خدایی کجایین رماندونیون؟ 🤔
.
چه بلایی سرتون اومده بصورت دسته جمعی؟ 😄
.
دلم تنگ شد برای چت روم، زدم
یادش بخیر یه وقتایی روزی سه تا چت روم میزدیم 🙄
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چن ماه قبل😑😂
حس میکنم تو زمان سفر کردم
سلام میتونم ب جمعتون اضاف بشم ؟
مهرناز دلم برات تنگ شده کاش بودین😔😔😔
😐😐
چرا من نمیتونم بیام تو چت روم؟
اصلا چرا رماندونی اینشکلی شده؟؟؟
.
بهیچ وجه نمیشه تو هیچ رمانی رفت !!! هر رمانی رو میزنم هی بر میگرده همون صفه اصلی…تغیراتش از یه لحاظ خوب شده چون هی صفه هزارتایی باز نمیشه.اما اینطوری کلا هیچی باز نمیشه.
اینجام چون آیکونشو رو گوشیم داشتم تونستم بیام…درستش کنید لطفا
دارم روش کار میکنم فعلا دو روز اینجوریه تا کامل بشه
ستاره دیده فروبست و ارمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهابِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خط زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امیدِ خاطرِ سیمینِ دلشکسته تویی
مرا مخواه از این بیش نا امید بیا
با اینکه حسش نیست ولی به خاط شما به روی چشم 😍😉
آجی رزم میدونم که پیاممو میخونی
دلم برات تنگ شده خیلیییی 😢😢
هیف که نیستی و نمیشه حرف زد
بعد اون پیام فک کردم میای ولی نیومدی برات کلی نوشتم ولی نیومدی بخونی دلم گرفت
فقط فقط مراقب خودت باش
درستو خوب بخون خانم دکتر بشی❤
روحیتو حفظ کن مراقب حالت باش آجی خواهشا
دوست دارم خیلیی زیاد دلم تنگته
ریحون جونم دلم بردت تنگ شده اجی
تسلیت میگم بهت به تو و به آقا محمدت ایشالله روحش شاد باشه
خدابیامرزدش بقای عمر بازماندگان باشه🙏🙏
قربون تو شکر خندم بشم.منم دلم واستون تنگ شده
مرسی مهنای جان.زنده باشی.
خدا الهی عزیزای دلت رو واسه ت نگه داره.
.
واسه سلامتی رز گل عزیزمم دعا میکنم
همیشه
از اون شب که اومد تو سایت گفت و فقط من و آبانم بودیم از یاد نبردمش.
.
آبانم دلم خیییلی واسه ت تنگه…
امیدوارم هر جا هستی تنت سالم و
رو حت پر از آرامش باشه
پارت بعدی هم اگه خدا بخواد عصر میفرسم
😐بچه ها پارت ها اگه اشتباه تایپی هم داره دیگه خودتون درست بخونید😂😂😂😂😂
((گمشده ی لیلا))
*پارت ۶
ما هرچی بهش میگفتیم این راه چاره نیست لجباز بود و یه دنده…
تا اینکه اتفاقی مواد توی ماشینش دیدیم.
خیلی عصبی شدم دختره زپرتی رفیقمو به چه روزی انداخته بود.
کارش از انکار کردن گذشته بود وقتی به روش آوردیم که مواد میزنی اصلا انکار نکرد فقط گفت آره مواد میزنم شمام دخالت نکنید.دلمون شکست همه رفقا ازش ناراحت شدن . ولی ماکه میدونستیم تو حال خودش نیست و داغونه بعضیا ولش کردن ولی من و سهند و سهیل موندیم کنارش ماکه میدونستیم تو حال خودش نیست و داغونه.
اون ذره ذره جلو چشمامون آب میشد و ما هیچ کاری نمیتونستیم بکنیم.
مادرش با غم پسرش میسوخت و پدرش شکسته تر میشد.
رفیقم خیلی گوشه گیر شده بود
هرلحظه بهش نگاه میکردیم افسرده و غمگین بود .
نمیدونستیم به پدر و مادر دوستم دلداری بدیم یا مراقب خودش باشیم که بیشتر از این به خودش آسیب نزنه .
زندگی و آینده رفیقم که از برادر بهمون نزدیک تر بود خراب شده بود و ما باید فکری به حالش میکردیم.
