فقط هردفعه لباس هارو پرو کرده بودم و با اینکه یکی دو تا انتخاب کرده بودیم اما ترجیح دادم نخرم تا سورن بیاد….

 

سوگل بعد از خسته نباشید به فروشنده، لباس داخل ویترین رو نشون داد و گفت:

-از این مدل رنگ سفیدش هم موجوده؟..

 

خانم فروشنده لبخندی زد و گفت:

-بله..چه سایزی؟..

 

دنیز به من اشاره کرد و من جلوتر رفتم و فروشنده نگاه دقیقی به من انداخت و بعد سرش رو به تایید تکون داد و گفت:

-بله سایزشون موجوده..پرو می کنین؟..

 

-بله..ممنون..

 

فروشنده رفت لباس رو بیاره و ما مشغول نگاه کردن لباس های داخل مغازه شدیم…

 

عسل همینطور که تو مغازه می چرخید و لباس هارو نگاه می کرد، رو به سوگل و دنیز گفت:

-ما هم باید لباس بخریما..همینطور که دنبال لباس برای پرندیم برای خودمونم نگاه کنیم شاید از چیزی خوشمون اومد….

 

سوگل و دنیز تایید کردن و من گفتم:

-اره..کاش اول برای شما خریده بودیم..

 

سوگل لبخندی زد و گفت:

-نه عزیزم..لباس تو مهمتره..اول تورو کامل می کنیم بعد اگه وقت شد ما هم می گیریم..هنوز فردا هم می تونیم بیاییم….

 

-اخه من منتظر سورنم..گفته تا نیومدم چیزی نخر..

 

سه تایی خندیدن و عسل درحال خنده چشم غره ای رفت و گفت:

-از الان اینقدر شوهر زلیل نباش..دو روز دیگه میگه همه لباسات باید به انتخاب من باشه…

 

#پارت۱۸۹۹

 

شونه بالا انداختم گفتم:

-نه سورن اینطوری نیس..بعدم چون خیلی ذوق داشت نتونستم بگم نه…

 

دنیز همراه با حرکت دستش گفت:

-خاک تو سرت..

 

سوگل چپ چپ به دوتاشون نگاه کرد و گفت:

-چیکار دارین به داداشم..میخواد لباس خانمش به انتخاب خودش باشه..به شما چه…

 

عسل چینی به دماغش داد و گفت:

-اوه اوه..رگ خواهرشوهری این بالا زد..گمشو ببینم..خودش کم بود که بدون اجازه شوهرش اب نمی خوره می خواد اینم مثل خودش کنه….

 

من و دنیز خندیدیم و فروشنده همراه با لباس برگشت و سوگل فقط تونست زیر لب فحشی حواله عسل کنه….

 

با تشکر لباس رو از فروشنده گرفتم و همینطور که سمت اتاق پرو می رفتم گفتم:

-تا من می پوشم شما یه نگاه برای خودتون بندازین شاید از چیزی خوشتون اومد…

 

-باشه تو برو..پوشیدی صدامون کن..

 

وارد اتاق پروی بسیار بزرگی شدم که دور تا دورش اینه داشت…

 

در رو بستم و مشغول پوشیدن لباس شدم..

 

برای زیر کت، یک جلیفه تنگ دکمه دار داشت که اول اون رو پوشیدم…

 

شلوارش دم پا بود که روی قسمت رون و همینطور کمرش کاملا می چسبید و از زیر زانو گشاد میشد….

 

دم پاش انقدر بلند و گشاد بود که کامل کفش رو می پوشوند…

 

#پارت۱۹۰۰

 

شلوار رو هم پام کردم و بعد از مرتب کردن جلیقه، کت رو برداشتم و پوشیدم…

 

قدش تا زیر باسن بود و فقط یدونه دکمه داشت..

 

دکمه رو که بستم کاملا تنگ شد و به تنم می چسبید..

 

یقه ی بزرگ و استین های تنگ و سه ربع داشت و روی قسمت سر شونه ها چندتا چین داشت…

 

استین هارو بیشتر جمع کردم بالا و تا زیر ارنج بردم..

 

کمی توی اینه خودم رو برانداز کردم..

 

لب هام رو متفکرانه جمع کردم و بعد دکمه ی کت رو باز کردم تا ببینم چطور میشه…

 

لبخند رضایت بخشی روی لبم نشست..

 

به نظرم با دکمه باز مدلش خیلی قشنگ تر بود و اون جلیقه ی بامزه ش هم بهتر خودش رو نشون می داد…

 

کمی عقب تر رفتم و موهای بازم رو مرتب کردم و کمی روی شونه هام ریختم…

 

هی می چرخیدم و چپ و راست و عقب و جلو خودم رو چک می کردم…

 

از بین تمام لباس هایی که پرو کرده بودم، این بیشتر از همه به دلم نشسته بود…

 

تقه ای به در خورد و از جا پریدم..

 

وای کاملا دخترهارو فراموش کرده بودم..

 

لبم رو گزیدم و رفتم قفل در رو باز کردم و برگشتم وسط اتاق پرو که انقدر بزرگ بود چند نفر داخلش جا میشد….

 

در همون حال سرم رو بلند کردم و گفتم:

-چطوره دخترا؟!..

 

یهو با دیدن سورن پشت سرم، از داخل اینه چشم هام گرد شد و هین بلندی کشیدم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۳ / ۵. شمارش آرا ۸۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:           عقاب داستان دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گرایلی
دانلود رمان گرایلی به صورت pdf کامل از سرو روحی

    خلاصه رمان گرایلی :   کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار می‌شود بین انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. به هر حال پاشا از دلان دست نمی‌کشد و در این بین خاندان گرایلی بخاطر مسئله کهنه‌ نشده‌ی خونبس، دچار تحولی شگرف می‌شود.       به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین جا تمامش کنیم…. بیا کشش ندهیم… بیا و تو کیش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mamanarya
Mamanarya
21 روز قبل

الان متوجه شدین مدل کت شلوارش چ شکلیه یا ی پارت دیگه هم توضیح بده؟
شک نکنین پارت بعد هم وای تو کی اومدی و ی کم لوس بازی و بعد کف و خون قاطی کردن سورن از دیدنش توی این لباسه و قربون صدقه و ماچ و بوسه های دور از چشم بقیه و ریز خندیدن و چشم غره رفتن و چپ چپی نگاه کردن دخترا و زیر لب فحش دادنه. پارت بعد حتی ب پرداخت پول لباس هم نمیرسه

متولی ن
متولی ن
پاسخ به  Mamanarya
21 روز قبل

نه من هنوز به توضیح بیشتری نیاز دارم🤣
اینکه حالا هی دنیز لبش زیر دندون میگزه و چشم های خمار و پر از نیاز سورن رو ننوشتی

mobina
mobina
پاسخ به  متولی ن
21 روز قبل

دهنتوون سروییس😂😂😂

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  متولی ن
21 روز قبل

یادم رفت بخدا😂😂😂

ماه
ماه
پاسخ به  متولی ن
21 روز قبل

پرند بود
و اینکه سورن هی بگه جوووون قربونت برم 😂😂

متولی ن
متولی ن
پاسخ به  ماه
21 روز قبل

آره پرند، حواسم نبود
سورن بی صدا بگه قربونش برم😂😂😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x