رمان گلاویژ پارت 139 - رمان دونی

 

روی صندلی نشستم و دستمو روی قلبم که توی حلقم می تپید گذاشتم..
_پس بیخودی ریتم تند نگرفته بودی.. اون لعنتی اینجا بود..

دستمو به صورتم کشیدم و سعی کردم با کشیدن نفس های عمیق خودمو آروم کنم..
چند ثانیه بعد رضا اومد توی اتاق..

بادلخوری نگاهش کردم وگفتم:
_توکه گفتی اون نمیاد.. گفتی مرخصیه! واقعا داره باورم میشه که دروغ گفتن واست آسونه..!

_معذرت میخوام.. توروخدا نپرسیدع قضاوت نکن گلاویژ جان!
بخدا خبرنداشتم میاد شرکت وهمین پیش پای تو اومد..

صفحه گوشیشو طرفم گرفت و ادامه داد:
_ببین حتی میخواستم بهت زنگ بزنم و خبربدم که عماد اومده!
پوووف کلافه ای کشیدم و دندونامو روی هم فشاردادم..

_مهم نیست.. نه خودش واسم مهمه نه بود ونبودش..
_خواهش میکنم ازمن ناراحت نباش واقعا خبرنداشتم عماد میاد..

کلافه میون حرفش پریدم و باحرص گفتم:
_میشه اسمش رو نیاری.. دلم نمیخواد حتی اسمش هم بشنوم.. اصلا مهم نیست دیگه گذشت.. نیومدم اینجا از اون حرف بزنم!

_میخوای بریم بیرون؟ اونجوری هم حرف میزنیم هم حال وهوات عوض میشه!
موافق بودم.. با رضایت سری تکون دادم وگفتم؛

_آره بریم.. اصلا دلم نمیخواد توفضایی که عماد نفس میکشه حتی نفس بکشم!
_خیلی خب آروم باش.. پوشه ای رو بالا گرفت و اضافه کرد:

_فقط چند ثانیه فرصت بده یه پرونده مهمه به عماد بسپرمش فوری برمیگردم باشه؟!
باتایید سر تکون دادم..
_لطفا سریع تر.. حالم اصلا خوب نیست!
_چشم.. همین الان برمیگردم..

رضا رفت ودوباره نشستم روی صندلی منتظرشدم برگرده..
حدود ده دقیقه اومدنش طول کشید وداشتم عصبی میشدم..

مدام خودمو لعنت میکردم که چرا به حرف گوش ندادم و اومدم..
گلوم هرلحظه خشک تر میشد و کلافه ام میکرد..
با اومدن رضا از جام بلند شدم وحرصی گفتم؛

_خوبه قرار شد چندثانیه ای برگردی و دقیقه ای نبود وگرنه فکرکنم قرار بود تا شب اینجا بمونم!
_معذرت میخوام.. با عماد حرفم شد..

بادیدن گره محکم بین ابروهاش و صورت رنگ پریده اش مطمئن شدم فقط یه حرف ساده نبوده و دعواشون شده!
_چی شده؟ چرا؟ دعواتون شد؟

اومد کتش رو از پشت صندلیش برداشت و همزمان که میپوشید باهمون اخم جواب داد:
_چیزی نیست.. بریم..
اومد ازکنارم رد بشه که جلوشو گرفتم و مانعش شدم..

_بخاطر اومدن من عصبی شد و دعوات کرد؟
_مگه من بچه ی دوساله ام که کسی دعوام کنه؟ اینجا شرکت منم هست.. هزار برابر بیشتر از عماد واسش زحمت کشیدم ومیکشم

هیچکس حق نداره برای چیزی که معطلق به من هم هست یک طرفه تصمیم بگیره.. فرقی نداره اون آدم کی باشه.. حتی اگه برادرم باشه..!

_کاش قلم پام میشکست و اینجا نمیومدم

_این حرفا چیه؟ چرا همه چی رو به خودت میگیری!
_دلم نمیخواد بخاطر من باهم دعواتون بشه!
_بخاطر تونیست.. عمادهم یه کم زیادتر از حد معمول دور برداشته

لازم بود تذکر بدم به خودش بیاد… حالاهم بریم که یه کم دیگه اینجا بمونم کنترل رفتارم رو تضمین نمیکنم!

سرم رو پایین انداختم و باصدایی که از ته چاه درمیومد گفتم:
_باشه بریم..
بی رمق شدم.. دیگه جون نداشتم حتی راه برم…

دلم خیلی شکسته بود.. اونقدر که دلم میخواست همونجا بمیرم و زندگی نحسم تموم بشه..
ازاتاق اومدیم بیرون که چشمم به آشپزخونه افتاد..