با رفقا و خانوادش تصمیم گرفتیم…
این پارت ۶ هس😂
سلام آره گیج گیجم خدایی😂😂😂
😩😩😩😩
سلام ریحون اومده
یه دنیا دلشکسته.با دل خون .بازم تنهام و پناهم شده اینجا😭😭😭😭😭💔🔥
بابای محمدم رفت .رفت.عشق من سیاه پوش آسیدم شده.حاجی بابام رفت
😭😭😭😭😭😭😭💔🔥💔🔥💔🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
باورم نمیشه شوکه م…
دعام کنید کنید.تو روخدا پیاممو دیدین واسه آسیدم فاتحه و صلوات بخونین
😭😭😭😭😭😭😭💔🔥💔🔥
واسه قلب منم ….🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سلام عزیز دلم
خوبی
دلتنگت بودم
.
تسلیت میگم عزیزم
خداوند بهتون صبر بده
🖤🖤
مرسی گل نرگس من….عزیز قلبمی
تنت سلامت.خدا نگهدار عزیزانت باشه
سلام ریحانه ی عزیزم
به شما و همسرگرامیتان تسلیت عرض می کنم . خداوند آن مرحوم رابیامورزد و روحشان در شادی و آرامش باشد . خداوند به شما و خانواده ی گرامیتان صبر و آرامش بدهد .
امیدوارم من را در غم خود شریک بدانید 🖤😔
مرسی نیکی همیشه مهربان من
زنده باشی و پایدار.خدا عزیزای دلت رو واسه ت حفظ کنه عزیزم.
سلام آبجی تسلیت میگم
مرسی امیر علی جان.خدا الهی پدر و مادر خوشگلت رو حفظ کنه .زنده باشی.
جزیره م😔
مرسی خوشگلم .چشم بهش میگم
.
زنده باشی.خانوادت.پدرو مادرت گلت رو خدا عمر طولانی بده.
مرسی عزیز دل.
محمد خوب نیست .اصلا خوب نیست.یحور دیگه بود با حاج بابا.
جزیره بعد هفده سالگی صداش نکردم دیگه حاج بابا .
تا اونزمان بهش میگفتم حاج بابا هیشکی حق نداره تو روصدا کنه.تو فقط حاج بابای منی .اما تو این یه سال بهش میگفتم آسید.حاجی دلگیر شده بود ازم😭😭😭😭😭😭😭💔🔥💔
دوسش داشتم قد بابام…بیشتر از بابام بود کنارم اون موقه ها.
دکترا همش میگفتن خوب میشه.درمان تاثیر داشته.یهو بهم ریخت.این بیماری لعنتی خوب نمیشه.حاج بابا رو برد 😭😭😭😭😭😭💔 قلبم آتیش گرفت واسه ش.محمد خبرم نکرد.من از استوریاش فهمیدن.خون شد دلم.
میگه حاج بابا 60سالش بوده.ضعیف شده دوام نیورد.فرق میکنه.اگه جونتر با بنیه بود فرق میکرد.
.
خیییلی خسته م مهرنازم.خیییلی
.
مسخرست تو این اوضاع میخوام انتخاب رشته کنم واسه ارشد.
آخه کی میتونه درس بخونه.قبولیمم معجزه بوده😭
.
من حوصله هیچی و هیچکسو ندارم
.
جزیره محمدم گیج و افسرده شده انگار 😭😭😭😭😭😭
اونموقع پناه من و محمد نشده بود در مقابل آسید بزرگ .باباش بود رو حرفش حرف نیاورد حق داشت. کاری از دستش بر نمیومد.برا همینه الان از پشیمونی دلم میخواد بمیرم.
.
آره ناازم منم دیگه میدونم خوب نمیشه .مطمئن شدم هر کی این مرض رو گرفت خوب نمیشه.حاج بابامو برد…
.
قربون زخم دلت.کاش میشد بیام بغلت کنم گوشمو بزارم رو قلبت همه درداتو و غصه هاتو از قلبت ببرم و نزارم غصه بمونه تو دلت.فدات شم عزیز دلم
.
باشه بهش میگم گفتی .
چشم من همیشه ی عمرم کنارشم.حتی اگه دلم ازش شکسته باشه.من دیگه حتی ذره ای هم تا زنده هستم نمیتونم ازش دور شم…
.
چشم من مواظب میشم
.
اما توام قول بده مواظب خودت باشی.من دوستت دارم.دوست دارم یه روز غمی به دل نداشته باشی و حال دلت خوب شه.میبوسمت حزیره م.
نمیدونم گل ماه من…توکل بر خدا .هر چی خودش بخواد عزیزم…
.
از نگاه های محمدم میفهمم و حسم اینه که حالت برهوت چشاش نگرانیش واسه منه…قلبش واسه حاج بابا یطور درده و ترس انگار برش داشته از یطرف دیگه…فدای قلبش بشم من
.
خدا بزرگه…فدای اون فرشته ی قشنگت بشم که حسش تو تموم تنمه…شاید اوندنیا مراقب فرشته ی منم باشه…قربون قلب زخمیت بشم من…دورت بگردم الهی ♥
.
انشاء الله جزیره ی من
الهی آمین بحق دل خانوم ام البنین…و حضرت ابالفضل
ما به جنگ عادت داریم مث ظهر به افتاب 🗿
آهنگت مسخره ممدرضو🤣
لعنت بهت که همش به اهنگای من گیر میدی😂
عاقااااا من حوصله م خیلی سر رفته کسی نی اینجا بیاد حرف بزنیم🥺🚶♀️
سلام
با من حرف نمیزنی خوشی
😢دلت اومد
مهی نگو اینجوری خو🥺🤦🏻♀️
کلا با کسی حرف نمیزنم ک🚶♀️
بعدم اینجا هستم جانم میبینم حالت خوبه دیگه☹
تو میدونی مگه من چی میکشم
تو مگه میدونی هر شب یادت میوفتم پیاماتو میخونم گریه میکنم
😢😢😢😭😭
باشه من هیچی نمیگم
فقط بدون دوستت دارم و داشتم و میدارم
تو قول داده بودی که هیچ وقت هیچ وقت از پیشت نمیرم ولی نشد
الهی من قربونت برم عاجی جانم🥺😓
مگه واسه خودم راحته نبودن تو دورت بگردم🚶♀️
ولی خو چ میشع کرد خودت بهتر از هر کس دیگه ایی خیلی چیزارو میدونی🙃😓
منم… همینطور همیشه به یادتم…
بازم ببخش منو🙂
خدانکنه آجی رزم ❤
مراقب خودت باش
اره میدونم حق داری
زندگیه و نمیشه کاریش کرد
فدای تو بشم من خواهریم…🚶♀️
شاید یه روزی دوبارع اومدم ولی خو الان نمیتونم❤
توام مراقب خودت باش جونع دلم=)
خدانکنه❤
ایشالله ایشاالله یه روی بیای
چشم حتما تو هم مراقب باش❤❤💋💋
عشق الکیه اینا همش وابستگیه خودتو سرگرم کن تا یادت بذ
ره
آجیمه
تو کی هستی؟
پخخخخخخ اشتباه میزنی داداچ!!🤣
.
((گمشده ی لیلا))
*پارت ۵
پس میدونسته ولی چرا بهم نگفته اونکه بهم گفته بود هیچوقت بهمون دروغ نمیگه
_بابا شما از این موضوع خبر داشتین؟!
بابام خجالت زده سرش روپایین انداخت و با صدای ضعیفی گفت :
+ بهتون توضیح میدم.
مامان اولین قطره ی اشک از چشمش چکید
با صدای ضعیفی گفت:
سیاوش تو قول داده بودی هیچ چیز رو ازم پنهون نمیکنی.این بود صداقتت؟!
_سوگل من همه چیو براتون میگم.
سینا که تا الان ساکت بود و انگار شوک بهش وارد شده بود ،زبونش بالاخره به کار افتاد و گفت:
×صنم احیانا قصد شوخی ندارین که،درسته؟!
به سمت سینا برگشتمو با کلافگی گفتم:
_سینا یه چیز بهت میگمااااا،الان وقت شوخیه؟!
سینا دیگه ساکت شد و تو فکر فرو رفت:
مامان بابا رو مخاطب خودش قرار داد و گفت :
+خب میشنوم!
من حامله بودم رفتیم بیمارستان زایمان کردم پس…پس چرا الان صنم همخونم نیست؟!
+سوگل بچه ی ما مرده به دنیا اومد همونطور که سه تای قبلی مرده بودن.
اگه این بار بچه ی مرده میدادن بغلت دیگه دووم نمیاوردی! زندگیمون از هم میپاشید.
+صنم بچه ی کیه؟!
کی اینقدر بی احساس و بی رحمه که بچش رو نخواد و بده به یکی دیگه؟!!!!
+بابای صنم بی رحم نبود و بچشو دوست داشت و داره!
+چییی؟!داره؟!ینی زندست؟!کیه اون؟!
+رفیقم
یه رفیق داشتم از بچگی عاشق دختر همسایشون بود.خیلی خاطرشو میخواست.ولی دختره چشمش دنبال دختر عمش بود .پسره ازون خرپولا بود و خلاصه دختره چشمشو پول گرفته بود.
