رمان ماه یا ماهی پارت ۱۰

***

 

چندین سال بود که گریه نکرده بود اما فشار زیاد رویش باعث چکیدن اشک هایش روی میز چوبی کافه شده

 

نه پولی داشت که بتواند وکیلی چیزی بگیرد

 

نه راه ارتباطی با حمیدی که خارج رفته بود

 

نه میتوانست خود خواه باشد و به خواهرش بگوید

 

به بن رسیده بود

 

اینجا رسما برایش آخر خط بود

 

هیچ کاری نمیتوانست بکند برای نجات خودش و کافه اش

 

برای اولین بار احساس کرد نیاز دارد به یک حامی

 

درسته که ملیحه خانوم و آقا اسماعیل را داشت اما آن دو انقدر درگیر خدابکاری پسرشان بودند که دیگر برای ماهلین فرصتی نمی ماند

 

آخر پسرشان نامزدش را حامله کرده بود و حال پدر آن دختر جنجال راه انداخته بود

 

همین باعث شده بود ماهلین احساس تنهایی بیشتر کند

 

نداشتن کسی ک گند کاری هایش را جمع کند برایش دردناک بود

 

او دیگر کسی را نداشت

 

تنهای تنها بود

 

و چقدر این تنهایی بعد از سالها برایش دردناک بود

 

روز هایی بود ک ساعت ها مینشست و آرزو میکرد که ای کاش از شرشان خلاص شود و حال…‌

 

صدای زنگوله بالای در باعث شد سرش را از روی میز بردارد و به سمت در بچرخد

 

با دیدن امیر علی نفسش را به بیرون فرستاد و ایستاد

 

با صدایی که سعی داشت صاف باشد گف: سلام… خوش اومدی.. چی میخوری بیارم؟؟؟

 

نگران بود

 

اگر امیر علی آمده بود تا اورا تحدید کند ک از ترگل دور شود باید چیکار میکرد؟؟؟

 

از خوانواده تازه پیدا کرده اش باید دست میکشید؟؟؟

 

امیر علی روی صندلی روبه روی ماهلین نشست و گف: باید با هم حرف بزنیم… بشین… چیزی نمیخوام…

 

ماهلین نشست و خیره امیر علی شد

 

امیر علی دست هایش را روی میز گذاشت و گف: ترگل برام از همه چیز مهم تره ماهلین… و الان بچه امون هم به همون اندازه مهمه… میدونم سلطانی ها از هم جداتون کردن و تو هیچ خاطره ای از ترگل یا پدر مادر واقعیت نداری اما اون تو رو یادشه و عاشقته….

 

امیرعلی همین بود… همیشه رک بود و بی رودروایسی حرفش را میزد

 

ماهلین خوب میدانست که ترگل دوستش دارد

 

تا مدت ها میترسید دوست داشتن او هم مث دوست داشتن سلطانی ها باشد برای همین بعد از گم و گور کردن خودش اورا زیر نظر گرفت…

 

میدید که ترگل دنبال اوست… میدید که عکس بچگی اش را بغل میکند و در خلوتش گریه میکند

 

ماهلین گف: من خواهر نداشتم… یعنی میدونی اونا هیج وقت شبیه خوانواده واقعی نبودن … نمیدونم خواهر داشتن و اصلا خواهر بودن چه شکلیه…

 

اشک درون چشمانش جمع شده بود

 

چقدر این روز ها دل نازک شده بود!!!

 

امیر علی دستانش را دراز کرد و دست ماهلین را گرفت و گف: ترگل همه شو بهت یاد میده ماهلین!!! اومدم اینجا که بگم وقتی خودتو نشون دادی تونستم بفهمم با فامیلی سعیدی داری زندگی میکنی و فهمیدم با پسر صاحب ملک اینجا مشکل پیدا کردی… حقیقتا فکرشو نمیکردم از فامیلی اصلیت استفاده کنی…

 

نفس عمیقی کشید و ادامه داد: تو انقدری خواهر بودن بلدی که به ترگل نگفتی که اومدی پیشش تا وکالتت رو قبول کنه…

 

ماهلین لعنتی برخودش فرستاد

 

حال اگر امیر علی او را از دیدن ترگل منع کند چه؟؟؟

 

ماهلین با صدایی که سعی داشت لرزشش را کنترل کند اما موفق نبود گف: نمیخوای بزاری ببینمش؟؟؟

