رمان نفوذی پارت 2 - رمان دونی

_اره پسرش توی ایران کاراشو ردیف میکنه

_کینطور،پس آمارِ این پسرشم برام در بیار

_حله

و صدای بوق آزاد توی گوشم پیچید گوشی به دستم ضرب گرفتم باید بفهمم نقشت چی و چی تو سرته!

“هانا”

غرزنانه رو به شبنم گفتم:

_بلند شو بریم بیرون که حوصلم سر رفته.

شبنم پوزخندی زد و گفت:

_مگه تو حوصلم به خرج میدی؟!

چشم غره ای بهش رفتم و گفتم:

_چی گفتی؟دوباره تکرار کن.

خندید و گفت:

_هیچی بابا،الانِ که بزنیمون

بلند شدم و از تو کمدم یه مانتو مشکی با خط های سیاه و سفید که با هم ترکیب شده بودن و نسبتا بلند بود در اوردم با یک شال مشکی و یک شلوار یخی تیره با لباسام عوض کردم و آرایش ملایمی هم کردم

_واااای تموم نشد دیگه؟؟

با اخم های گره خورده گفتم:

_اینقدر غر نزن شبنم!!

کیفمُ برداشتم و با هم از اتاق بیرون رفتیم…

مامانُ بابا توی سالن نشسته بودن و با هم میگفتن و میخندیدن لبخندی روی لبم نشست و با خودم گفتم من چه خانواده ای خوشبختی دارم.

با صدای مامان به خودم اومدم

_کجا میخوایید برید شما دو تا؟

اروم به شبنم گفتم:

_بازرسی حالا چی بگیم؟

شبنم آروم خندید و زمزمه کرد:

_بگو میخوایم بریم خونه ی سوگل

_چی دارید در گوش هم میگید؟

_هیچ…هیچی مامان،میخوایم بریم خونه ی سوگل بعد بریم خونه عمو سامان.

_باشه مواظب خودتون باشید

_چشم،مامان.

خودمُ شبنم از سالن بیرون رفتیم…

 

“مهتاب”

با شیطنت خاصی که توی چهرش بود گفت:

_این شیطونم رفت حالا میتونیم دو تایی خلوت کنیم.

گونمُ آروم با دستش نوازش کرد و من چشمام خیره ی چشمای عسلی رنگش بود که زمزمه کرد:

_تو چی داری که من تو هیچ زنی ندیدم؟!

با بار اولی که دیدمت این دل لعنتی پیشت گیر کرد!

با صدای زنگ گوشیش خودشُ عقب کشید.

بلند شدُ با اخم های گره خورده گفت:

_این کی که نمیذاره ما دو دقیقه آرامش داشته باشیم؟!

گوشیشو از روی میز برداشتُ تماس جواب داد

_بله حمید؟

_انگار که پسرشم داره راه خودشو میره.

باشه دیگه خودم پیگیر ماجار میشم ، یا علی خدافظ

بعد از اتمام مکالمشون مشکفانه به میلاد گفتم:

_چی میگفت حمید؟

دستشو به کمرش زدُ دست دیگشو روی لبش کشید و گفت:

_فرهاد پسرش توی ایران کاراشُ ردیف میکنه و آماری که گرفتیم

پسرش توی کارِ قاچاقِ موادِ!

اینجور که شنیدم کاراشو با دقت و زیرکی انجام میده

نفسشُ بیرون فرستاد و کنارم نشست و ادامه داد:

_باید یه جوری برم تو نخ این پسره و از کاراش سر در بیارم،بعد برم سراغِ اون فرهادِ عوضی!

 

هانا”

ماشینُ خاموش کردم و خودمُ شبنم از ماشین پیاده شدیم.

توی راه شبنم به سوگل زنگ زده بود و سوگل هم درو برامون باز گذاشته بود.

وارد حیاط که شدیم چشمم به گلای توی باغچه افتاد

منم که عاشق گل بودم،محوِ تماشای گلا شدم که شبنم چند قدمی که جلوتر از من بود گفت:

_بیا دیگه چرا وایسادی؟!

