رمان گلادیاتور پارت 118 - رمان دونی

 

جلال کمی به سمت یزدان خم شد و با دقت بیشتری در چشمان عصبی و برافروخته او نگاه کرد و آرام تر از قبل گفت :

ـ با تنهایی رفتن و نبردن این دختر با خودتون ، تنها یه چیزی رو به فرهاد می رسونید …………. اونم اینکه این دختر بیشتر از اونچه که باید ، براتون اهمیت داره و مهمه .

یزدان حرصی و عصبی از جایش بلند شد و میان اطاق ایستاد و چنگی میان موهایش کشید . اینها چیزهایی بود که خودش هم به خوبی به آنها واقف بود و از آنها خبر داشت . خودش هم فهمیده بود که چه بخواهد و چه نخواهد ، گندم به خط قرمز و جدی ترین نقطه ضعف زندگی اش تبدیل شده بود . نقطه ضعفی به شیرینی عسل و به طنازی گربه ای خانگی .

ـ بردن این دختر به عمارت فرهاد ، مثل این می مونه که خودم با دستای خودم تو دهن شیر فرو ببرمش .

جلال موشکافانه تر از قبل به یزدان نگاه کرد :

ـ این دختر براتون مهمه ؟

یزدان سمت جلال چرخید و نگاهش کرد ……………. جلال با اینکه دست راست و امینش محسوب می شد ، اما باز هم نمی توانست حقیقت ماجرا را به او بگوید ………… گندم راز سر به مهر گذاشته زندگی اش بود ……….. گندم حال و گذشته و آینده اش بود .

ـ من بدم می یاد کسی به دارایی من چشم داشته باشه …………… چه اون چیز یه تکه زمین باشه ، چه یه تکه چوب ، چه یه دختر اونم به کم سن و سالی گندم ………….. گندم چیزیه که فعلا برای منه و کسی حق نداره بهش چشم داشته باشه .

گندم با حالی خراب به یزدانِ کلافه و عصبی ایستاده مقابلشان نگاه کرد ………… مثل اینکه با ورودش به این عمارت نه تنها زندگی یزدان ، بلکه کار او را هم تحت تاثیر قرار داده بود .

یزدان ادامه داد :

ـ می خواد گندم و با خودم اونجا ببرم تا با یه دست شمعدونی جعلی معاوضش کنم …………. یه روزی خودم گردن این مرتیکه لاشخور و از تنش جدا می کنم و یه عالم رو از شرش خلاص می کنم .

ـ یعنی حتی خودتون هم قصدی برای رفتن ندارید ؟

ـ من حتما میرم ……….. باید بفهمم که فرهاد چه نقشه ای داره و چه غلطی می خواد بکنه ……… اما مسئله اصلی ، الان گندمِ .

ـ وقتی شما کنار این دختر باشید ، کسی جرات نمی کنه نگاه چپ بهش بندازه یا بلایی سرش بیاره .

ـ باید بگی هیچ کس جرات انداختن نگاه چپ بهش و پیدا نمی کنه الا اون فرهاد لاشخور ………….. من اون مرتیکه رو می شناسم ، دست به هر کاری می زنه ، هر غلطی می کنه ، تا به اون چیزی که می خواد برسه .

ـ قربان شما نباید این مسئله رو فراموش کنید که این دختر ایتالیایی می فهمه و فرهاد از این مسئله اطلاعی نداره …………. این مسئله می تونه ما رو یک قدم جلو تر از فرهاد بندازه ……….. شما که بهتر از همه می دونید فرهاد با کارتل های قاچاق و مواد مخدر و گروهک های مافیایی ایتالیایی کار می کنه …….. این بهترین فرصت برای ماست .

یزدان کلافه تر از سابق سر تکان داد ………. خودش بهتر از جلال از این مسائل خبر داشت ………… اصلا اگر هر دختر دیگری غیر از گندم بود ، لحظه ای این موقعیت خوبی که به دست آورده بود را رها نمی کرد ……….. اما مسئله این بود که گندم هر دختری نبود که راحت بتواند سرش ریسک کند ……….. گندم خط قرمز تمام زندگی اش بود .

ـ قراره مباشر فرهاد برای اطلاع از روز مهمونی به تو زنگ بزنه و خبر بده ………… اگه زنگ زدن من و باخبر کن . در ضمن نمی خوام از چیزهایی که تو این اطاق گفته شد اَحدی خبردار بشه .

ـ بله قربان .

ـ ممنون که اومدی ………… شبت بخیر . می تونی بری .

جلال از جایش بلند شد و سری برای یزدان تکان داد و از اطاق خارج شد و در را بست .

یزدان با همان کلافگی ثانیه های قبل به سمت بالکن اطاقش رفت و پرده را کنار کشید و وارد بالکن شد و دست در جیب شلوار در پایش کرد و به باغ غرق در تاریکی پیش رویش خیره شد .

گندم حال یزدان را خوب می فهمید ………… پشت سرش راه افتاد و او هم وارد بالکن شد و کنارش ، شانه به شانه اش قرار گرفت و نگاهی به چشمان غرق در فکر او انداخت .

ـ خوبی ؟

ـ می خوام برات یه اسم جدید انتخاب کنم .

گندم باز هم معنا و منظور حرف او را نفهمید :

ـ اسم ؟ من که ……. خودم اسم دارم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

عالیه 😍 

من
من
2 سال قبل

چقدر گندم خره
ای خدااااااااا 🤣🤣🤣
رمان دیگه جذابیت نداره، هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده تا الان

علوی
علوی
2 سال قبل

این فقط یه اسم داره، دردسر!!!

🖤S_s 🖤
🖤S_s 🖤
2 سال قبل

خدا کنه عسل نباشه 😐

یک عدد بنده خدای رمان دوست
یک عدد بنده خدای رمان دوست
2 سال قبل

از عسل بدم اومد 😐

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x