.
با صدای زنگ گوشیم سرمو از روی فرمون برداشتم و زل زدم به مانیتور گوشیم
یگانه بود!
جواب دادم
_ جانم یگانه جان؟
+ کجا رفتی دلوین؟
چرا خبر نمیدی؟
_ مگه مبینا بهتون نگفت؟
+ اون فقط گفت تو رفتی بیرون.. همین
_ خب راست میگه دیگه..اومدم بیرون.
+ چرا صدات گرفته؟باز گریه کردی؟
_ ها؟! نه چیزی نیست
+ باشه دلوین زود بیا خونه انقدم گریه نکن
_ باشه یگانه میام
فعلا خدافظ
+ خدافظ
(آریا)
منتظر زنگ مائده بودم اما زنگ نمیزد
در اخر گوشیمو برداشتم و به مائده زنگ زدم
پس از چهارتا بوق برداشت
_ سلام مائده خوبی؟
چیشد؟
مائده با صدای ناراحتی جواب داد:
+ سلام..من باهاش صحبت کردم..یخورده باید بهش فرصت بدی تا فکر کنه
_ جدی میگی مائده؟؟؟؟!!!
یعنی دلوین گفت فکر میکنه؟؟!!
+ اره..گفت فکر میکنه
کاری نداری اریا؟
_ من ازت ممنونم مائده..واقعا ممنونم..
نه برو خدافظت
+ خواهش میکنم..خدافظ
گوشیو قطع کردم
از بس خوشحال بودم تو پوست خودم نمی گنجیدم
به این فکر میکردم که دلوین داره فکر میکنه!
چقدر از مائده ممنون بودم بابت این لطفش
#چهار ماه بعد#
روزا همینطوری پشت سر هم میگذشت و من هنوز خبری از دلوین نداشتم
با اصرار های مکرر مائده برگشتم رفسنجان
اما دل و ایمانم اونجا بود.
(دلوین)
با گذشت چهار ماه از اون روزهای مزخرف بالاخره تونستم یکم با خودم کنار بیام
روز به روز بیشتر با علی آشنا شده بودم و میدونستم که میتونه خوشبختم کنه..
الآنم در حال پخش کردن کارتای عقدمون بودیم!!
در کنار علی آروم بودم..خیلی آروم..
به آخرین خونه ی مورد نظر هم کارت رو دادیم و برگشتیم تو ماشین علی
کلی با بچها دعوامون شده بود اما مجبور بودم این تصمیم رو بگیرم!
با صدای علی از تو خیالاتم بیرون اومدم
داشت منو صدا میزد
خیره به صورتش شدم
_ جان؟
+ جانت هزار سال..بریم ابمیوه بخوریم؟
از صبح سر پایی
_ اره بریم..خیلی نیاز داشتم خدایی
خنده ای کرد و ماشینو روشن کرد و حرکت کردیم
+ اوه دلوین
یادم رفت کارت دوستمو بدم
بذار اول کارت اونم بدیم بعد میریم
_ هعی خدا مردم چه شوهرایی گیرشون میاد..ما هم چه شوهری گیرمون اومده پیر شده آلزایمرم داره
دماغمو گرفت کشید
+ اینا همش بخاطر وجود توعه هاا
_ بیا برو کلک
بیا برو
اینم محمد علی
بچها این دلوینه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا فکر میکردم دلوین خوشگل تره
پارت بعدی لطفااااااااا☺
بدبخت آریا که منتظره ، دلم براش خیلی سوخت🤣🤣 فکر میکنه الان دلوین با دسته گل بر می گرده😂
من به یه چیزی باور دارم این که اونی که عاشقت هیچ وقت ولت نمی کنه هیچ وقت ولی اونی که عاشقشی ممکن ولت کنه بعد اخه تو مخیلم نمی کنجه این دوتا برن باهم فقط امیدوارم رگ غیرت آریا بزنه بالا و دلوین به دزده که دیگه انقدر ما حرص نخوریم از کارای این دختره شیطون
اصلا دارییییی با احساسات دو تا ادم بازی میکنی بعد میگی قلبم شکسته بعد شم هر چقدر هم که اریا بدی کردی باشه یا با دختری دیده شده باش عشق واقعی اش تو بودی لوین واقعا چه طور میشه یه نفر انقدر عاشقت باشه بعد بهش پشت کنی بری بایکی دیگه وادفففففف فاضششش
مگه شما کامل نمیخونید دلوین میگفت آریا رو با یه دختر دیگه دیده داشته میخندیده
آریای بدبخت الان پیش خودش فکر میکنه این میخواد جواب مثبت بده نمیدونه رفته با ممد علی کارت عروسی هم داده:/
ولی عجیبه ماشالا همه مث من چش سبزن😐😂
ععی
دلم گرفت سید
حیف اریا بچم اخه دلوین بیشعور اریا که بهتر بود خاک بر سر
دلم میخواد اریا بفهمه روز عروسی بیاد بدزدتش و برش داره ببره
انشالللههعع
بیچاره محمد علی.با احساسات اونم داره بازی میشه🥺
نویسنده جان میشه لطفا آدرس خونه ی دلوین رو بدی یه صحبت دوستانه باهاش داشته باشم؟😇😊🔪🏹⛏🧨💣🗡🛡🔫🧹🌪
خداکنه آریا بفهمه و از دلوین متنفر بشه حیفشه بخاطر این دختره لوس عذاب بکشه خیلی هم از دلوین سر تره
اره والا
ارهههه
دقیقا
دلوین خیلی بد کرد با آریا
این دلوینه😶محبوبه ک از دلوین بهتره
خوبه ولی من فکر میکردم الان یه دختر خیلیییییییی خوشگل میدیدم
منم همین فکر رو کردم
تازه اریا هم از آرتین بهتره هم محمدعلی
ولی من نمیدونم چرا از آرتین خوشم میاد😂
منم 😂😂😂
🤣🤣👌👌
خدایی ارتین هم تکه جذابی
خیلی🤣🤣🤣
😂😂😂