همینطور که دستم هنوز جلوی دهنم بود و داشتم لقمه رو می جویدم، با تعجب نگاهم رو ازشون گرفتم و به سورن نگاه کردم….

 

سورن بادی تو گلوش انداخت و با غرور و لحن بامزه ای گفت:

-ببین چه شوهری پیدا کردی..

 

لقمه رو قورت دادم و لیوان دوغم رو برداشتم و چشم غره ای بهش رفتم:

-زود باش اقای شوهر کم مزه بریز..دیرمون شد..

 

-جوون..قربون اون لب و زبونت که میگه شوهر..

 

درحالی که کیلو کیلو قند تو دلم اب میشد، دوباره چشم غره ای بهش رفتم و سورن با خنده و تند تند مشغول خوردن شد….

 

تموم که کرد، با استیصال نگاهش کردم و گفتم:

-وای من خیلی سنگین شدم..حس می کنم نمی تونم پاشم…

 

با خنده و خیلی مهربون گفت:

-بیام بغلت کنم؟!..

 

چشم هام گرد شد و کیفم رو از روی میز چنگ زدن و سریع بلند شدم که قهقهه ی سورن به هوا رفت….

 

والا ازش بعید نبود..یهو میومد جلوی این همه ادم جدی جدی بغلم می کرد…

 

بعد از تشکر از صاحب مغازه، بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم…

 

با کلی شوخی و اذیت کردن های سورن که ته همشون باعث خجالت کشیدن من میشد، رفتیم سمت طلافروشی….

 

وارد یک طلافروشی شیک و تقریبا بزرگ شدیم..

 

#پارت۱۸۹۳

 

یک مرد میانسال با خوشرویی بهمون خوش امد گفت…

 

سورن همینطور که به طلاهای داخل ویترین نگاه می کرد، با اشتیاق رو به مرد گفت:

-ما دنبال حلقه ی ازدواج هستیم..

 

مرد با لبخند گفت:

-مدل خاصی مدنظرتون هست؟!..

 

سورن نگاهی به من کرد و سرش رو سوالی تکون داد..

 

کمی جلوتر رفتم و گفتم:

-نه مدل خاصی تو ذهنمون نیست..فقط می خواهیم ست باشه..و هرچی ساده تر باشه بهتر…

 

مرد سرش رو تکون داد و چرخید سمت ویترین مغازه ش..

 

چندین مدل حلقه ی ست اورد و جلومون گذاشت..

 

من و سورن با ذوق و شادی نگاه می کردیم و از هرکدوم که خوشمون میومد دستمون می کردیم و بهم نشون می دادیم و نظر همدیگه رو می پرسیدیم….

 

در اخر یک ست چشمم رو گرفت و با ذوق دستم کردم و از سورن هم خواستم مدل مردونه ش رو دستش کنه….

 

دست هامون رو کنار هم نگه داشتیم و با خوشحالی نگاه کردیم…

 

تو دستمون حتی خوشگلتر هم نشون داده میشد..

 

یک ست رینگ ساده که مدل مردونه ش وسطش دور تا دور یک خط داشت…

 

مدل زنونه ش جای اون خط وسطش، یک ردیف نگین ریز خیلی خوشگل روش کار شده بود…

 

با ذوق به سورن نگاه کردم و گفتم:

-همینه..تو دوسِشون داری؟!..

 

#پارت۱۸۹۴

 

با چشم هایی که برق میزد سرش رو به تایید تکون داد و فهمیدم پسندیده…

 

دوباره دست هامون رو کنار هم نگه داشتیم و نگاه کردیم…

 

حلقه رو پشت حلقه ی نشونم انداخته بودم و جلوه ی دوتاشون هزار برابر شده بود…

 

سورن دستم رو گرفت و با محبت بوسه ای پشت دستم زد که با خجالت به فروشنده نگاه کردم…

 

با لبخند داشت نگاهمون می کرد و وقتی متوجه ی نگاهم شد گفت:

-مثل اینکه انتخاب شد؟..

 

سرم رو تکون دادم و حلقه هارو دراوردیم:

-بله..این ست رو برمی داریم..

 

مرد با چرب زبونی گفت:

-چه انتخاب زیبایی..این ست از ست های خاص مغازه امونه..مبارکتون باشه…

 

تشکر کردیم و مرد دوباره گفت:

-دوست دارین چیزی داخل حلقه ها حک کنین؟..

 

با سورن نگاهی رد و بدل کردیم و سورن گفت:

-می تونیم اسم هامون رو داخل حلقه های همدیگه بزنیم؟!…

 

مرد سر تکون داد و گفت:

-بله حتما..

 

کمی فکر کردم و بعد گفتم:

-تاریخ عقدمونم میشه کنار اسم هامون باشه؟..

 

سورن با لبخند سرش رو به تایید تکون داد و فروشنده گفت:

-بله چرا نشه..پس اسم ها و تاریخ رو بفرمایید تا براتون انجام بدیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۷۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
25 روز قبل

اگه پدربزرگ پرند راضی به عقدشون بشه و اینم چندین ماه این داستانو کش نده

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x