11 دیدگاه

رمان مانلی پارت 36

4.1
(21)

#پارت_36

 

•┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄•

همین هفته‌ی پیش بود هرچقدر با باربد التماسش کردیم که به مهمانی تولد یکی از بچه‌ها بروم اجازه نداد و در آخر باربد مجبور شد تنها برود.

 

حال فقط با یک کلام حرف نامی بدون آن‌که بپرسید کجا و برای چه‌کاری می‌رویم رضایت داده بود.

 

به حق چیزهای ندیده!

 

لباسم را با یک شلوار بگ و سویشرتی کوتاه عوض کردم و دستمال سری روی موهای فر و بلندم بستم.

 

خط چشم بلندی کشیدم و رژ مسی رنگی روی لب‌هایم نشاندم.

 

جوراب‌های رنگی که به‌نظر می‌رسید نامی اصلا از آن‌ها خوششان نمی‌آید را به‌پا کردم و از اتاق بیرون زدم.

 

همین که وارد هال شدم نامی خیره به سرتاپایم چشم دوخت و نفس تندی کشید.

 

مامان که تازه آشپزخانه بیرون آمده بود چشم غره‌ای به موهایم رفت و لقمه‌ی در دستش را به سمتم گرفت.

_صدبار می‌گم این موها رو این‌جوری نریز بیرون دایی خسروت می‌بینه همه‌ش رو از ته می‌زنه. بیا این لقمه رو بگیر تو راه ضعف نکنی تو این سن و سال باید غصه‌ی تا سر ظهر خوابیدن تو رو هم بخورم.

 

نچی کردم و با گرفتن لقمه از دستش چشمی چرخاندم.

_همینی که هست. برو خداروشکر کن مثل دخترای مردم شب تا صبح تو پارتی نمی‌گذرونم.

 

ضربه‌ای به کمرم زد و به سمت در هلم داد.

_چه غلطا برو پی کارت ببینم.

 

نامی همان‌طور که با تعجب نگاهمان می‌کرد پشت سرم به راه افتاد.

 

کفش‌هایم را پوشیدم و با اخم‌های درهم پشت سرش به راه افتادم.

 

بعد از تشکر از مامان زهره در خانه را باز کرد و به سمت ماشینش به راه افتاد.

 

بدون آن‌که در را برایم باز کند پشت فرمان نشست و منتظرم ماند.

 

دندان‌هایم را به‌هم فشردم و با اخم کنارش نشستم.

 

همین که ماشین را به راه انداخت زیر چشمی نگاهم کرد.

_خب از کجا شروع کنم؟

 

ایرپادهایم را از داخل کیف بیرون کشیدم و همان‌طور که در گوشم فرو می‌بردم جواب دادم: هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو!

 

چشم‌هایم را بستم و ادامه دادم: هروقت رسیدیم تکونم بده.

 

قبل از این که آهنگ را پلی کنم صدای بلند و عصبی‌اش در گوشم پیچید.

_هرچی باهات راه میام نمی‌خوای به خودت بیای نه؟

 

چند لحظه بیشتر نگذشته بود که متوجه توقف ماشین شدم.

 

اهمینی ندادم و در برابر باز کردن چشمانم مقاومت کردم.

 

متوجه شدم به سمتم خم شده؛ قبل از این که به خودم بیایم دستش را جلو کشید و ایرپادها را از گوشم بیرون کشید.

_دارم عین بچه‌ی آدم باهات حرف می‌زنم. این چه کاریه؟!

 

چشم‌هایم را باز کردم و از فاصله‌ای نزدیک به صورتش خیره شدم.

 

نفس‌های گرمش که روی پوستم پخش شد به خودم آمدم.‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎

‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‌‌•𝗚𝗢𝗜𝗡•࿐l🦋‌⃤

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 21

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina Solite
Mobina Solite
10 ماه قبل

آخرش نامی و مانلی یا انا ازدواج میکنن

آوا
آوا
10 ماه قبل

مرسی عالی بود ولی کاش بیشتر میدادی

. .........Aramesh
. .........Aramesh
10 ماه قبل

مرسی ندایییی جونم 🤗😘

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

ننه تو چرا نیستی آخه دلم برات تنگولیده🥺🥺

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

چی شودت عزيزم حالت خوبه
ایشالا زود خوب شی
آره آره بیا اینجا بدون تو حال نداره ننه خوجل🥺
خبر ندارم هیچی 🤣
تو چخبر

. .........Aramesh
. .........Aramesh
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

بوش بهت😘
آره آره بیا
نه مگه میشه کسی بدون اجازه ننش ازدواج کنه نگران نباش اگه بخان همچین کاری کنن خودم میکشمشون🔪🔪🔪🤣🤣

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

نترس ننه دخترای ترشیدتو هیچکی نمیگره😂

Fateme
Fateme
پاسخ به  neda
10 ماه قبل

چیشده ننه دورت بگردم؟؟؟
الهیی ایشالله یه اتفاق خوب برات بیوفته همه اینارو فراموش کنی

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x