.
گوشیمو برداشتم و وارد پیام رسان شدم
قسمت سرچ رو زدم و اسم آرتین رو پیدا کردم
زدم روش
قسمت تایپ رو زدم
براش نوشتم
“سلام
اگه میخوای مائده رو ببینی بیا چالوس
حس میکنم زمان خوبیه برای صحبت”
سریع جواب داد
“سلام حتما میام
ممنونم
تا یک ساعت دیگه اونجام”
پیامشو خوندم و سریع صفحه ی گوشیمو خاموش کردم تا بچها نبینن
سریع کیفمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم
مائده زودتر از من رفته بود
تو یه باغ خیلی سر سبز قدم برمیداشتیم پیش به سوی بچها
اوه یادم رفته بود برا آرتین لوکشین بفرستم
دوباره گوشیمو برداشتم و لوکشین رو براش فرستادم
جواب داد
*ممنون*
محبوبه: عههه کجایی دلوین؟ چرا نمیای پس؟
_ همینجام
داشتم جواب پیام یکی از دوستامو میدادم
محبوبه: کدوم دوستات؟
_گیر دادیا..
محبوبه: من که تو رو تنها گیر میارم
_ کثافیوت
رامتین من تنها امیدم به توعه
یه لبخند عمیق زد و با خنده گفت
رامتین: خودم هستم اصلا نگران نباش
_ دمت گرم داداشمممم
اینو گفتم و الفرار
حالا ندو کی بدو
رامتین بد بخت که نمیدونست از کجا فرار کنه
از یه طرف دلمو گرفته بودم میخندیدم
از یه طرف نفس نفس میزدم بخاطر دوییدن
محبوبه دیگه کم آورده بود و نمیتونست بیاد
گفت: یکی طلبتون
بعدم سر جاش وایساد
اون سه تا هم که هر هر میخندیدن
_ مررررک کثافتای بیشوهر
نخندیدن هیچ از ته دل داشتن قهقهه میزدن
سرمو گرفتم سمت اسمون
_خدایا اینام رفیقن؟!
اینا که از دشمن خونی بدترن
هنوزم میخندیدن
بی خیال خندیدنشون شدم
و رفتم سمتشون
**
یه ساعت گذشته بود
منتظر اومدن رامتین بودم بچها داشتن میگفتن و میخندیدن
مائده هم شاد تر از همیشه بود
اما من منتظر آرتین بودم..
از دور ماشین ارتینو دیدم
خواستم بدووم طرفش اما مشکوک میشد
نشستم سر جام..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میشه یکی بگه زمان پارت گذاری ها کی هست؟
عزیزم همیشه ساعت ۱۰ صبح و ۵ و نیم یا ۶ بعد از ظهر پارت میزارن
ولی نمیدونم چرا امروز بعد از ظهر پارت ندادن.
نویسنده جان عکسا چیشد
در شرف گذاشتنم عزیزم
آریا رو فعلا گذاشتم..
عالی بود
دقت کردین پارت ۳۸ غیب شده
اصلاح شد