جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :طنز _ عاشقانه _ همخونه ای
- نویسنده :مهدیه پوردلان
- ژانر :عاشقانه - اجتماعی
- نویسنده :نجمه شهرکی نیا
- ژانر :عاشقانه _ مافیایی _خشن _ کلکلی
- نویسنده :کیانا بهمن زاد
معذب نگاهش میکنم و میگویم _آخه… چجوری؟ بدتر دردتون میگیره که مرا روی بدن خودش میکشد و سرم روی سینهاش قرار میگیرد. چقدر حس بدنش و اینقدر نزدیک بودن به او قشنگ است. گردنش و دستهایش بوی افترشیو میدهد. بو و گرمای بدنش خمارم میکند و دلم میخواهد بینی
خلاصه رمان: در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچهای را در قطار پیدا میکند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه میسپرد اما دیری نمیگذرد که شرایط عوض میشود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر میشود و
دیگر نمیترسید، دیگر استرس و اضطراب نداشت. دیگر صدای جیغ و فریاد ها و التماس ها نمیشنید. حس لذت و خواستن سرتاسر وجودش را فرا گرفته بود. امید، به آرامی، یکی یکی لباسهای خودش و آلاله را در میآورد… حالا تن عریان دخترک پیش رویش قرار داشت.
-باید حرف بزنیم…! رستا یه خود آمد و اخم کرد. -فعلا کار دارم…! امیر یل نگاهی به پسر کرد و خیلی دقیق و موشکافانه او و رفتارش را زیر نظر داشت… پسر خودش را جلو انداخت. -آقا ولش کن داری اذیتش می
حرکت دست تمنا روی موهایم متوقف شد و با صدایی بلند آب دهانم را بلعیدم. هر دویمان کاملا محسوس هول کرده بودیم و تنها تفاوتمان این بود که سر من میان آغوشش بود و لرزیدن پلک هایم از نگاه عامر پنهان! فین فین کنان به
سامان قرار است یک ماه بعد پیش پدر و مادرش برود و به سرعت کارهایش را انجام میدهد. از اینکه در شرکت نخواهد بود دلم میگیرد ولی مادرش با حضور او قدرت بیشتری برای جنگیدن خواهد داشت و برایشان دعا میکنم. در حالیکه ماگ طوسی صورتیام را در دست
_مادر چرا چیزی نمیخوری؟ اصلا اشتها نداشتم و فقط منتظر بودم ببینم میخواد چی بگه؟ اگه یه ذره شک داشتم داره دروغ میگه همین الان وسایلمو جمع میکردم و میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم به چشمای حاج خانوم نگاه کردم اگه ازش بخوام
خلاصه رمان: رئیس مجموعهی مشهور آژند، مرد مرموزی است که جز نام هیچ کس چیز دیگری از او نمیداند. به علت مبتلا بودن یه یک بیماری روانی، قلمروئی جدا و مستقل از آدمها دارد و به تنهایی حکمرانی میکند. کسی مجوز ورود به خلوتش را ندارد تا
خلاصه رمان: ماجرا از بازگشت غیرمنتظرهی عشق قدیمی یک نویسنده شروع میشود. سارا دختری که بعد از ده سال آمده تا به جبران زندگی برباد رفتهی یحیی، پرده از رازهای گذشته بردارد و فرصتی دوباره برای عشق ناکام ماندهی خود فراهم آورد اما همه چیز به
« هیگیا » صبح که به شرکت میروم هنوز نیامده. ساعتی میگذرد و از فکر اینکه امروز نخواهد آمد عصبی و بیقرار میشوم. لعنت به من. لعنت به قلبم که منتظرش است. وقتی در باز میشود و قدم توی اتاق میگذارد، جریان خوشحالی عمیقی مثل برق از جانم میگذرد.
_ماما….. هق هقم بلند شد و محکم بغلش کردم _من بدون تو چیکار کنم؟؟ خدایا حق من این نیست پس کجایی که دارن پاره ی تنمو ازم میگیرن کجایی که به دادم برسی؟ مگه من بنده ات نیستم مگه تو خدا نیستی؟ *** دوباره برم گردوندن بند معمولی عروسکش
عماد همراه آن دختر از مقابلم رد میشوند و سر به زیر میاندازم. وقتی به هژار میرسد با سر اشارهای به من کرده چیزی به او میگوید و رد میشود. چه حالی دارم خدا میداند و دست میبرم عرق روی پیشانیام را پاک میکنم. بقیه طوری به متکاها تکیه داده
خلاصه رمان شوفر جذاب من : _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای
خلاصه رمان فردای بعد از مرگ : رمانی درموردیک عشق نافرجام و ازدواجی پرحاشیه !!! وقتی مادرم مُرد، میخندیدم. میگفتند مادرش
خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری میچرخد. او که به
خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش : حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه میکرد. چهرهاش زیر
خلاصه رمان گرایلی : کاپیتان دلان گرایلی، دختری خانزاده که ناچار میشود بين انتخاب جان برادر و عشق، ارتباط خود را با
خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس : یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبندهای در