صدای سکوت پارت ۱۴ - رمان دونی

میتونم آهنگ بزارم؟

نگاهش را از پنجره گرفت و به پسرک نگاه کرد

-آره مشکلی ندارم

بعد از کاوه این تنها پسری بود که برای آهنگ گذاشتن سوال می پرسید. البته کاوه هم فقط یک بار این سوال را پرسیده بود.

همان روزی که با این اکیپ آشنا شده بود.

صدای آهنگ بلند شد،آهنگ مورد علاقه هدیه بود

سوگند-هیپوپولوژیست

همراه با آهنگ خواند.

مرا ببوس من آخرین سکوتم

-شما هم این آهنگ رو دوست دارید؟

-اوهوم دوست دارم و بیشتر اوقات گوشش میدم فقط بهتر نیست دیگه این شما رو از بین ببریم اصلا راحت نیستم باهاش

-باشه مشکلی نیست

پس از چند دقیقه به انقلاب رسیدند و با هم وارد اولین کتابفروشی شدند.

هدیه تمام کتاب هایی که می‌خواست را برداشت و به سمت صندوق رفت تا پرداخت کند.

پس از پرداخت کردن هزینه کتاب ها و تعارف های آرسا برای پرداخت به سمت ماشین رفتند.

آرسا- بستنی میخوری؟

هدیه بدون تعارف گفت

-مهمون تو دیگه؟

آرسا تک خنده از کرد

-بله دیگه مهمون من

-باشه بریم

هدیه تا زمانی که به مقصد مورد نظر برسند چشم هایش را بست و فکر می‌کرد

به رفتار امروزش با پویا، به اینکه چرا از وجود آرسا خبر دار نبود؟ و در آخر به چشم های آرسا چشم های این پسر بی نهایت زیبا بودند، چشم های خاکستری رنگش گیرا بودند. جالب بود این چشم ها بی نهایت آشنا بودند گویی جایی دیده بودشان اما کجا؟

پس از دقایقی ماشین ایستاد

-خب رسیدیم

هدیه چشم هایش را باز کرد و از ماشین پیاده شد لباس هایش را مرتب کرد و منتظر شد تا آرسا قفل های ماشین را بزند و با هم حرکت کنند.

ارسا قفل های ماشین را زد و از ماشین پیاده شد

-خب بریم

به سمت بستنی فروشی بزرگی که رو به رویشان قرار داشت حرکت کرد

-مگه نگفتی تازه انتقالی گرفتی؟

-آره

-اینجا رو از کجا میشناسی؟

– خب دیگه میشناسم

هدیه دیگر چیزی نپرسید اگر میخواست بگوید همان اول میگفت کنجکاوی بیشتر به چه دردی می‌خورد وقتی که او نمی‌خواهد چیزی بگوید؟

وارد بستنی فروشی شدند

-چجوری سفارش بدم برات؟

-فالوده بستنی میخوام

-اوکی

هدیه یکی از صندلی ها را انتخاب کرد و نشست تا آرسا سفارش بدهد با گوشی اش مشغول شد‌.

….

پویا ذهنش درگیر بود تصمیم گرفت به خانه‌ی فاطمه برود، در راه ماشین کوچکی هم برای امیر پسر فاطمه خرید همیشه وقتی ناراحت بود پیش آنها می‌رفت.

زنگ خانه را فشرد

امیر-بله؟

لبخندی زد-منم پویا باز می کنی؟

-اخجون داداش بیا تو

صدای تیک در خورد و وارد حیاط خانه‌ی کوچک شد این حیاط با اینکه خیلی کوچک بود اما باغچه‌ی سمت راست او را بسیار دلنشین تر کرده بود.

….

فاطمه-امیر برو تو اتاقت میخوام با داداش پویات حرف بزنم

امیر-باشه مامانی

امیر ماشین جدیدش را برداشت و به اتاقش رفت

پویا-چیشده فاطمه؟

-پویا جواب آزمایشام اومد

-خب؟

-تومور مغزی دارم

پویا شوکه شد تومور مغزی؟ این زن تومور مغزی دارد؟

-دروغ میگی نه؟

-نه بدخیمه عمل غیر ممکنه و عمل خیلی ریسک داره

-خب ریسک داشته باشه ولی ممکنه خوب شی

-هیس من نمیخوام عمل کنم

-چرا آخه…

-پویا من عمرمو کردم فقط دلم برای امیر میسوزه که میدونم تو پیششی راستی دلم میخواد قبل از مرگم اون دختره چشم مشکلی رو ببینم.

-قبل مرگت؟

-آره من تا شیش ما بیشتر زنده نیستم

فاطمه لبخندی زد که اصلا با چشم های پر از اشکش همخونی نداشت.

پویا خیلی ناراحت بود مثلا آمده بود تا حالش بهتر شود اما بدتر شد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x