رمان گلادیاتور پارت 201

5
(2)

 

 

 

 

ـ گفت برای صبحونه بریم محوطه استخر . مثل اینکه فرهاد استخر پارتی گرفته .

 

 

 

ـ پس سورپرایز بعدیش این بود .

 

 

 

و همراه با پفی از تخت پایین رفت و مستقیماً به سمت حمام راه افتاد . این تن خسته و له و لورده اش قبل از هر چیزی به یک حمام آب داغ و اندکی ماساژ احتیاج داشت ……….. شرکت در میان جمعیت حاضر در این ویلا ، شش دانگ حواسش را می طلبید و این خستگی می توانست یک زنگ خطر برای او باشد .

 

 

 

ـ تا من یه دوش سریع و سیر میگیرم تو هم حاضر شو بریم بالا .

 

 

 

گندم نگاهش را سمت او کشید ………….. درباره استخر پارتی شنیده بود ، اما هرگز شرایطی پیش نیامده بود ، و یا لااقل در جایگاهی نبود که بتواند در اینجور جشن ها شرکت کند .

 

 

 

ـ چی بپوشم ؟ درباره استخر پارتی شنیدم ، اما چیز زیادی دربارش نمی دونم …………. آخه هیچ وقت تو چنین مهمونیایی شرکت نکردم .

 

 

 

یزدان از گوشه چشم نگاهی به او انداخت …………… او برخلاف گندم ، زیاد در این جور مهمانی ها شرکت کرده بود و وقتش را سپری نموده بود ………… او خوب از محیط و حال و هوای این جور مهمانی ها خبر داشت . اصلاً تمام کثافت کاری ها و روابط بی قید و بند شده اش از یکی از همین مهمانی ها آغاز شده بود …………. آن هم وقتی که بیست و سه و یا بیست و چهار سالی بیش نداشت اما دست راست تورج محسوب می شد .

 

 

 

خوب می دانست در اینجور مهمانی ها بزم شراب و نوشیدنی های خاصی به راه می شود و دختران اغلب با لباس های شنای دو تکه بدن نما در این چنین مهمانی هایی حضور پیدا می کنند .

 

 

 

اما نه گندم با خود چنین لباسی به همراه آورده بود و نه او اجازه می داد گندم با چنین پوشش های بدن نمایی در میان این جماعت گرگ صفت حضور پیدا کند و مردان از دیدن تن و بدن بکر او لذت ببرند .

 

 

 

ـ می تونی یه تیپ اسپرت دخترونه بزنی .

 

 

 

ـ به نظرت تیپ اسپرت برای مهمونی های اینجا یه ذره ضایع نیست ؟

 

 

 

ـ چرا ضایع باشه ؟

 

 

 

ـ آخه الان همه زنا با لباس مهمونی های آنچنانی تو این مهمونی شرکت می کنن ، بعد من با لباس اسپرت .

 

 

 

 

 

 

یزدان پوزخند نامحسوسی روی لبانش نشاند .

 

 

 

ـ نه ضایع نیست .

 

 

 

ـ خیلی خب .

 

 

 

گندم به سمت روشویی در سرویس بهداشتی راه افتاد و دست و صورتش را آبی زد و بعد از خشک نمودن دست و صورتش پشت دراور نشست و کیف لوازم آرایشش را باز کرد .

 

 

 

این چشمان پف کرده احتیاج مبرمی به رسیدگی داشتند . درون چشمانش مداد مشکی رنگی کشید و با خط چشمی دنباله دار ، چشمانش را گربه ای کرد و با ریمل مژه هایش را حالت داد تا اندکی پر تر از آنچه که بود به نظر برسد ………… گونه هایش را با رژ گونه رنگ و لعابی داد و لبانش را با رژ مایه صورتی رنگی برجسته تر از قبل کرد .

 

 

 

اندکی عقب رفت و از فاصله یک متری به تصویر خودش در آینه نگاهی انداخت ………….. خوب شده بود . حالا در عین سادگی ، زیبا و جذاب به نظر می رسید .

 

 

 

با شنیدن صدای بسته شدن در حمام ، نگاهش را سمت یزدانی که حوله پوش به سمتش می آمد کشیده شد .

 

 

 

گندم به سمتش رفت و مقابلش ایستاد و دستانش را پشت کمرش فرستاد و تنش را تابی داد :

 

 

 

ـ چطور شدم ؟

 

 

 

 

یزدان نگاهش را چرخی روی صورتش داد و برای لحظه ای روی لبان برجسته و خوش آب و رنگ شده او نشاند ……… گندم به ذاتِ ، زیبا بود و طناز . از آن دسته دختران مرد پسند بود و این زنگ خطر را در گوش او به صدا در می آورد …………… و وای به روزی که این دختر به خودش می رسید .

 

 

 

ـ خوب شدی .

 

 

 

و گره حوله دور کمرش را محکمتر کرد و از کنارش گذشت و به سمت ساکش راه افتاد و از داخل ساکش شورت شنای سرمه ای رنگی را بیرون کشید و زیر همان حوله به تن زد .

 

 

 

با بردن دستش به سمت گره حوله در تنش ، گندم ابروانش ناخوداگاه بالا رفت و با کنار رفتن حوله و دیدن ران های پر و عضلانی او ، نگاهش را بی هیچ اختیاری به سمت و سوی دیگری کشاند ………… عادت به دیدن یزدان ، آن هم اینگونه نداشت .

 

 

 

ـ اگه کار دیگه ای نداری ، بهتره بری حاضر شی ……………. لباسایی که قراره بپوشی رو انتخاب کردی ؟

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x