رمان ناسپاس پارت 18 - رمان دونی

 

خودم درهای قراضه ی حیاط رو باز کردم و موتورو بردم داخل.نه خبری از غلام بود نه شیرین نه حتی اون دختره عینکیه ساتو…!
حیاط این خونه قدیمی پلاسیده هم البته کم از اون دشتی که رفته بودم نداشت.
اینجاهم پر از دارو درخت و گیاه بود.
کلاه کاسکتم رو از روی سرم برداشتم و قدم زنان رفتم سمت ننجون که داشت به مرغ و جوجه ها دونه میداد.
تا صدای گام هام رو شنید سرش رو برگردوند سمتم.
رو صورت پیر اما مهربونش یه لبخند از ته دل نشست و دیگه حتی یادش رفت جوجه هاش رو دون و آب بده.
چرخید سمتم و گفت:

-سامی…ننه دورت بگرده…از صبح که رفتی چشم انتظارت بودم…هرچه قدرهم که از غلام میپرسیدم میگفت خبری ازت نداره …میگفت مونور که خریدی سوارش شد ی و د برو که رفتی…موتورت مبارکت باشه ننه ..پولاتو خرج نکن ننه.. چند صبای دیگه وقت زن گرفتنت…زنا مرد ولخرج نمیخوان…

خندیدم.گرچه من اگه تا آخرعمرمم ولخرجی میکردم باز ثروتم اونقدری بود که هفت نسل بعدم رو پوشش بدم اما ننجون همچنان جلوی خودش رو واسه گفتن این نصیحت ها نمیگرفت….
دستامو به کمر تکبه داوم و گفتم:

-میخوام چندتا سوال ارت بپرسم ننجون….

اومد سمتم و گفت:

-خیر باشه ننه!

اشاره کردم به تخت ها و کفتم:

-خیر و شرش رو نمیدونم.بریم اونجا بشینیم میگم براتون!

دستشو رو چشمش گذاشت و گفت:

-ای به چشم!

راه افتادیم سمت تخت و هردوهمونجا روبه روی هم نشستیم. ننجون که بساط سماورش گوشه ی تخت به راه بود یه استکان چایی برام ریخت و همزمان گفت:

-خب ننه ..بگو ببینم چی میخوای بگی!

دلم میخواست از سلدا برام بگه.دلم میخواست در مورد اون حرف بزنیم و چیزای بیشتری بدونیم …
دستی تو موهام کشیدم و گفتم:

-سلدا ننجون…میخوام راجب سلدا حرف بزنم

تا اسم سلدارو آوردم رفت تو عالم فکر و خیال و یه لبخمد هم روی صورت نشوند و گفت:

-هاااا….سلدا!

یه نگاه به چایی خوش رنگ و لعابی که برام ریخته بود انداختم و بعد گفتم:

-آخرین باری که سلدارو دیدم شب قبل از سفری بود که به ایتالیا داشتیم….قرار بود سه ماه اونجا بمونیم و بعداز زایمان مامان برگردیم….خاطرت هست!؟

سرش رو آهسته تکون داد.برای خودش هم یه استکان چایی ربخت و گفت:

-ها که خاطرم هست…اونقدر برام مشخصن که انگهر همین دیروز بود…

سرانگشتمو رو لبه ی استکان کشیدم و گفتم:

-اون روز قبل رفتن خودمم نمیدونستم این آخرین باریه که قراره سلدارو ببینم…همه جا تو فکرش بودم.حتی وقتی رُم بودیم هم فقط روزشماری میکردم برگردیم اما خب موندنمون طول کشید.اون زمان سلدا بود و خاله ناری زنده..
ولی چندماه بعدش وقتی برگشتیم نه خبری از سلدا بود نه خبری از خاله ناری …

اسم خاله ناری که به میون اومد آه بلندی کشید و گفت:

-هی روزگار….نارگل بیچاره بخت سیاهی داشت..
هفت روز از رفتن شما گذشته بود که برای سومین بار سکته کرد و در دم جون سپرد…ببچاره نشد که وصیتی هم بجا بزاره….ما به آقا خبر دادیم .حال مادرت خوب نبود و نمیتونست بیاد و اموراتو سپرد دست اژدرخان….ماهم نارگل رو خاک کردیم و مراسم کوچیک اما آبرومندی براش گرفتیم…
بیچاره تازه داشت از زندگیش لذت میبرد که قلبش یاری نکرد…
پزشکها بهش گفته بودن این قلب واسش قلب نمیشه عشق سلدا بود که سرپا نگهش میداشت…

کنجکاوتر از همیشه پرسیدم:

-بعدش چیشد ننه..از بعدش بگو…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلیار
دانلود رمان دلیار به صورت pdf کامل از mahsoo

      خلاصه رمان دلیار :   دلیار دختری که پدرش را از دست داده مدتی پیش عموش که پسری را به فرزندی قبول کرده زندگی می کنه پسری زورگو وشکاک ..حالا بین این دو نفر اتفاقاتی میوفته که باعث…   پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
2 سال قبل

یعنی خاک تو سره سامی ک بخواد با سلدا ازدواج کنه ک کل شهر تنشو دیدن

آنیسا
آنیسا
2 سال قبل

سلدا همون دختره هست ک همش میخواد بده و پسرا هم شماره میدن بهش همونه ؟

Fatak
Fatak
2 سال قبل
پاسخ به  آنیسا

آره

هدیه
هدیه
2 سال قبل

چرا انقدر کم

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

🙂

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x