رمان هم دانشگاهی جان پارت ۷۸ - رمان دونی

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۷۸

.

 

 

 

به در اتاقش که رسیدم تقه ای به در زدم و بعد از شنیدن بیا تو دستگیره رو پایین کشیدم و وارد اتاق شدم

با هزار زور و زحمت به زنی که مادر خطابش میکردم لبخندی زدم و سلامی کردم

_ جانم مامان؟کاری داشتی صدام می‌زدی؟

او هم متقابلاً لبخندی روی لب هایش نشاند و با متانت جوابم را داد

+ سلام مادر..نه کاریت نداشتم..تو خونه تنها بودم گفتم یه وقت کس دیگه ای نباشه..

_ آها..باشه مامان جان من برم بخوابم

امری نداری؟

+ نه مادر برو شبت خوش

لبخندی زدم و قدم برداشتم به سمت در اتاق

اما شنیدن اسمم از زبانش مجبورم کرد سر جایم بایستم

برگشتم به طرفش

_ جانم؟ کاری داری؟

از روی تختش بلند شد و کنار پنجره رفت

پرده را کنار کشید و پنجره را باز کرد

نفس عمیقی کشید و به سمتم برگشت

+ خیلی از هم دور شدیم آریا..

قبلا رابطه ی مادر پسری ما رو هیشکی نمیتونست ببینه..

من یه مادرم..حال تو رو میبینم

حال بچمو میبینم

یه مادر مریضی بچشو وقتی که میبینه دلش میخواد همونجا خودش بمیره و جونشو به بچش بده

تمام اون روزایی که تو کانادا بستری بودی و روی تخت بیمارستان دراز قد افتاده بودی حاضر بودم جون خودمو بدم تا تو سالم باشی..تا تو دوباره قلبت به تپش بیفته..قلبت عاشق بشه..قلبت از عشق رنجش بکشه..

من یه مادرم آریا..یه مادر

می‌دونم عاشق شدی..

می‌دونم حال بدت هم بخاطر عشقه..

برای من و تویی که هیچکدوم از حرفامون پنهون نمی موند سخته آریا..

من برات کم گذاشتم تو مادریم؟

جوونیاتو دیدم از دیگرون شنیدم که بچهای این دوره زمونه دوست دارن مادراشون هم جوون و بی عیب و نقص باشن

مگه من برات همین نشدم؟

مگه من روشن فکر نشده بودم؟

من حتی اون نازی که با احساسات تو بازی کرد رو هم میشناختم آریا..

این سخت نیست برای یه مادر؟

دوست دارم بهم بگی آریا..

می‌خوام بدونم کیو انقد دوست داری که داری جونتو فداش می‌کنی..

من نمیتونم آب شدنتو ببینم آریا

راست و حسینی بهم بگو کیه..خودم دستشو تو دستات میذارم..

 

مامانم راست میگفت من و اون چیز پنهونی از هم نداشتیم

چی شده بود که انقد ازش دور شده بودم؟

دلوین چی سرم آورده بود؟

اگه به مامانم میگفتم کمکم میکرد؟

اگه می‌گفتم برام پا پیش میذاشت؟

اگه می‌گفتم می‌رفت باهاش صحبت میکرد؟

قطره ی اشکی که نباید میریخت ریخت..

مامان نگران بهم زل زد یکی یدونه اش بودم دیگه..همونی که براش جون میداد

+ پس حدسم درست بود اریا؟

عاشق شدی؟

نمیگی بهم کیه؟

لبخندی پر از غم به روش زدم چرخیدم به سمت در

آروم با صدایی که شک داشتم شنیده باشه براش حرف زدم

_ اره..اره مامان..عاشق شدم..این عشق از پا درم آورده..

من الان دارم میفهمم عشق چیه..

میفهمم که نازی رو اصلا دوست نداشتم..

چرخیدم سمتش و یه نگاه گذرا بهش انداختم

او هم قطرات اشکش جاری بود..

_ پسرت داره تو عشق دلوین میسوزه و میمیره الهام خانوم

حرفمو زدم و رفتم

از در خروجی سالن بیرون زدم

از در حیاط نیمه باز هم بیرون زدم

سوار ماشین شدم

اول از همه گوشیمو خاموش کردم..بعد هم ماشینو روشن کردم و با تیک آفی از خونه دور شدم

صدای کلفت مردانه ام در ماشین می پیچید

صدای هق هق گریه هام امونمو بریده بود

دست روی دست گذاشتی که چی اریا؟

که چی؟

تو داری با خودت چیکار میکنی مرد؟

تو با مادرت چیکار کرده بودی؟

حالمو از امام رضا میخواستم و بس

اولین پمپ بنزین ماشینمو بنزین کردم و روندم به سمت حرمش..

میخواستم به جایی برسم که یک بار دیگه هم بهش پناه آورده بودم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

قلمت خیلی ناراحت کننده ست😥

Rebecca
Rebecca
2 سال قبل

اخه چرا انقدر این بچه بیچاره منو زجر کش می کنی 😢😢

sanaz
sanaz
2 سال قبل

اخی الهی بمیرم براش گنا داری طفلی💔😢😭

Koosr
Koosr
2 سال قبل

بمیرم برای بچمممممممم

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x