رمان گرداب پارت 272 - رمان دونی

 

 

 

 

فشاری به دستم اورد و مهربون گفت:

-نگران نباش عزیزم قول میدم زود برگردیم..دنیزم که میره پیش مامان تنها نیست…

 

سرم رو تکون دادم و سورن ادامه داد:

-دیگه به هیچی فکر نکن..داریم میریم چند روز حسابی خوش بگذرونیم تا حال و هوای پرند خانوممون عوض بشه….

 

لبخندی از لحنش روی لبم نشست که با لذت گفت:

-اهان اهان همینه..بخند که طاقت ناراحتی و اشکتو ندارم…

 

لبخندم عمیق تر شد و سورن کنترل ضبط رو به طرفم گرفت و گفت:

-اینم خدمت شما..خواستی گوشیتم وصل کن اهنگای خودتو بذار..هرکاری که حالتو عوض میکنه بگو انجام بدم..تو فقط بخند که دنیای منم بخنده….

 

اروم خندیدم که با لذت گفت:

-جون جون..

 

لبم رو گزیدم که یک دستم رو بلند کرد و پشت دستم رو بوسید…

 

با خجالت سرم رو پایین انداختم که با همون لحن، بلند گفت:

-جون دلم..قربونش برم..

 

لبخند روی لبم نشست و سورن دیگه دستم رو ول نکرد و روی رون پاش گذاشتش…

 

دست خودشم روش گذاشت و انگشت هاش رو از بین انگشت های من رد کرد…

 

به دست هامون که محکم توی هم قفل شده بودن نگاه کردم و پلک هام با ارامش روی هم افتاد و سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و سعی کردم دیگه به هیچی فکر نکنم…..

 

#پارت1610

 

===============================

 

با صدای سورن که اسمم رو صدا می کرد، اروم لای چشم هام رو باز کردم…

 

چند بار پلک زدم و گیج به اطرافم نگاه کردم..

 

هنوز خواب بودم و حواسم سر جاش نبود..

 

صاف نشستم و خوابالو گفتم:

-چی شده؟..کجاییم؟!..

 

سورن خندون گفت:

-چه همسفری با خودم اوردم..از همون اول راه گرفتی خوابیدی؟..رسیدیم خانم…

 

دستی به صورتم کشیدم و با خجالت نگاهش کردم و گفتم:

-ببخشید..نفهمیدم کِی خوابم برد..چرا بیدارم نکردی؟…

 

-اشکال نداره..خسته بودی بیدارت نکردم..

 

نگاهی به کوچه و خونه های اطراف کردم و گفتم:

-خونه شون کدومه؟..

 

سورن به اپارتمانی که ماشین رو کنارش پارک کرده بود، اشاره کرد و گفت:

-تو این اپارتمانِ..پیاده شو که روده کوچیکه داره بزرگه رو میبلعه…

 

با خنده نگاهش کردم:

-چرا تو راه نگه نداشتی یه چیزی بخوری؟..

 

-سوگل واسه شام منتظرمون بود..گفتم دیگه سریع برسیم…

 

#پارت1611

 

سرم رو تکون دادم و دستگیره رو کشیدم و در رو باز کردم…

 

کیفم رو برداشتم و پریدم پایین و سورن با اعتراض گفت:

-اخر با این پریدنت از ماشین یه بلایی سر خودت میاری..چند بار بگم اروم پیاده شو…

 

نیشم رو باز کردم و گفتم:

-اینجوری کیف میده..

 

-داری یه کاری میکنی ماشینو عوض کنم..

 

-اِ نه..من دوسِش دارم..نکنیا..

 

چپ چپ نگاهم کرد و خودش هم پیاده شد و ریموت رو زد و درهارو قفل کرد…

 

ماشین رو دور زد و اومد کنارم و با دست اشاره کرد راه بیوفتم…

 

کنار در ساختمان ایستادیم و سورن زنگ واحد اخر رو فشرد…

 

با کمی مکث سوگل که از دوربین ایفون مارو دیده بود، صدای شاد و خوشحالش تو کوچه پیچید:

-وای سلام سلام..بالاخره اومدین..بیایین داخل..بیایین…

 

منتظر جوابی از ما نموند و در با صدای تیکی باز شد..

 

لبخند نشست روی لب هام و نگاهی به سورن انداختم که چشم هاش پر دلتنگی بود…

 

در رو هول داد و اون یکی دستش رو پشت کمرم گذاشت و گفت:

-برو داخل..

 

نگاهی به ماشین انداختم و گفتم:

-چمدونامون چی؟..

 

-بعدا خودم میارمشون بالا..بریم یکم بشینیم استراحت کنیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 93

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شیطانی که دوستم داشت به صورت pdf کامل از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان:   درمورد دختریه که پیش مادر و خواهر زندگی میکنه خواهر دختره با یه پسر فرار میکنه و برادر این پسره که خیلی پولدارهه دنبال برادرش میگرده و میاد دختره و مادره رو تهدید میکنه مادره که مهم نیست اصلا براش دختره ولی ناراحته اما هیچ خبری از خواهرش نداره پسره هم میاد دختره رو گروگان میگیره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

فاطمه جان میشه سال بد و آبشار طلایی رو هم. بذاری

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x