هم دانشگاهی جان پارت ۶۹ - رمان دونی

هم دانشگاهی جان پارت ۶۹

.

 

 

 

ابمیوه هامونو آوردن

علی طبق علاقه ی قبلش آب طالبی سفارش داده بود

منم شیر موز بستنی

نی آبمیومو تو دهنم گذاشتم

همزمان قطره ی اشکی هم از چشمم چکید که از چشم علی دور نموند!

دلم میخواست مثل قبلا برم خونه ی خالم و به عشق آریا شب تا صبح در خونشون بشینم تا ببینمش!

اما همه ی اینا آرزو بود و کاری بود که خودم کردم و خود کرده را تدبیر نیست

+ هی من میگم چطوری میگی هیچی نیست

پس این قطره ی اشک چی بود؟

_ علی میشه سریع تر بریم لباس منو تحویل بگیریم؟ میخوام با ماشینم بریم بیرون

حالم یکم گرفته اس

+ چشم

رفت صندوق و پول آبمیوه ها رو حساب کرد بعدم اومد کنار من ایستاد و

درخواست کرد که پاشم بریم

ممنون بودم از اینهمه عاقل بودنش

لبخندی به روش زدم و از جام پا شدم همراه هم از آبمیوه فروشی زدیم بیرون

سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت خیاطی!

به اصرار علی بود که رفتیم خیاطی لباس بدوزیم

چون میگفت اینطوری هر مدلی رو که دوست داشته باشی میتونی بدوزی

سرمو کنار شیشه ی ماشین گذاشتم و به خیابون زل زدم

دلم برای علی می‌سوخت که حس میکرد دوسش دارم!

احساس خیانت داشتم

خیانتی که از یه طرف به آریا شده بود و از یه طرف به علی!

خیانتی که خودم با میل باطنی خودم انجام داده بودم و الان پشیمون بودم از انجام دادنش

قطره ی اشک بعدی خبر از حال گرفته ام میداد

به در خیاطی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و دست به دست هم وارد خیاطی شدیم..صیغه خونده بودیم و این اشکالی نداشت..

خیاطه با دیدنمون لبخندی زد و بعد هم رفت که لباسمو بیاره پرو کنم

پس از آوردن لباس رفتم داخل رختنکن و لباسمو پوشیدم

یه لباس عروس عروسکی با رنگ یاسی

چقدر دلم میخواست الان بجای علی آریا کنارم بود و با چشماش براندازم میکرد!

درو باز کردم و رفتم بیرون علی داشت با گوشیش حرف میزد

صبر کردم تا تموم شه

حرفش که تموم شد چرخید سمتم و چشماش از خوشحالی و ذوق چهار تا شد

بعدم با خوشحالی تمام از خیاط تشکر کرد و گفت خیلی قشنگ شده

لبخندی زدم..مجبور بودم که لبخند بزنم..

حال من که خراب بود حال علی نمیبایست خراب بشه..تقصیر اون چی بود؟

لبخندی به روی هر دوشون زدم و برگشتم رختنکن و لباسمو عوض کردم و بیرون اومدم

لباسمو به دست خیاط دادم تا برام بذاره تو جعبه

گذاشتش توی جعبه و بعدم تبریکی گفت

علی هم کارت عابر بانکشو در آورد و کارت کشید

با گفتن ممنونی از خیاطی زدیم بیرون

لباس علی هم یه کت شلوار مشکی بود با پیراهن یاسی!

+ خیلییی قشنگ شده بود دلوین نه؟

سرمو به سمتش چرخوندم لبخندی زدم و گفتم:_ اره خیلی

سوار ماشین شدیم

+ دلی؟ الان تو رو بذارم کنار ماشینت یا ببرمت خونتون؟

_ میشه بذاریم کنار ماشینم؟

یکمی نیاز به خلوت دارم

+ چشم..

ماشینو روشن کرد و حرکت کردیم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانلی
مانلی
2 سال قبل

بار الهی
الهیییییی دلوین بره زیر ۱۸ چرخ
الهییییی ترور شههههه
الهیییییی زجر کش شهههههههههه
.
.
.
.

sanaz
sanaz
2 سال قبل
پاسخ به  مانلی

چرا خو؟ 😂😂🤣

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  sanaz

تازه میپرسی چرا معلومه چون دل آریا رو شکست
نویسنده جان ما خواستار بازگشت قدرتمندانه آریا هستیم😂😂

Kkk
Kkk
2 سال قبل
پاسخ به  مانلی

یا خداااا🤣🤣🤣🤣

ثنا
ثنا
2 سال قبل

ایشالا کنار ماشینش که رسید اریا سر برسه

سپیده
سپیده
2 سال قبل

ایشالله دلوین تو راه تصادف کنه بمیره

S.wq
S.wq
2 سال قبل

عالی مثل همیشه ، فقط نویسنده جون اگه امکانش عکس بقیه شخصیت هارو هم بزار🙏❤

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x