رمان گلادیاتور پارت 118

2
(1)

 

جلال کمی به سمت یزدان خم شد و با دقت بیشتری در چشمان عصبی و برافروخته او نگاه کرد و آرام تر از قبل گفت :

ـ با تنهایی رفتن و نبردن این دختر با خودتون ، تنها یه چیزی رو به فرهاد می رسونید …………. اونم اینکه این دختر بیشتر از اونچه که باید ، براتون اهمیت داره و مهمه .

یزدان حرصی و عصبی از جایش بلند شد و میان اطاق ایستاد و چنگی میان موهایش کشید . اینها چیزهایی بود که خودش هم به خوبی به آنها واقف بود و از آنها خبر داشت . خودش هم فهمیده بود که چه بخواهد و چه نخواهد ، گندم به خط قرمز و جدی ترین نقطه ضعف زندگی اش تبدیل شده بود . نقطه ضعفی به شیرینی عسل و به طنازی گربه ای خانگی .

ـ بردن این دختر به عمارت فرهاد ، مثل این می مونه که خودم با دستای خودم تو دهن شیر فرو ببرمش .

جلال موشکافانه تر از قبل به یزدان نگاه کرد :

ـ این دختر براتون مهمه ؟

یزدان سمت جلال چرخید و نگاهش کرد ……………. جلال با اینکه دست راست و امینش محسوب می شد ، اما باز هم نمی توانست حقیقت ماجرا را به او بگوید ………… گندم راز سر به مهر گذاشته زندگی اش بود ……….. گندم حال و گذشته و آینده اش بود .

ـ من بدم می یاد کسی به دارایی من چشم داشته باشه …………… چه اون چیز یه تکه زمین باشه ، چه یه تکه چوب ، چه یه دختر اونم به کم سن و سالی گندم ………….. گندم چیزیه که فعلا برای منه و کسی حق نداره بهش چشم داشته باشه .

گندم با حالی خراب به یزدانِ کلافه و عصبی ایستاده مقابلشان نگاه کرد ………… مثل اینکه با ورودش به این عمارت نه تنها زندگی یزدان ، بلکه کار او را هم تحت تاثیر قرار داده بود .

یزدان ادامه داد :

ـ می خواد گندم و با خودم اونجا ببرم تا با یه دست شمعدونی جعلی معاوضش کنم …………. یه روزی خودم گردن این مرتیکه لاشخور و از تنش جدا می کنم و یه عالم رو از شرش خلاص می کنم .

ـ یعنی حتی خودتون هم قصدی برای رفتن ندارید ؟

ـ من حتما میرم ……….. باید بفهمم که فرهاد چه نقشه ای داره و چه غلطی می خواد بکنه ……… اما مسئله اصلی ، الان گندمِ .

ـ وقتی شما کنار این دختر باشید ، کسی جرات نمی کنه نگاه چپ بهش بندازه یا بلایی سرش بیاره .

ـ باید بگی هیچ کس جرات انداختن نگاه چپ بهش و پیدا نمی کنه الا اون فرهاد لاشخور ………….. من اون مرتیکه رو می شناسم ، دست به هر کاری می زنه ، هر غلطی می کنه ، تا به اون چیزی که می خواد برسه .

ـ قربان شما نباید این مسئله رو فراموش کنید که این دختر ایتالیایی می فهمه و فرهاد از این مسئله اطلاعی نداره …………. این مسئله می تونه ما رو یک قدم جلو تر از فرهاد بندازه ……….. شما که بهتر از همه می دونید فرهاد با کارتل های قاچاق و مواد مخدر و گروهک های مافیایی ایتالیایی کار می کنه …….. این بهترین فرصت برای ماست .

یزدان کلافه تر از سابق سر تکان داد ………. خودش بهتر از جلال از این مسائل خبر داشت ………… اصلا اگر هر دختر دیگری غیر از گندم بود ، لحظه ای این موقعیت خوبی که به دست آورده بود را رها نمی کرد ……….. اما مسئله این بود که گندم هر دختری نبود که راحت بتواند سرش ریسک کند ……….. گندم خط قرمز تمام زندگی اش بود .

ـ قراره مباشر فرهاد برای اطلاع از روز مهمونی به تو زنگ بزنه و خبر بده ………… اگه زنگ زدن من و باخبر کن . در ضمن نمی خوام از چیزهایی که تو این اطاق گفته شد اَحدی خبردار بشه .

ـ بله قربان .

ـ ممنون که اومدی ………… شبت بخیر . می تونی بری .

جلال از جایش بلند شد و سری برای یزدان تکان داد و از اطاق خارج شد و در را بست .

یزدان با همان کلافگی ثانیه های قبل به سمت بالکن اطاقش رفت و پرده را کنار کشید و وارد بالکن شد و دست در جیب شلوار در پایش کرد و به باغ غرق در تاریکی پیش رویش خیره شد .

گندم حال یزدان را خوب می فهمید ………… پشت سرش راه افتاد و او هم وارد بالکن شد و کنارش ، شانه به شانه اش قرار گرفت و نگاهی به چشمان غرق در فکر او انداخت .

ـ خوبی ؟

ـ می خوام برات یه اسم جدید انتخاب کنم .

گندم باز هم معنا و منظور حرف او را نفهمید :

ـ اسم ؟ من که ……. خودم اسم دارم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه 😍 

من
من
1 سال قبل

چقدر گندم خره
ای خدااااااااا 🤣🤣🤣
رمان دیگه جذابیت نداره، هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده تا الان

علوی
علوی
1 سال قبل

این فقط یه اسم داره، دردسر!!!

🖤S_s 🖤
🖤S_s 🖤
1 سال قبل

خدا کنه عسل نباشه 😐

یک عدد بنده خدای رمان دوست
یک عدد بنده خدای رمان دوست
1 سال قبل

از عسل بدم اومد 😐

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x