کنی.)

 

دندان‌هایم را به‌هم فشردم و بی‌هوا داد زدم: پرروی بی‌شرم طلبکارم هست!

 

_کی طلبکاره دخترم؟

 

با شنیدن صدای دایی خسرو چنان ترسیدم که آب دهانم قورت نداده به گلویم پرید و شروع به سرفه کردم.

 

با همان ابروهای کلفت و بالا رفته‌اش خیره نگاهم کرد تا سرفه‌ام به پایان برسد.

 

دستم را روی گلویم کشیدم تا داستانی سرهم کنم.

_اوممم چیزی نیست یکی از دوستامه یه مقدار ازم پول قرض می‌خواست منم نداشتم بهش بدم الان پیام داده طلبکاره انگار وظیفه‌م بوده که بهش کمک کنم…

 

کمی مکث کردم.

_مردم چه‌قدر پررو شدن بخدا دیگه آدم اختیار مال خودشم نداره.

 

کف دستش را بالا گرفت.

_بسه فهمیدم. باربد کجاست؟

 

صاف سرجایم ایستادم.

_نمی‌دونم؟

 

اخم‌هایش را درهم کشید.

_مگه با هم نبودین؟

 

تک سرفه‌ای کردم.

_بعد از دانشگاه با دوستاش رفت بیرون.

 

ابرویی بالا انداخت.

_تورو تنها ول کرد با دوستاش رفت بیرون؟

پسره‌ی احمقه جعلق!

 

سریع گفتم: چیزی نشده که دایی اون بیچاره له‌له‌ی من که نیست یه تاکسی گرفتم مستقیم اومدم خونه دیگه بذار خوش باشه.

 

سرش را بالا انداخت.

_تو لازم نکرده طرف اونو بگیری برو تو خونه به درس و مشقت برس دفعه‌ی بعدم اگه تنها بودی بگو خودم بیام دنبالت.

 

سرم را پایین انداختم و سریع گفتم: چشم دایی.

 

با قدم‌های بلند به سمت خانه به راه افتادم و در را پشت سرم بستم.

 

از بخت بد اطرافم پر از مردهای بداخلاق بود نمی‌دانستم با کدامشان بجنگم.

 

بدون توجه به فرشته‌ای که هدفون به گوش روی مبل نشسته بود به سوی اتاقم به راه افتادم و بعد از عوض کردن لباس‌هایم خودم را میان ملافه‌های تخت پیچیدم.

 

تنها امیدم برای فرار از دست نامی مامان زهره بود.

 

به‌‌شدت امیدوار بودم با همان روحیه‌ی سرسختش مانند همیشه با بیرون رفتنم مخالفت کند و دیگر مجبور نباشم با نامی رو به رو شوم.

 

‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 16

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.6 (5)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
. .........Aramesh
. .........Aramesh
10 ماه قبل

چقدر این نامی بیشعوره
ی جوری با مانلی رفتار میکنه انگار اسباب بازیه پسری خر

Fateme
Fateme
10 ماه قبل

دلم میخاد کله ی نامی بکنم پسره خر همچین حسسس مالکیت داره انگار خریدش
انسان خودشم نباید رو خودش حس مالکیت داشته باشه یهو دید مرد مالک خداعه اه پسره خر

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

مرسییییی ننه ندا برای رمان عالی که انتخاب کردی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x