روبه سمت رضا کردم و آهسته گفتم:
_گلوم خیلی خشکه.. میتونم برم یه ذره آب بخورم؟
سری به نشونه ی تایید تکون داد وگفت‌:
_راحت باش..

از منشی خجالت میکشیدم.. حتی روم نمیشد سرم رو بلند کنم.. مطمئنا صدای دعواشونو شنیده بود چون فاصله ی میز منشی تا اتاق عماد خیلی کم بود..

وارد آشپزخونه شدم و بادیدن عماد که روی صندلی نشسته بود مثل برق گرفته ها شدم..
خدایا این چه شانس مزخرفیه که من دارم؟

آخه واسه چی باید درست وقتی که عماد توی آشپزخونه هست من تشنه ام بشه!!
سرجام میخکوب شده بودم.. بادلخوری وپر ازنفرت نگاهموازش گرفتم و به طرف رضا برگشتم..

_چی شد؟ چرا برگشتی؟
منتظر نموندم وبدون اینکه جواب سوالش رو بدم به طرف درخروجی شرکت رفتم ودکمه آسانسور رو زدم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی

          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…! باورش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Delvin
2 سال قبل

ینی خدایی..خدا کنه خدا بهتون چشم بینا بده سمت فاطی رو ببینین😂😂😌

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

همین؟!
این نویسنده ۲۴ ساعتی که وقت داره پارت بعدی رو بنویسه چیکار می‌کنه مثلا؟!

بی تام
بی تام
2 سال قبل
پاسخ به  فاطی 85

هیچی

𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
𝑬𝒍𝒊𝒊𝒊𝒊♡︎
2 سال قبل

این رابطه بین گلا و عماد چرا اینجوری شد 🤣💔😑اصلا نمیشه فهمید چی میشه اوففففففف ولی نمیدونم چرا دلم میخواد اینا به هم برسن🤦‍♀️ولی خیلیییی دوس دارم گلا بره مدل بشه و عماد حرص بخورههه🤣🤣🤣

ماهور
ماهور
2 سال قبل

آخ گفتی عالی میشه

mahsa
2 سال قبل

اُه وعضیت خیته کامله😂

چی بگم
چی بگم
2 سال قبل

ایشالله اون آسانسور خراب شه گلاویژ با مخ بخوره زمین ما راحت شیم😑

نیلو
نیلو
2 سال قبل
پاسخ به  چی بگم

گل گفتی دهنت گل😂😂

چی بگم
چی بگم
2 سال قبل

ایشالله اون آسانسور خراب شه با مخ بخوره زمین ما راحت شیم😑

یه نفر
یه نفر
2 سال قبل

میشه یکم ببشتر بنویسی

Oooo
Oooo
2 سال قبل

واقعا روند رمان خیلی خیلی کند داره پیش میره، اصلا اتفاق خاصی نمیوفته، باور کنید نویسنده ایده برای داستان نداره، نمیدونه چجوری تمومش کنه، متاسفانه هر روز که میگذره بدتر هم میشه،

Mohadeseh
Mohadeseh
2 سال قبل
پاسخ به  Oooo

اره واقعا موافقم داره تمام مخاطباشو از دست میدع

Fateme Heydari
Fateme Heydari
2 سال قبل

منظورت از معطلق همون متعلقه؟ سوادت تو حلقم

شهرزاد
شهرزاد
2 سال قبل

لطفا اگه دلیلی هست که خیلی کم پارت میزارین بگین

نیلو
نیلو
2 سال قبل

میگه دلخور چقد بی شخصیته این گلاویژ حالم بد شد😐خوب شد جلوی عماد تو آشپز خونه نزد زیر گریه هق هق نکرد چشاش متورم نشد💔😂

نیلو
نیلو
2 سال قبل

سلام فاطی خانم خوبی چخبرا💛😋

بی تام
بی تام
2 سال قبل

وای من دیگه حالم داره از این رمان بهم میخوره. کاش خودمون مینوشتیم. بهتر بود این دیگه چ متن الکی. حیف وقت ما که برا این پارت هدر میره

نیلو
نیلو
2 سال قبل
پاسخ به  بی تام

قلم اگه دستم من بود الان گلاویژ رو مینداختم ب گریه هق هق میکرد عماد میومد بغلش میکرد وقتی آروم میشد میزد تو گوشش گمشو از شرکت من بیرون دختره ـــ😂💔

hana
hana
2 سال قبل

چه مزخرف

دسته‌ها
21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x