رمان گلادیاتور پارت 201 - رمان دونی

 

 

 

 

ـ گفت برای صبحونه بریم محوطه استخر . مثل اینکه فرهاد استخر پارتی گرفته .

 

 

 

ـ پس سورپرایز بعدیش این بود .

 

 

 

و همراه با پفی از تخت پایین رفت و مستقیماً به سمت حمام راه افتاد . این تن خسته و له و لورده اش قبل از هر چیزی به یک حمام آب داغ و اندکی ماساژ احتیاج داشت ……….. شرکت در میان جمعیت حاضر در این ویلا ، شش دانگ حواسش را می طلبید و این خستگی می توانست یک زنگ خطر برای او باشد .

 

 

 

ـ تا من یه دوش سریع و سیر میگیرم تو هم حاضر شو بریم بالا .

 

 

 

گندم نگاهش را سمت او کشید ………….. درباره استخر پارتی شنیده بود ، اما هرگز شرایطی پیش نیامده بود ، و یا لااقل در جایگاهی نبود که بتواند در اینجور جشن ها شرکت کند .

 

 

 

ـ چی بپوشم ؟ درباره استخر پارتی شنیدم ، اما چیز زیادی دربارش نمی دونم …………. آخه هیچ وقت تو چنین مهمونیایی شرکت نکردم .

 

 

 

یزدان از گوشه چشم نگاهی به او انداخت …………… او برخلاف گندم ، زیاد در این جور مهمانی ها شرکت کرده بود و وقتش را سپری نموده بود ………… او خوب از محیط و حال و هوای این جور مهمانی ها خبر داشت . اصلاً تمام کثافت کاری ها و روابط بی قید و بند شده اش از یکی از همین مهمانی ها آغاز شده بود …………. آن هم وقتی که بیست و سه و یا بیست و چهار سالی بیش نداشت اما دست راست تورج محسوب می شد .

 

 

 

خوب می دانست در اینجور مهمانی ها بزم شراب و نوشیدنی های خاصی به راه می شود و دختران اغلب با لباس های شنای دو تکه بدن نما در این چنین مهمانی هایی حضور پیدا می کنند .

 

 

 

اما نه گندم با خود چنین لباسی به همراه آورده بود و نه او اجازه می داد گندم با چنین پوشش های بدن نمایی در میان این جماعت گرگ صفت حضور پیدا کند و مردان از دیدن تن و بدن بکر او لذت ببرند .

 

 

 

ـ می تونی یه تیپ اسپرت دخترونه بزنی .

 

 

 

ـ به نظرت تیپ اسپرت برای مهمونی های اینجا یه ذره ضایع نیست ؟

 

 

 

ـ چرا ضایع باشه ؟

 

 

 

ـ آخه الان همه زنا با لباس مهمونی های آنچنانی تو این مهمونی شرکت می کنن ، بعد من با لباس اسپرت .

 

 

 

 

 

 

یزدان پوزخند نامحسوسی روی لبانش نشاند .

 

 

 

ـ نه ضایع نیست .

 

 

 

ـ خیلی خب .

 

 

 

گندم به سمت روشویی در سرویس بهداشتی راه افتاد و دست و صورتش را آبی زد و بعد از خشک نمودن دست و صورتش پشت دراور نشست و کیف لوازم آرایشش را باز کرد .

 

 

 

این چشمان پف کرده احتیاج مبرمی به رسیدگی داشتند . درون چشمانش مداد مشکی رنگی کشید و با خط چشمی دنباله دار ، چشمانش را گربه ای کرد و با ریمل مژه هایش را حالت داد تا اندکی پر تر از آنچه که بود به نظر برسد ………… گونه هایش را با رژ گونه رنگ و لعابی داد و لبانش را با رژ مایه صورتی رنگی برجسته تر از قبل کرد .

 

 

 

اندکی عقب رفت و از فاصله یک متری به تصویر خودش در آینه نگاهی انداخت ………….. خوب شده بود . حالا در عین سادگی ، زیبا و جذاب به نظر می رسید .

 

 

 

با شنیدن صدای بسته شدن در حمام ، نگاهش را سمت یزدانی که حوله پوش به سمتش می آمد کشیده شد .

 

 

 

گندم به سمتش رفت و مقابلش ایستاد و دستانش را پشت کمرش فرستاد و تنش را تابی داد :

 

 

 

ـ چطور شدم ؟

 

 

 

 

یزدان نگاهش را چرخی روی صورتش داد و برای لحظه ای روی لبان برجسته و خوش آب و رنگ شده او نشاند ……… گندم به ذاتِ ، زیبا بود و طناز . از آن دسته دختران مرد پسند بود و این زنگ خطر را در گوش او به صدا در می آورد …………… و وای به روزی که این دختر به خودش می رسید .

 

 

 

ـ خوب شدی .

 

 

 

و گره حوله دور کمرش را محکمتر کرد و از کنارش گذشت و به سمت ساکش راه افتاد و از داخل ساکش شورت شنای سرمه ای رنگی را بیرون کشید و زیر همان حوله به تن زد .

 

 

 

با بردن دستش به سمت گره حوله در تنش ، گندم ابروانش ناخوداگاه بالا رفت و با کنار رفتن حوله و دیدن ران های پر و عضلانی او ، نگاهش را بی هیچ اختیاری به سمت و سوی دیگری کشاند ………… عادت به دیدن یزدان ، آن هم اینگونه نداشت .

 

 

 

ـ اگه کار دیگه ای نداری ، بهتره بری حاضر شی ……………. لباسایی که قراره بپوشی رو انتخاب کردی ؟

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x