رمان چشمانی غرق در عسل پارت۲ - رمان دونی

رمان چشمانی غرق در عسل پارت۲

چشمانے غرق בر عسل🧡

(کارن)

جانان غرق خواب بود….

صورت سفید…چشای عسلی….

گونه های سرخ و لباس قرمز….

بچه سن میزد…ولی خیلی زیبا بود….

خیلی زیاد…..برای بار هزارم به خودم لعنت فرستادم…که برای چی دیشب اون بلا رو سرش آوردم….

اون که تغصیری نداشت…قاتل اصلان..

کس دیگه ای بود…پدرش…

اصلان دوماد این خانواده بود..

یک شب که قرار بود من با دختری که دوستش داشتم ازدواج کنم….این اتفاق افتاد

سر سفره عقد بودیم….

قرار بود…ستایش بله رو بده که….

صدای داد یکی بلند شد….

هراسون داخل شد….

با لکنت گفت….اصلان خان رو کشتن…..

گفت می‌دونه کی کشتش

دیدتش….گفت منوچهر محمدیه

یکی از اهالی این روستا…

عقد من بهم خورد…و جای پارچه. سفید….کل عمارت رو پارچه سیاه پوشوند.دیشب تحت تاثیر حرفای عمه ملوک قرار گرفتم….

چشامو محکم فشار دادم و دستامو مشت کردم..

تقصیر خودشم بود…چون وقتی آوردنش عمارت خیلی زبون درازی کرد….و باعث شد…کنترل خودمو از دست بدم…

با صدای اخش روی تخت نیم خیز شدم ….و صداش زدم…

+جانان…جانان؟

_ابا…

چشاشو باز کرد…و با دیدن من تو چشاش اشک جمع شد….

_ا…ب

بلند شدم …و سمت میز رفتم…و با یه لیوان آب برگشتم سمتش…کمکش کردم آب رو بخوره…

+خوبی؟

قطره ی شفافی روی گونش نشست….

+پووووف…بلند شو….

_برای چی؟

+گفتم بلند شو

آروم از رو تخت بلند شه که صورتش کمی قرمز شد..و ناله ای کرد…

نگران سمتش رفتم….

+خوبی؟

_نه زیر دلم خیلی درد می‌کنه….

+ای بابا…

دستمو انداختم زیر زانوش و توی بغلم گرفتمش…..

_وای ارباب زاده الان میوفتم

+نترس سنگین نیستی….

آروم در حموم رو باز کردم….

و وارد شدم….همون‌طور که جانان تو بغلم بود…

وانو پر از آب کردم….و گذاشتمش داخل آب….

با دیدن بدن سفیدش چند تا نفس عمیق کشیدم….

و وانو پر از کف کردم

میدونم از دلش نمیشد در آورد…ولی یکم مهربونی….به جایی بر نمی خورد میخورد؟

بغل وان نشستم…و شامپو رو روی سرش ریختم که چند تا قطرش روی بدنش ریخت….

لرزید

+سرد بود؟

_اوهوم…ارب…اب زاده صبر کنید خودم می..

دستشو گذاشت روی سرش…که زدم پشت دستش…

+نوچ خودم میخام بشورم….

شروع کردم به کفی کردن سرش…..

موهای نرمی داشت….

بلند و نرم..درسته شستنش مشکل بود…ولی با حوصله شروع کردم…به شستن موهاش….

(جانان)

بند حوله تن پوش رو بستم و رفتم بیرون…

جلوی در داشت با یکی حرف میزد…

بعد از چند دقیقه سینی رو گرفت و آورد داخل…

گذاشتش روی تخت و گفت

+بیا صبحانه هم رسید…

ابروهام پرید بالا…

ازش نمی‌ترسیدم چون اصلا الان ترسناک نبود

ولی کافی بود اعصبی بشه….

این اونه؟یا یه داداش دوقلو داره…؟چه خبره؟

+پس چرا وایسادی اونجا بیا بشین دیگه….

آروم نشستم روی تخت…

+خب چی میخوری؟

به محتویاتی که داخل سینی بود نگاه کردم

_کره عسل رو ترجیح میدم…

+نوچ…اول کاچی

کاسه رو داد دستم..که بوش کردم و سرمو کشیدم عقب…

_نه…

تخص شده بودم…

کاسه رو ازم گرفت…

+مگه دست خودته…

باز کن دهنتو

به زور دهنمو باز کردم….

خیلی جلوی خودمو گرفته بودم چیزی نگم…

_ایییییییی

+چته؟

_بدمزس توروخدا ارباب زاده بیخیال شید….

من حالت تهوع گرفتم‌‌….

+نخیر….

به زورررر کل اون کاچی رو ریخت تو حولقومم

بعدشم دستش رفت سمت…سیخ جیگر

_وای نه!….

خنده ای کرد و گفت

+ی جوری میگی وای نه…انگار گفتم سوسک بخوری!

زار زدم و گفتم

_جیگر نه!

+بگیر..

چنگالو از دستش گرفتم….و گذاشتم دهنم

صورتم مچاله شد….

کاملا جم شد…

_ای خدااااا

خواست دومین جیگر رو بده…که گفتم

_نه این دفعه رو شرمندم

+جانان؟

با ترس گفتم

_ب..له؟

+باز کن دهنتو

خیلی جدی بود….

با بغض دهنمو باز کردم…و جیگر رو خوردم

احساس میکردم دارن کرم میریزن تو معدم…

چهار تا سیخ رو به خوردم داد..

دستش خواست سمت پنجمی بره

خودمو انداختم روی تخت….

_دیگه نمیخورم ترکیدم بابا

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان

  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام میده و حالا برای گرفتن مجوز محتاج آریا شده تصمیم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دنیای بعد از تو
دانلود رمان دنیای بعد از تو به صورت pdf کامل از مریم بوذری

    خلاصه رمان دنیای بعد از تو :   _سوگل …پیس  …پیس …سوگل برگشت و  نگاه غرانش رو بهم دوخت از رو نرفتم : _سوال ۳ اخمهای درهمش نشون می داد خبری از رسوندن سوال ۳ نیست … مثل همیشه گدا بود …خاک تو سر خرخونش …. پشت چشم نازک شده اش زیاد دلم شد و زیر لب غریدم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Elham
Elham
2 سال قبل

میگم … رمان خیلی قشنگیه کاش بیشتر بنویسی، بعد میشه یکی بگه خونبس چیه ؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Elham
sanaz
sanaz
2 سال قبل

کم بود نویسنده جون🥺💔
ولی خدایش رمانت قشنگه هاا❤🥺

sanaz
sanaz
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

باشه عزیز دلم❤💋

anisa
anisa
2 سال قبل

نوا دیوث عالیههههههههههههههههههههه

آرادین
آرادین
2 سال قبل

بین تمام رمان هایی که عضو های اصلی سایت رمان دونی نوشتن این در رده ی دوم عالیه‌.
اول(نقض قانون) نارحت نشیاااا
رمان خیلی عالیه بیشتر پارت بده🥰😍

آرادین
آرادین
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

♥♥

yegane
yegane
2 سال قبل

نویسنده جون رمانت عالیه ولی لطفا بیشتر پارت بدع

yegane
yegane
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

دمت گرم  💋 

Eda
Eda
2 سال قبل

واییییی
خیلی قشنگع نوااا
توروخدا بیشتر پارت بده🥺🥺🥺

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x