 

امیر علی لبخندی زد و گف: من ک نمیتونم تو رو از خونه ات بیرون کنم ک…

 

ماهلین صورتش از شرم قرمز شد

 

امیر علی میدانست که او خانه روبه روی اپارتمانشان را خریده و از پشت پنجره نگاهشان میکند

 

امیر علی با دیدن قرمزی صورت دخترک لبخند عمیق تری زد و گف: ماهلین تو برام مث خواهر نداشته امی… منو ترگل کمکت میکنیم که مغازه تو از دست ندی… تو سرقفلی اینجا رو داری و حمیدی هیچ غلطی نمیتونه بکنه… در عوض ازت میخوام به جای اینکه از دور ترگل رو ببینی بیای پیشش و تو طول روز باهاش وقت بگذرونی… قبوله؟؟؟

 

ماهلین باید خر میبود اگر قبول نمیکرد

 

شاید این شروعی جدید بود

 

اعتمادی دوباره بود

 

شروعی با خانواده ای جدید

 

شروعی با خواهر خونی اش

 

شروعی که میتوانست سرنوشتش را تا ابد تغییر دهد

***

ببخشید بابت کوتاهی این پارت

فردا این موقع هم دوباره یه پارت میدم تا کوتاهیش جبران شه🙂🙂

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۲.۸ / ۵. شمارش آرا ۸

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
💜Shayda💜
💜Shayda💜
7 ماه قبل

فردا نشد؟

عرشیا خوب
عرشیا خوب
9 ماه قبل

واقعا که اگه نمی‌خوای ادامه بدی بگو

بانو
بانو
9 ماه قبل

حیف این رمان و قلم زیبا که ادامه نداره …من خیلی دوسش داشتم واقعا درگیرم میکرد موقع خوندن…. امیدوارم بیایی و ادامه بدی🌹

ساناز
ساناز
9 ماه قبل

همه اول ک میان میگن اگه حمایت کنید روزی دو پارت هم میدیم 😐😐 همون یکی پارت هم آخراش دیگ بزور میزارید

عرشیا خوب
عرشیا خوب
10 ماه قبل

کوپس پارت جدید

سحر
سحر
10 ماه قبل

خبری نشد؟؟!!!

P:z
P:z
10 ماه قبل

یعنی واقعا دیگه نمیخوای پارت بزاری؟
فاطمه جون شما خبر نداری چرا پارت نمیذارن؟

کانی
کانی
10 ماه قبل

واقعاً مسخره همه چیزو در آوردین مارو عنتر منتشر خودتون کردید بلد نیستی رمان بنویسی ننویس مارو چرا علاف میکنی

یکی
یکی
10 ماه قبل

متسفم

همتا
همتا
10 ماه قبل

خیلی حیف شد دیگه پارت ندادید

Zoha
Zoha
10 ماه قبل

ستی ژون چرا پارت نمیذاری🥲🥲🥲

عرشیا خوب
عرشیا خوب
10 ماه قبل

پارت جدیدنداریم

. .........Aramesh
. .........Aramesh
10 ماه قبل

عاااا چرا پارت نمیدی

یکی
یکی
10 ماه قبل

عزیزم چی شده پارت نمیزاری

بی نام
بی نام
10 ماه قبل

به جمع رمان های نصف ونیمه خوش آمدی

همتا
همتا
10 ماه قبل

ببخشید روزای پارت گذاری تغییر کرده یا مشکلی پیش اومده

همتا
همتا
10 ماه قبل

سلام عزیزم
پارت جدید نمیدی گلم

همتا
همتا
11 ماه قبل

عالی بود ستی جون
کوتاهم نبود ولی خوب میشد اگه بیشترم میشد

Newsha
Newsha
11 ماه قبل

خیلی عالییی بود ستی جونمم😍
من چند پارت رو عقب موندم از تقریبا همه ی رمان های این چند روز امروز صبح دوباره رسیدم😂🤦🏻‍♀️
نمیدونم قبلا گفتم یا نه اما این رمانت یه حس خودمونی بهم میده🥲نمیدونم چطور بگم بی شیله پیله و تمیز و قشنگه عزیزم😁😘❤

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
11 ماه قبل

من تازه دیدم رمان رو ستی جون

خیلی قشنگ بود
بی نظیر همه چیز رو به تصویر کشیدی 👌

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x