رمان چشمانی غرق در عسل پارت۳ - رمان دونی

رمان چشمانی غرق در عسل پارت۳

چشمانے غرق בر عسل🧡

 

+باشه هرجور راحتی…

به جان خودم این همون پسر دیشب یه نبود….

صد در صد داداش دوقلو داره قطعا

+جانان

_بله؟

+پاشو لباس بپوش سرما میخوری….

سری تکون دادم….و رفتم پشت در کمد لباسامو عوض کردم….

از پشت در آمدم بیرون …که دیدم مشغوله

داشت سشوار رو میزد به برق

+بشین..

_ام..من…

+جانان

 

_باش

نشستم روی صندلی و به اینه نگاه کردم….

سشوار رو روشن کرد و شروع کرد خشک کردن موهام….

حوصلم سر رفته بود…درست دو روز بود که تو این اتاق بودم دلم برای ابا جهان تنگ شده بود…

+بابت دوروز پیش …ازت معذرت میخام جانان

با چشای گرد شده نگاهش کردم

همه که میگفتن ارباب زاده خیلی خشک…و مغروره

+اونجوری نگاه نکن جوجه

_شما تقصیری ندارید….

سشوار و خاموش کرد و گذاشت روی میز

+یادت رفته؟چه بلایی سرت اوردم؟

_نه!ولی…تغصیر کار شما نبودید…تغصیر کار…. منوچهر بود….

+پدرت؟

_اوهوم!

•••••••••••••••••••••

مهناز:این دختره اینجا چیکار میکنهه؟هان؟

با توعم کارن!این اینجا چیکار میکنه؟

خواست سمتم بیاد…که صدای ارسلان خان بلند شد….

ارسلان:مهناز…بسته دیگه شورشو در نیار….جانان عروس منع و نمیزارم تو بهش بی احترامی کنی گرفتی.؟

مهناز:دایی…

ارسلان:بسه برو چشمم بهت نیوفته..

بعد هم رو کرد سمت کارن و گفت

ارسلان:برو آقا بزرگ کارت داره…

کارن باشه ای گفت و رفت

سرمو انداختم پایین که با ارسلان خان چشم تو چشم نشم

صداش بلند شد

ارسلان:سعی کن سمت افسر ملوک و مهناز نری

چ گذاشت و رفت

مگه از جونم سیر شدم؟

لیلی:جانان؟

_بله؟

لیلی:اینجا چیکار می‌کنی؟

_هیچی

لیلی:معلومه خسته ای بیا بریم استراحت کن

….باشه ای گفتم و پشت سرش راه افتادم….

از پله ها بالا رفتیم که با خانومی رو به رو شدیم

زن: لیلی؟

لیلی:بله؟

زن:کیه این دختره؟

لیلی: زن کارن….

زن:کجا میبریش؟

لیلی:میبرمش استراحت کنه!سوزان

زنی که فهمیده بودم اسمش سوزانه گفت

سوزان:مگه خونبس نیست؟

لیلی خانم دورش زد و از پله ها بالا رفت

لیلی:هست…ولی اسمش تو شناسنامه پسر منه…بیا جانان…

•••••••••••••••

با نوازش های موهام چشمم رو باز کردم

که با ارباب زاده رو به رو شدم

+پوف…کشتی منو تو دختر

صاف نشست…

منم نشستم…و تکیه به تاج تخت دادم

_چرا؟

+هرچقدر صدات کردم بیدار نشدی دیگ داشتم میرفتم دکتر خبر کنم

_معذرت میخام ارباب زاده که نگرانتون کردم

+دیگه نگو ارباب زاده اصلا کی بهت گفت بگی ارباب زاده؟

_رانندتون

+پوف…صدام کن کارن

معذب شده بودم…دست خودم نبود…

من تاحالا هیچ مردی رو تو زندگیم نداشتم…حتی..

_باشو..

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
HSE
HSE
2 سال قبل

سلام دوست عزیز .پارت بعدی را کی قرار میدید ؟

HSE
HSE
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

ممنونم 🌺

1746631708
1746631708
2 سال قبل

سلام دوستان من مشکل دارم رمانم در حال تایپه ولی نمی‌دونم چطوری بزارمش تو رمان دونی اگه میشه کمکم کنید

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط 1746631708
نوا
نوا
2 سال قبل
پاسخ به  1746631708

فاطمه جون برات میزارع

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  1746631708

عزیزم اگر تل داشتی که الان تل جواب نمیده میفرستی برا فاطی برات میزارع یا اینکه یکی از رمانا تموم شد کسی توی صف نبود مدیرت میکنه خودت بزاری

ریحان
ریحان
2 سال قبل

چرا انقدر اسمشو تکرار میکنن؟!🤔😅

نوا
نوا
2 سال قبل
پاسخ به  ریحان

چیشو زندگی؟

ساحل
ساحل
2 سال قبل

نوا عزیزم
رمانت قشنگه قشنگم 😘
منتها پارتا داره روز ب روز آب میره جا که بیشتر شه😓😂❤
دقمون‌ نده دوخط بیشتر بنویس دختر😂

نوا
نوا
2 سال قبل
پاسخ به  ساحل

فعلا منتظرم فاطی بیاد 🤣 🤣 🤣

sanaz
sanaz
2 سال قبل

عالی بود عشقم❤🥲

نوا
نوا
2 سال قبل
پاسخ به  sanaz

ممنونم

کراش 🥲🤏🏼
کراش 🥲🤏🏼
2 سال قبل

آح رو کارن کشییدم

کراش 🥲🤏🏼
کراش 🥲🤏🏼
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

کراش😂😂🤏🏼🥲

نوا
نوا
2 سال قبل
پاسخ به  کراش 🥲🤏🏼

آهان🤣

anisa
anisa
2 سال قبل

من هیچی از رمان نفهکیدم چی شد چی بود😂

anisa
anisa
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

باشع رفتم🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x