رمان ملورین پارت 44 - رمان دونی

 

 

محمد نزدیکش شد و درست در یک قدمی‌اش ایستاد، با جدیت به چشم‌های درشت و سبز رنگش خیره شد و گفت:

 

– من همچین حرفی زدم الان؟

 

سر بالا انداخت و گفت:

 

– خب نه ولی منظورت چی بود؟ نکنه دیگه نمیخوای بیای اینجا نه؟

 

دست کوچکش را که لبه‌ی ژاکتش را به چنگ گرفته بود در دستش گرفت.

خیره به انگشت‌های ظریف و دخترانه‌اش گفت:

 

– منظورم این بود که تو و مینو رو می‌خوام ببرم خونه‌ی خودم، اینجا جای مناسبی برای شماها نیست!

 

منزلِ خودش؟

یعنی میخواست او را پیش پدر و مادرِ خودش ببرد؟

لب گزید و ترسیده گفت:

 

– نمیشه که…اخه مامان و بابات که منو تا به حال ندیدن، درست نیست من بیام.

 

کمی مکث کرد و بعد با معصومیتی کودکانه ادامه داد:

 

– اصلا اگه مامان و بابات منو ببینن، چی فکر میکنن پیشِ خودشون؟ نمیگن دختره نه بابا داره نه مامان یک کاره بلند شده اومده اینجا که چی بشه؟

 

محمد در سکوت تنها به حرف‌ها و نگرانی‌های ملورین گوش می‌داد و هیچ نمیگفت.

انگشت‌های کوچکش را در هم پیچیده و گفت:

 

– یعنی مامان و بابات مخالف نیستن؟

اخه نمیشه که من با یه خواهر پاشم بیاد سر بار شما بشم…زشته اینطوری …نچ من خجالت میکشم.

 

 

 

بخاطر هول شدنِ بیش از اندازه‌اش به لکنت افتاده بود و میان صحبت‌هایش کمی مکص می کرد.

 

محمد اما بر عکس تو با خونسردی کامل و دست به جیب ایستاده بود.

 

چشم‌هایش را کمی ریز کرده و خیره به ملورین که با کف دست خودش را باد می‌زد گفت:

 

– اروم باش دختر! چرا هول شدی حالا؟ مگه گفتم قراره بریم پیش مادر و پدرم که اینقدر هول کردی؟

 

نگاه گیجش را به مرد دوخت و اهسته پچ زد:

 

– پس چی؟

 

– خونه دارم خودم، من و تو و مینو میریم اونجا.

 

برای یک لحظه جا خورد!

تمام فکر های بد به یک باره به ذهنش حجوم اوردند و با ناراحتی پچ زد:

 

– یعنی…یعنی همینطوری…همینطوری مخفی؟

 

پرسشی خیره‌ی دخترک شد:

 

– منظورت چیه؟

یه مدت میریم اونجا تا من با مادرم صحبت کنم، جریانو واسش تعریف کنم، همین.

 

حس دم دستی بودن به او دست داد!

اهسته لب بالایش را به دندان گرفت و پچ زد:

 

– چرا؟ مگه قرار نیست…قرار نیست محرم بشیم نه؟ خب چرا نباید کسی بدونه!

 

از مخفی بودن رابطیشان ناراحت بود.

تمام فکر‌های بد و زننده توی سرش بالا و پایین می‌پریدند و اجازه‌ی تمرکز را از او صلب می‌کردند.

 

 

 

آن طرف ماجرا محمد ایستاده بود.

با توجه به اعتبار و آبروی پدر و مادرش، گفتن حقیقت برایش به شدت سخت بود

 

از طرفی نمی‌توانست قیدِ ملورین را بزند و میخواست او را همیشه کنار خودش داشته باشد

 

دستی میان موهای پریشانش کشید و اهسته گفت:

 

– باید از قبل مادر و پدرمو اماده کنم ملو!

یهویی برم بهشون بگم یکی رو زن کردم و میخوام بیارمش تو خونتون؟

به نظرت جا نمیخورن؟

اصلا مادر و پدر خودت اگه بشنونن شوکه نمیشن!

 

سر پایین گرفت و با تلخی پچ زد:

 

– من پدر و مادر ندارم که بخوان شوکه بشن!

بحث من…بحث من اینه که میخوای منو یه گوشه از زندگیت نگه داری فقط؟

نمیخوای به کسی بگی…بگی…میخوای منو صیغه کنی؟

 

یک قدم به سمتش برداشته و درست روبرویش ایستاد.

دست زیرِ چانه‌اش فرستاده و همانطور که سرش را بالا میگرفت گفت:

 

– میگم، به وقتش به همه‌ی عالم و ادم میگم…

 

خیره به نگاهِ محمد پچ زد:

 

– وقتش کیه؟

 

حتی خودش هم نمیدانست!

سوالی بود که از خودش می‌پرسید و هیچ جوابی برایش پیدا نمی‌کرد!

 

نمیخواست ملورین را گوشه و کنارِ زندگی‌اش پنهان کند ولی از واکنشِ پدرش ترس داشت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شب از ستاره ها تنها تر است به صورت pdf کامل از شیرین نورنژاد

            خلاصه رمان :   مقدمه طرفِ ما شب نیست صدا با سکوت آشتی نمی‌کند کلمات انتظار می‌کشند من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست شب از ستاره‌ها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست چخماق‌ها کنارِ فتیله بی‌طاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل می‌خورد من تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x