رفیقم بهترین پسر محله بود همه روش قسم میخوردن.
چند بار به دختره حسشو گفته بود .
چند بار خانوادش با خانواده دختره حرف زده بودن ولی دختره راضی نمیشد
دختره چند سال منتظر بود که حالا مثلا پسر عمش یه نیم نگاه بهش بندازه…
پسره برای ادامه تحصیل میره آلمان و همونجا هم زن میگیره ، تشکیل خانواده میده و دیگه هرگز به ایران بر نمیگرده.
دختره اوایل خیلی داغون بود . انگار براش دنیا به آخر رسیده.
تا اینکه یه خاستگار پولدار براش میاد و دختره که تشنه پول بوده قبول میکنه و ازدواج میکنه
رفیقم اون روزا خیلی داغون بود خیلی …
اون که لب به سیگار و قلیون و مشروب و این زهر ماریا نمیزد به سمتشون کشیده شده بود.
ما هر چی بهش میگفتیم این راه چاره نیست لجباز بود و یه دنده…
امیر ناموسا کی میخوای پارت بدی خب لجباز بود و یه دنده بقیش چی شد پس
توام مثل مهرناز ادمو تو خماری میزاری
مهری خدا بگم چیکارت نکنه همه از تو یاد گرفتن
چقد این دختره بدبخته امیر
داش پارت بعدی رو بده
واقعا شرمنده ام نشد که پارت تایپ کنم
امروز پارت بعدی رو میفرستم
مهرنازممنون💝🌸
چشم
راستی آیدی روبیکاتو عوض میکنی دیگه؟؟؟؟
بهتر که حوصلش نداری😂😂
بعضی موقع ها گوگلم اصلا بالا نمیاره
گوگلم خراب شد پارت رمانو میفرسم پی ویت کپی کن اینجا
زحمت دارم برات😜😂
ستاره دریایی هم بد نی😂😂😂😂😂
اگر حوصلت اومد سرجاش احیانا و آیدیت عوض کردی یه پیام بده😂😂
دوستان کجایین؟
(( گمشده ی لیلا ))
*پارت ۴
درس و مریضیم به کنار الان مسئله ی دیگه ای ذهنمو بد جور مشغول کرده
…
دو سه ساعت بعد از اینکه به هوش اومدم راننده ماشین اومده بود بیمارستان و تقاضای رضایت میکرد.
اون خیلی شبیه من بود
چشمای آبیش که هم حالتش هم رنگش با چشمای من کپی برابر اصل بود.
رنگ مشکی موهاش ، بینیش، لبش،سفیدی پوستش حالت ابروهاش که کمی پرپشت تر از ابروهای من و البته مردونه بود…
ینی اون یکی از اعضای خانوادمه؟!یا فقط یه شباهته؟!
***
مامان و با با و داداش سینا تو پذیرایی نشسته بودن و فیلم میدیدن.
باید بهشون میگفتم که من بچه خانوادشون نیستم.
با استرس جلو رفتم و رو مبل کنار سینا نشستم و سرمو پایین انداختم.
_مامان بابا سینا میخوام یه موضوعی بهتون بگم.
مامان بابا روزی که تصادف کردم قبلش رفته بودم جواب آزمایشا رو بگیرم
آزمایش ها نشون داده من بچه شما نیستم. DNAمن با DNAشما فرق داره.
سرم رو بالا گرفتم و به چهره هاشون نگاه کردم
چهره سینا پراز تعجب و سوال بود.
مامان متعجب و غمگین
و پدرم رنگش پریده بود و با استرس به مادرم نگاه میکرد.
از چهره سینا و مامان معلوم بود که تعجب کردن و یه چیز تازه به گوششون خورده ولی چهره بابا اینو نشون نمیداد.
پس میدونسته….
باشه مرسی💛👑
.
.
❤عه ممنون😄
اره ممنون میشم
تو پارت اول هم یه اشتباه تایپی هس درستش کنی عالی میشه
قلب قرمز گل رز قرمز با یه خرس قرمز براتو 😁
سلام آقا امیرعلی
نمی دونستم داری رمان می نویسی که، موفق باشی پسر
چه عالی🌹
اگه تا آخرش هستی بیام بخونم آقای نویسنده😅
.
آقا راستی یه نکته علمی داره رمانتا اگه خواستی بگو بهت بگم
.
