.
+ سلام دختر عمو
چه عجب یادی از ما کردی؟
_ سلام محمد چطوری؟
دیگه ما کم سعادتیم شما چرا یادی نمیکنی
+ والا بعد از اون اتفاق من هنوزم منتظر بودم تو بهم زنگ بزنی
_ هووف
منم الان زنگ زدم برای همون اتفاق
+ جدی میگی دلویییین؟
ینی روی پیشنهادم فکر کردیییی؟
_ اره..فکر کردم
+ تو رو خدا!!
واقعی میگی دلوین یا باز داری شوخی میکنی؟
_ نه محمد واقعی میگم
فکر کردم
+ خب بگو چی شد
جون به سرم باید بکنی تا حرف بزنی؟
چندین ثانیه به خودم مهلت فکر کردن دادم
این اون تصمیمی بود که من میخواستم بگیرم و کنار آریا باشم؟
این بود اون عشق؟
اما مغزم همین فرمانو میداد
با اون کاری که از آریا دیده بودم دیگه هیچوقت بهش محل هم نمی دادم
اون روزی که کنار دختره نشسته بود و جیک تو جیک هم و دست تو دست داشتن با لبخند برا هم حرف میزدن من تو قلب آریا بودم؟
الان اومده دم از عاشقی میزنه؟
دم از عشقی که…
+ کجا رفتی پس؟
_ راستش..
+ راستش چی دلوین؟
_ من مخالفتی ندارم میتونین با خانواده تشریف بیارین
+ واای نهههه
من دارم از دلوین چی میشنوم؟
تو مطمئنی دختر؟
چالش که نیست دلوین ها؟
نکنه مسخرم کردی؟
_ نه محمد نه..ینی باورم نداری؟
تاحالا از من دروغ شنیده بودی؟
+ نه نه..ببخشید..
قول میدم خوشبختت کنم دلوین
قول میدم هیچی برات کم نذارم
پیچیدم تو خیابون و گفتم:
_با حرف که اتفاقی نمیفته..باید عمل کنی..
+ ای به چشم..شما جون بخوا خانم بهداد.
شما کی تشریف میارید اینطرف که ما مزاحم بشیم؟
مغزمو تحت فشار قرار دادم
درست بود که محمدو میشناختم اما این شناخت کافی نبود
_ من عید برمیگردم محمد
میخوام این مدتی که میام رو باهات در ارتباط باشم تا یکم بیشتر بشناسمت
شاید اصلا به درد هم نخوردیم محمد
+ باشه دلوین موافقم!
فقط میتونم یه خواهش ازت داشته باشم؟
_ اره بگو
+ میشه علی صدام بزنی؟
مثل بچگیامون..
چقد خوب بود که اینو میگفت
و چقدر بهتر اینکه داشتم دل از مردی میکندم و دل به مردی دیگه میدادم که عاشقانه میپرستیدم
_ باشه حتما
من پشت فرمونم کاری نداری؟
+ نه..راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
_ چی؟
+ راستش دلوین..من خیلی دوست دارم!
اینو یادت نره../
ابراز علاقه ی علی حالمو خراب تر میکرد..
احساس خیانت داشتم
_ خوشحالم که اینو میگی
+ مواظب خودت باش دلوین
خدافظت
_ خدافظ
گوشیو قطع کردم و گذاشتمش رو داشبورد
لعنت به این زندگی
لعنت به این شانس
لعنت به این عشق
ای خدا چیکار کنمممم؟؟
ماشینو بغل جاده نگه داشتم.
دوتا مشت محکم رو فرمون کوبیدم.
گریه امونمو برید و سر روی فرمون گذاشتم و به حال خودم نالیدم..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عکس آریا رو کجا گذاشتین؟!
هر دل شکستنی تاوان داره دلوین خانم اریا هر چه قدر هم که بد باشه واقعا حقش نیست این بلا سرش بیاد
محدثه عکس محمدعلی رو بزار ببینم آریا بهتره یا اون😁
راست میگه😂
تا الان آریا از همه بهتر بوده😂😂
چشم سفیده😂😂
مرسی😂😂ممنون