شبنم اول تقه ای به در زد و بعد دستشو روی دستگیره گذاشت و درو باز کرد.

سوگل که داخل آشپز خونه بود به طرفمون اومد و با خوش رویی گفت:

سلاااام،خوش اومدین چطورین؟؟

شبنم با لبخندی که روی لبش بود گفت:

سلام عزیزم،من که عالیمممم!

لبخندی زدم و گفتم:

سلام به روی نشستت،خودت‌ چطوری؟

-بخوبیتون.

بعد اخماش توی هم رفتُ گفت:

_هانا خیلی بی معرفت شدیا یادی از من نمیکنی!

_ببخشید سوگل سرم خیلی شلوغ بود.

شبنم لبخند دندون نمایی زد و گفت:

_اره نکه چهار پنجتا بچه داره سرش خیلی شلوغه!

پس بندِ حرفِ شبنم هر دوشون زدن زیر خنده

دستامو به کمرم زدم و گفتم:

_ها ها خندیدیم بی مزه ها!

اخمالود به طرفِ مبل رفتم و نشستم.

سوگل که از خنده صورتش قرمز شده بود نفسی کشید گفت:

_واای از دستِ تو شبنم

شبنم نفس عمیقی کشیدُ به طرف من اومد و کنارم نشست و گفت:

_ناراحت که نشدی هانایی؟

با کنجِ چشمام بهش نگاه کردمُ گفتم:

_تو که منو میشناسی با این حرفا ناراحت نمیشم چشم سفید.

بعد خنده ی کوتاهی کردم که نیشگونی از بازوم گرفت

صورتم از دردِ نیشگون کمی جمع شد که دستمُ گذاشتم روی بازوم و گفتم:

_شبنم اگه دستم کبود شد میکشمت.

صاف نشست و گفت:

_حقته، پررو

سوگل که ما دوتا رو تماشا میکرد و میخندید با سینی چای که دستش بود به طرف ما اومد سینی رو روی میز گذاشت و روی مبل تک نفری نشست و با لبخندی که روی صورتش بود گفت:

_خب حالا چکار کنیم؟فیلم ببینیم؟!

شبنم لیوانِ چایُ برداشت و با نیشِ باز گفت:

_اره فیلم ببینیم،ژانر ترسناک!

_خنده ای کردمُ گفتم:

_تو اگه فیلم ترسناک دیدی که امشب از ترس خوابت نمیبره!

شبنم دهن باز کرد که چیزی بگه ولی سوگل وسط حرفش پرید و گفت:

_پس همون فیلمِ ترسناکُ می بینیم.

*************

نگاهی به ساعت مچیم کردم و با چشمای گرد شده گفتم:

_وایییی کی ساعت 9 شد؟!!

اصلا حواسم به ساعت نبود.

شبنم ریلکس جواب داد:

_9 که 9 مگه حالا چی شده؟

_الان مامان بازجویی میکنه کجا بودی تا الان؟چرا دیر کردی؟

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hank
Hank
4 سال قبل

میشه بدونم چند سالته و این رمان رمان چندمته هانا

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Hank

رمان اولم هستش چطور مگه گلم؟
.
.
.

S,A
S,A
4 سال قبل

رمان خیلی قشنگه دیگه خسته شده بودم از این رمان های تکراری دستت درد نکنه

Hana
Hana
4 سال قبل

ممنون گلم…سعی میکنم به کار ببرم و تمثیل و… در رمان فقط الان اول رمان

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

احسنت به رمانتتتت اجی هانا اصلا کیف کردم واقعا قشنگ بود افرین

Hana
Hana
4 سال قبل
پاسخ به  Artamis

مچکرم گلم خوشحالم که خوشت اومده…

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Hana

فدات اجی هانااااا

Mia
Mia
4 سال قبل

هانا جان رمانت خیلی قشنگه معلومه حساب شده اس
فقط یه پیشنهاد دوستانه می تونی بجای کلمه ی غرزنانه از غرولند کنان استفاده کنی .

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x