با آرزوی موفقیت روزافزون🌹🌹🌹
😂😂😂🤣
سلام
توهم موفق باشی❤💖
معلوم نیس باشیم یا نه ولی قصدم اینه تمومش کنم
نکته علمیشم بگو🌹🌼
آرزوی موفقیت روز افزون هم برای من هم برای تو هم برای بقیه 😆😜😜❤
ممنون پسرم🌹
انشاءالله که هستی و یه رمان عالی تحویلمون میدی🤓
.
ببین آزمایشی که برای پیوند مغز استخوان میگیرن از هر دو طرف گرفته میشه، یعنی والدین صنم خودشون باید اومده باشن ازمایش داده باشن نمیشه بی اطلاع باشن
و اینکه این آزمایش، سازگاری بافتی رو نشون میده که در خویشاوندان درجه یک مخصوصا خواهر و برادر احتمال بیشتری هست که مثبت بشه
ولی اگه منفی شد نشون دهنده عدم رابطه خویشاوندی نیست، منظورم اینه این آزمایش با اون آزمایش ژنتیک تعیین والدین متفاوته
فقط میخواستم یکم از قشنگی های زیباترین علم دنیا برات بگم😌😜
.
و در آخر اینکه تبریک به من،
تبریک به تو و تبریک به همه😜😅
ها خو پس اشتباه کردم
در مورد اون اطلاع والدینش خو این رفته بوده جوابا رو بگیره
از همشون گرفته شده دیگه
آهان فکر کردم والدینش از سرطانش خبر ندارن، پس اکیه
منتظر ادامه اش هستیم🤓
😌😌😜
(( گمشده ی لیلا ))
*پارت ۳
چن دقیقه بعد پرستار با یه سینی تو دستش که یه لیوان آب و یه کاسه سوپ داخلش بود اومد داخل
…
بعد از به هوش اومدنم یه هفته تو بخش بستری بودم بعد از اون از بیمارستان مرخص شدم.
یک ماه تو کما بودم و تو اون یک ماه راننده ماشین هر روز میومده از پدرم تقاضا میکرده که ببخشدش و رضایت بده از عمد به من نزده و من پریدم جلو ماشینش
بنده خدا راست میگفته من اون لحظه اصلا تو حال خودم نبودم و از اطراف غافل بودم
بعد از اینکه به هوش اومدم به پدرم گفتم رضایتش بده و اونم رضایتش داد.
********************
یک ماه گذشت و من گچ دست و پاهام رو باز کردم .
سرطانم روز به روز داشت پیشرفت میکرد و من هرچه زود تر باید بود پیوند مغز استخون میزدم.
ولی از شانس بدم بچه خانوادم نیستمو اگه بخوام دنبال خانواده واقعیم بگردم ممکنه هیچوقت به نتیجه نرسم یا خیلی دیر بشه و کار از کار بگذره و سرطان کل بدنم رو بگیره.
دنبال خانوادم میگردم ولی نه الان.
باید شیمی درمانی و پرتو درمانی بشم راه چاره دیگه ای نیست
از طرفی چند هفته دیگه دانشگاه ها باز میشه و کلاسام شروع میشه
درس و مریضیم به کنار الان مسئله دیگه ای ذهنمو بد جور مشغول کرده….
جهان بوی مرگ میده
بچه ها اگه بدی ازم دیدین حلال کنین😚😚😚
😂ینی همین دیه
خدا بخا همین زودیا رفتنی ایم😂
ها باش😂
سلام به همگی
من تازه سایت برام باز شده
ممنون ادمین تو راس میگی تو این شرایط نمیشه رمان آنلاین قبول کرد💛
سلام مهرناز
شاید مشکلی براشون پیش اومده
شاید خدایه نکرده مریض شدن
من خودم کرونا دارم هر لحظه ممکنه دیگه نباشم
قادر حق داره
تا نفسی هست رمانمو میزارم چت روم بخونید
امیدوارم بتونم تا آخرش براتون بفرستم
جالب اینجاست که مث دفعه قبل هیچ علائمی ندارم
.
خداراشکر که خوب شدی و دوباره اومدی💖
.
اها په خودشون گفتن خب دلیلش نگفتن؟!
.
دو سه تا پارت نوشتم تایپ میکنم ان شاء الله همشو میفرسم به جبران چن روز که نشد بیام سایت
.
.
آبجی،،،😂😂الان اشتب شده ؟!😂😂
.
مثل بعد از عید هس اینم
.
من یه بار قبل از عید گرفتم خیلی بد بود دیگه بعد از اون تستم مثبت میشه ولی علائم ندارم کلا ویروس اثری نداره روم😂
.
.
آبجی دیگه
من که آبجی نیسم😂😂😂
😂😂