- ژانر :عاشقانه _اجتماعی_هیجانی
- نویسنده :مهدیه افشار
جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه _انتقامی
- نویسنده :شیوا اسفندی
- ژانر :عاشقانه _طنز _اجتماعی
- نویسنده :فاطمه مهراد
- ژانر :عاشقانه _ازدواج اجباری
- نویسنده :هاله نژاد صاحبی
_فقط تا امشب وقت داری پول حلال دربیاری چون فردا صبح که از مادرت شکایت کردم باید تو دادسرا دنبال کاراش باشی…… گفت و سمت در چرخید و من گیج شده از حرفش نفهمیدم چطور ازش جلو زدم و دری که نیم باز بود محکم
چند دقیقه گذشت آروم که شدم ماشین و روشن کردم، باید به الهه میگفتم تموم شد تمام این یک و سال و نیم برنامه ریزیم تموم شد الان دیگه هیچی نداره خط قرمزش قلبش بود احساسش بود تنش بودکه از رو همش رد شدم و
سایه با خجالت از عماد جدا شد و با دیدن سرخی صورتش لبخند زد… -بهت نمیاد خجالتی باشی…؟! سایه خیره اش شد. -چرا بهم نمیاد…؟! عماد کمی خودش را عقب کشید. -وقتی یادم میاد چطوری توی خیابون پریدی و پسره رو با قفل
پیش از آنکه از دیدم محو شد می گویم – اگه اومد و حمام بودم کی در رو براش باز کنه می ایستد و به سمتم برمیگردد – دوش گرفتنت چقدر طول میکشه؟ ۱۰ دقیقه؟ سر تکان میدهم – تقریبا
دستم را بهآرامی کشید و سمت حمام برد. _ موهات خیس باشه سرما میخوری. موهایم را با روغن تقویتی ماساژ داد و سشوار را روشن کرد. با احتیاط شانه میکرد و سشوار میکشید. اخمش را ولی حفظ کرده، روی صورت مبارک نگه داشت.
خلاصه رمان: تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی میگذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجهی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش
سری تکان دادم: _ چیزی نیست، غذا چیه؟ اخم کرده جلو آمد و مستقیم به سمت بالشم رفت: _ ماکارونی، کیمیا درست کرده فرستاده! _ به بالشم دست زدی نزدیا! بی توجه به جیغم بالش را برداشت و اخمهایش
چشم هاش رو باز کرد و با همون نگاه زیبا و بی قرار، با عشق پچ زد: -دوستت دارم.. چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم و من هم پچ زدم: -دوستت دارم.. یهو با صدای بلند دنیز یکه خوردم و چشم هام
روحم از زخم های عمیقی که پشت سر هم میخورد، داشت ذره ذره نابود میشد. اینطور پیش میرفت تا چند وقت دیگر چیزی از باوان باقی نمیماند… نایی نداشتم اما نباید اجازه میدادم عامر آن فیلم را ببیند. دست سالمم چقدر داشت جورم را میکشید. هر
محمد صورتش را میان دستانش گرفت و لبخندی به تلخی زهر زد. – من همیشه پشتتم، قشنگم باید خودت و جمع و جور کنی! میدونم عین همیشه از پسش برمیای. تو قوی ترین دختری هستی که تو زندگیم دیدم ملو. مثل همیشه که جلوی سختی ها
با توقف ماشین جلوی در خانه اشان ، یزدان با نفس هایی عمیق و دردی که انگار به حد اَعلای خودش رسیده بود ، سر به متکای صندلی اش تکیه داد و لباس را روی زخمش فشرد و پلک بست ………….. ضعف اندک اندک چیره
خلاصه رمان : داستان درباره دختری به اسم فرنوشه که شب عروسیش، بی رحمانه مورد تجاوز گیتاریست شیطان پرستی قرار میگیره و خانوادش اونو از خودشون میرونن. درنهایت فرنوش مجبور میشه به عقد اون مرد مرموز دربیاد ولی با آشکار شدن رازهای زیادی به اجبار پا به
خلاصه رمان : همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره
خلاصه رمان : شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر
خلاصه رمان : نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری
خلاصه رمان : همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی
خلاصه رمان : عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را
خلاصه رمان : همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که